«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ تیر ۲۶, پنجشنبه

اسلاوی ژیژک به «دزدی اندیشه» متهم شد!


اسلاوی ژیژک، فیلسوف معروف اسلونیایی به «دزدی اندیشه» از یک مجله نژادپرست متهم شد.

جیمز ویلیامز، سردبیر ارشد «جستار انتقادی» که این مطلب را چاپ کرده، گفته ژیژک «قطعاً» از یادداشت هورنبک استفاده کرده است.

به گزارش هفته‌نامه «نیوزویک»، اسلاوی ژیژک که یکی از پرآوازه ترین فیلسوفان مارکسیست زنده دنیا است، متهم به «دزدی اندیشه» از مجله «رنسانس آمریکایی» شده است.

«رنسانس آمریکایی» یک مجله محافظه‌کار از آنِ «سفیدهای ملی گرای» آمریکایی است که سازمان‌های غیردولتی حقوق بشری آن را به عنوان یک گروه ملی گرای «نفرت‌پراکن» رده‌بندی کرده‌اند.

به گزارش نیوزویک، ماجرای افشای این «دزدی ادبی» هنگامی آغاز شد که «استیو سیلر»، یک یادداشت‌نویس محافظه‌کار، ۹ ژوئیه به نوشته‌ای از ژیژک در سال ۲۰۰۶ پرداخت که در واقع بررسی و مرور کتاب «فرهنگ نقد: تحلیل تکامل‌گرایانه درگیری یهودیان در جنبش‌های اندیشگی و سیاسی قرن بیستم»، نوشته ی «کوین مک‌دونالد» بود. این نقد کتاب در گاهنامه ی بسیار معتبر انتشارات دانشگاه شیکاگو به نام «جستار انتقادی» منتشر شده بود.

ژیژک که ابتدا از هر گونه اظهارنظر در پی تماس‌های روزنامه «گاردین» خودداری نموده بود، سرانجام در ایمیلی به گاهنامه معتبر «جستار انتقادی»، اتهام دزدی اندیشه را رد کرد. او گفته دوستی اطلاعاتی در مورد کتاب یادشده را برای او فرستاده و به او اطمینان داده که این اطلاعات قابل استفاده است.

«سیلر» در یادداشت اینترنتی خود به ستایش از این نقد کتاب پرداخته و نوشته بود:
«استاد سوپراستار در روشن‌کردن پیام کتابِ مک‌دونالد به درجه بسیار بالاتری از آشکاری، نسبت به دیگر متن‌هایی که از او خوانده ام، دست پیدا کرده است.» اما همان روز یک یادداشت‌نویس اینترنتی دیگر با نام ساختگی، متن نقد کتاب ژیژک را در کنار متن دیگری از «استنلی هورنبک» ـ نام ساختگی یک نویسنده محافظه‌کار ـ در نقد همین کتاب منتشر کرد که ماه مارس سال ۱۹۹۹ در مجله رنسانس آمریکایی درج شده بود. دست‌کم دو بند (پاراگراف) از این دو متن، همانندی انکارناپذیر داشتند.

جیمز ویلیامز، سردبیر ارشد «جستار انتقادی» که یادداشت ژیژک را سال ۲۰۰۶ منتشر کرده بود، در گفت‌و‌گو با «نیوزویک» تایید کرد که ژیژک «قطعاً» از یادداشت هورنبک استفاده کرده است. وی افزود:
«ما متاسفیم که چنین اتفاقی افتاده. اگر می‌دانستیم ژیژک در حال دزدی اندیشه است، قطعاً از او می‌خواستیم که بندهای غیرقانونی را حذف کند». «هورنبک» نیز در گفت‌و‌گو با «نیوزویک» تاکید کرد که «هر کس دو متن را کنار هم بگذارد، درمی یابد که ژیژک دزد اندیشه است.»

تی‌شرت «استیون شاویرو»:  واژه بدزد و نه اندیشه!

با این همه، «ژیژک» که نخست از هر گونه اظهارنظر در پی تماس‌های روزنامه «گاردین» طفره رفته بود، سرانجام در ایمیلی به گاهنامه ی «جستار انتقادی»، اتهام دزدی اندیشه را رد کرد. او مدعی شد که دوستی اطلاعاتی در مورد کتاب یادشده را برای او فرستاده و به او اطمینان داده که این اطلاعات قابل بازنشر و بهره برداری هستند. وی با اظهار تأسف از این رخداد، تأیید کرد که «به هیچ وجه نمی‌توان مرا به دزدی خط فکری فردی دیگر، یا دزدی اندیشه متهم کرد»، زیرا «بندهای چالش برانگیز تنها دربردارنده ی داده ها بوده‌اند؛ گزارشی درباره ی نظریه کسی دیگر که هیچ نزدیکی‌ای به آن ندارم.»

برخی از فیلسوفان و اندیشمندان کنونی نسبت به این خبر در صفحات شبکه‌های اجتماعی خود واکنش نشان داده‌اند. به عنوان نمونه، «استیون شاویرو»، نظریه‌پرداز و فیلسوف فیلم آمریکایی با اشاره به درونمایه ی سخن «ژیژک» که «تنها واژه دزدیده ام و نه اندیشه»، نوشت که «دوست دارم این شعار را روی تی‌شرت‌ام چاپ کنم:
واژه بدزد و نه اندیشه!»

«استفان شوکایتیس»، نظریه‌پرداز چپ «اتونومیست» و «آنارشیست» هم با اشاره به سخنان ژیژک چنین واکنش نشان داد:
«پس آیا این سخنان، یعنی ژیژک می پذیرد که نوشته‌هایش تنها انباشته از واژه هستند و نه اندیشه؟»

از «ژیژک» تاکنون کتاب‌های بسیاری از آن میان، «کژ نگریستن»، «خشونت: شش نگاه زیر چشمی و هنر امر متعالی مبتذل» به پارسی برگردانده شده است.

برگرفته از تارنگاشت «رادیو زمانه»

این یادداشت از سوی اینجانب، ویرایش و پارسی نویسی شده است؛ برنام آن را نیز اندکی دستکاری نموده ام.    ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

یادداشت زیر را برای آن تارنگاشت فرستادم:
شاید باور نکنید؛ نخستین بار مچ استادی را در دانشگاه آمستردام که مجموعه ی کاملی را از روی کار استادی دیگر در یکی از دانشگاه های انگلیس برداشته و به نام خود جا زده بود، گرفتم .آن هنگام هنوز اینترنت در آغاز کار خود بود و دانشگاه ها هنوز اینترنت نداشتند و از سامانه ای اینترنتی محدود میان دانشگاه ها به نام اگر درست بخاطر داشته باشم، «سارا» (SARA) سود می بردند. بسیار ناخشنود شد و البته من قصد مچگیری یا ناراحت کردن وی را نداشتم. پافشاری نادرست خودش چنان شرایطی پدید آورد.

در هماوندی با کار خودم نیز که نخست دوره ای کارآموزی را می گذراندم و سپس به دلیل ارائه ی کاری خوب، مدتی هم در آنجا به کار پرداختم، همه ی کوشش خود را نمود تا مواد درسی کارم را که در آن هنگام رشته ای نوپدید بود از من بقاپد و قاپید. نخست با سادگی سرشتی می پنداشتم که دلیل دلبستگی وی، ارائه ی آن ها به دانشجویانش است و به همین دلیل سخاوتمندانه، آنچه در چنته داشتم، در اختیار وی نهادم. پس از آن با آشنایی بیش تر دریافتم که او این ها را برای خود و برای اینکه امتیازی افزون تر از استاد همچشم خود بدست بیاورد، می خواهد. سپس دیدم که چنین رویه ای میان سایر استادان نیز کم و بیش رواج دارد و البته بسیار احتیاط آمیز و پوشیده؛ حتا از اندیشه ها و طرح های دانشجویان خود نیز می دزدیدند. در آن هنگام از اینکه در چنان جایی کار می کنم، بسیار متاسف شدم و برای ماندن در آنجا کوششی بکار نبردم.

چنین دله دزدی هایی، شوربختانه در میان جامعه ی روشنفکری ایرانی تبار بیرون کشور نیز رواج دارد و پیشرفت های فن آوری در زمینه های رسانه ای، گوگل و ... نیز کار را آسوده تر نموده است. با پررویی و گستاخی، اندیشه ی در میان نهاده شده از کار دیگری را برمی دارند و بی یادآوری خاستگاه آن در نوشته های معمولن بی ارزش خود بکار می گیرند: چیزی بیش از دزدی ادبی! از نوشتارهای خودم در زمینه های گوناگونی، تاکنون بارها به همینگونه و بی یادآوری خاستگاه آن برداشته اند و گاه برای ایز گم کردن، چند خاستگاه معمولن خارجی به مصداق: مرغ همسایه غاز است، در پانوشت یادداشت ها و نوشتارهای خود درج می کنند که درستکاری خود را به نمایش بگذارند.

در مورد خود این آقا (ژیژک) با توجه به ورزیدگی که در زمینه ی بازشناخت اصل یا نااصل بودن نوشته ها، درستکاری یا نادرستی، اندازه ی هماهنگی و آمیختگی بجا یا نابجای مانش ها و جستارها (اکلکتیسم)، ترازبندی و برخی نکته های خرده ریز دیگر نوشته ها به مرور زمان یافته ام، چند بار به یکی دو نوشته ی وی بدگمان شدم و از همین رو، هیچگاه نوشته ای از وی و کسان دیگری بسان وی در تارنگاشت خود درج نکرده ام.

امیدوارم در آینده روش های فن آوری نوینی برای جلوگیری از دزدی ادبی و اندیشه شناخته و بکار برده شود که نه تنها اینگونه کارها را در یک زبان مشخص دنبال کند که رد آن ها را در زبان های دیگر نیز پی گیرد و بیابد.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۶ تیر ماه ۱۳۹۳
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!