«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ مرداد ۱۴, پنجشنبه

اگر آنجا کرانه ی دوزخ است، اینجا کانون آن است ...

نموداری آماری از گذران زندگی در یکی از "پیشرفته ترین" کشورهای سرمایه داری

چندین سال پیش به کهنه رفیقی که برای دیدار بستگان خویش از ایران به «ینگه دنیا» آمده و رنج سفرِ چند صد کیلومتری بیش تر برای دیدار با یکدیگر را نیز پس از سالیان دراز بر خود هموار نموده و بسیار از اوضاع اجتماعی و بویژه اقتصادی ایران می نالید به شوخی و جدی گفته بودم:
«اگر آنجا کرانه ی دوزخ است، اینجا کانون آن است ...» (با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور)؛ کانونی سردتر که آتش از درون برافروخته و گداخته اش را به کرانه ها می دمد و خود از برون، یخ زده است؛ از مغزهایی که روزانه به یاری شماری انبوه از گاهنامه ها و روزی نامه ها و هرگونه آشغال نامه ای شستشو شده و می شوند، گرفته تا هماوندی های اجتماعی، دوستی ها و حتا زناشویی هایِ نه تنها کالبد یافته که خشکیده در چارچوب پول و سرمایه و نیز بسیاری سرگرمی ها و بازی های دلخوشکنک از دست رفته در دورانِ «خوشباشیِ هیپی گری»، گونه هایی از «اگزیستانسیالیسم» و بسیاری چیزهای فریبنده ی دیگر که برای دگردیسه نمودن جنبش های اجتماعی به سود خداوندان سرمایه بایسته بود و اینک دیگر به هیچکدام نیازی نیست. آن دوران برای همیشه سپری شد؛ آنچه برجای ماند، ناهنجاری ها و نابرابری های گسترده و بگونه ای زننده، چشمگیر اجتماعی همراه با آه و افسوس خرچسنگان پیر و پاتالِ یادگارِ همان دوران است. خرچسنگانی که بسیاری شان همراه با کوچندگانی پناه آورده از سایر جاهای جهان و تخته قاپوشده در اینجا و آنجا و بسیاری دیگر که دست شان به دهان شان نمی رسد، سرنوشتی همسان یافته اند؛ خرچسنگانی که شاید هر شب رویاهای خوش گذشته را می بینند و آنگاه که از خواب برمی خیزند با کابوس واقعیت های امروزشان روبرو می شوند؛ خرچسنگانی که بیشینه درصد دو نمودار آماری زیر۱ در یکی از "پیشرفته ترین" کشورهای دوزخ سرمایه داری۲ از آنِ همان هاست و گاه به هر شَوَندی که به یکی از آن ها برمی خورم، دلم می خواهد با میان دو بند انگشت های خود دماغ های بیش تر گوشتالوی شان را آنچنان بفشارم تا آن نیمه جانی که دارند، همراه با رویاها و کابوس های شبانه روزی شان بدر رود و آسوده شوند.۳

نمودار آماری نخست:

پرسش:
تعطیلاتم را ...

پاسخ:
ـ ... پیش تر ذخیره (رزرو) کرده ام.              ۳۵٪
ـ ... در ماه مِی ذخیره می کنم.                        ۲٪
ـ ... در ماه ژوئن ذخیره می کنم.                     ۲٪
ـ ... درست پیش از رفتن ذخیره می کنم.          ۱۲٪
ـ ... من به تعطیلات نمی روم.                   ۴۹٪

شمار رای دهندگان:   ۳۱۳۲۴ تن   تاریخ رای گیری: ۱۶ ماه مِی ۲۰۱۶

نمودار آماری دوم:

پرسش:
امسال تعطیلات تابستانی ام را ... ذخیره می کنم.

پاسخ:
ـ ... پیش تر از سال گذشته                           ۹٪
ـ ... درست همان هنگام سال گذشته               ۱۹٪
ـ ... دیرتر از سال گذشته                              ۹٪
ـ ... نمی دانم / نظری ندارم.                        ۱۲٪
ـ ... من به تعطیلات تابستانی نمی روم.        ۵۱٪

شمار رای دهندگان:   ۲۹۵۵۵ تن   تاریخ رای گیری: ۱۷ ماه مِی ۲۰۱۶

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ امرداد ماه ۱۳۹۵

پی نوشت:

۱ ـ هر دو نمودار از آن یکی از بانک های بزرگ (شاید بزرگ ترین بانک؟) این کشور است و رای دهندگان، تنها کسانی را دربرمی گیرد که در آن بانک، اندوخته ای دارند و یا درآمدها و حقوق شان به آنجا واریز می شود. به این ترتیب، باید روشن باشد که درصدهای بگونه ای چشمگیر بالای آن دو نمودار، بسی بالاتر از آن است؛ زیرا با آنکه کمابیش همه از اینترنت برای کارهای بانکی و مالی خود بهره می برند، بازهم درصدی از مردم بویژه در میان کهنسالان به آن دسترسی ندارند و بویژه بسیاری از مردم تنگدست، حتا اگر به اینترنت نیز دسترسی داشته باشند، در اینگونه همه پرسی ها همیاری نمی کنند. با انکه آماری در این زمینه در دست ندارم، بگمانم باید میان ۷ تا ۱۰ درصد به کسانی که هرگز به سفر نمی روند، افزود.  

۲ ـ در همین کشور که شمار مردمانش کمابیش ۱۸ میلیون تن است، بنا بر آمارهای رسمی، ۴۵۰۰۰۰ کودک (تا ۱۷ سال!) «زیر مرز تنگدستی» بسر می برند. این آمار که تنها کودکان را دربرمی گیرد با شرایط زندگی مردم در جمهوری دمکراتیک خلق کره که زیر فشار سرسام آور، خردکننده و همه سویه ی نظامی، تبلیغاتی و ...، نه تنها از سوی «یانکی» ها و سایر کشورهای امپریالیستی و مزدوران شان در بخش چنگ اندازی شده ی خاک آن کشور که نیز تا اندازه ای از سوی "کمونیست"های کاسه بشقاب فروش چینی قرار دارند و ناچارند از نان شب خود بزنند تا جنگ ابزارهای همانند دشمنان اهریمن خوی خود داشته باشند، بسنجید و پرس و جو و پژوهش کنید که در آن کشور سرفراز، آیا حتا یک کودک یا بزرگسال «زیر مرز تنگدستی» یافت می شود یا نه تا به درازا و پهنا و ژرفای دروغ های بزرگ دوران ما بهتر پی ببرید!

۳ ـ نه به شَوَند مردم آزاری یا چیزی در این مایه! به این شَوَند که بیش از هر گروه اجتماعی در جهان، سزاوار چنین سرنوشتی هستند؛ آن هنگام که با رژیم های کلان سرمایه داری کشورهای خویش برای چاپیدن مردم کشورهای دیگر ساخته بودند تا سهم کوچکی نیز از آن دستبردها دست آن ها را نیز بگیرد و بسیاری از آن ها نیز نیک می دانستند به چه تبهکاری بزرگی دست می یازند، شاید هرگز به خِرَد فرومایه شان نمی رسید که روزی روزگاری نوبت خودشان نیز فرا برسد.

این نکته را نیز بیفزایم که هیچ جایی از جهان را با هیچ جای دیگری نمی توان و نباید بگونه مطلق گرایانه با یکدیگر سنجید؛ حتا سنجشی نسبی از این یا آن سویه از شیوه ی گذران زندگی در اینجا و آنجا باید بر بنیادی دانشورانه استوار باشد و پا از چارچوب خود فراتر ننهد؛ وگرنه به ضد خود دگردیسیده می شود. به عنون نمونه، در جایی بر بنیاد تراز رویش و گسترش اقتصادی ـ اجتماعی همبود (جامعه)، روزنامه خوانی، بخشی از کمینه نیازمندی روزانه ی آدم هاست و در جای دیگری نه! برای گروه اجتماعی یادشده، نرفتن به تعطیلات از ناسزای خواهر و مادر و پایین بالای شان را یکی کردن، بدتر است!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!