«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ خرداد ۲۰, شنبه

شش روش برای پاشیدن نمک بر زخم گرانی ها!


هیچ چیز آدمی را به اندازه «نادیده گرفتن شعور»ش آزرده نمی کند. این نکته ای است که گویا خیلی ها نمی خواهند بدان گردن نهند و ای بسا تصور می کنند خودشان انسان های آگاه، تحصیل کرده و با شعوری هستند که سوار بر ماشین زمان به گذشته ها رفته و به مردمانی بدوی و نادان و بی خبر از همه چیز رسیده اند!

این روزها، گران شدن کالا و خدمات، یک پدیده عادی شده است و مردم خسته از گرانی ها، حتی نای پرسش از میزان گرانی ها را نیز ندارند؛ جز این که تا آنجا که می توانند صورتحساب ها را پرداخت می کنند و بعد هم به دنبال کاهش یا حذف برخی اقلام از سبد خانواده هستند:
از گوشت گرفته تا لبنیات و از سفر تا نونوار کردن خانه هایشان!

هر چند این گرانی ها آزار دهنده هستند و گاه به معنای واقعی کلمه «خانمان سوز» (اثرات تنگدستی در طلاق و فحشا و سرقت را به یاد بیاورید)، اما آزار دهنده تر از همه این است که یک عده می کوشند آنچه «اظهر من الشمس» است را پوشیده نگاه دارند و در روز روشن و در حالی که با مخاطب خودشان زیر اشعه تابان خورشید نشسته اند، بگویند: «به به ! چه شب زیبایی!» و بعد هم در حالی که دستانشان را بر روی پیشانی سایه بان کرده اند تا خورشید چشمانشان را نزند، شروع به استدلال می کنند که الان شب است.

با مروری بر ادبیات و رفتارهای برخی مسوولان و نهادهای مسوول در قبال گرانی ها، شاهد آنیم که نه تنها هیچ کدام مسوولیت گرانی ها را بر عهده نمی گیرند که به نیرنگ های گوناگون، کوشش در نادیده گرفتن و پنهانکاری و فرافکنی دارند:

انکار و پاک کردن صورت مساله
برخی مسوولان، دست به تکذیب شان خوب است. وقتی رئیس جمهور در اوج تورم و در حالی که کمر مردم زیر بار گرانی های شکسته، با خونسردی می گوید تورم تنها ۶ درصد است و یا زمانی که گرانی ها را منکر می شود و آن جمله تاریخی «سر کوچه ما ارزان است» را بیان می کند یا هنگامی که وزیر راه و شهرسازی می گوید که مسکن گران نشده، آیا به جز انکار واقعیت ها و پاک کردن صورت مساله، نام دیگری بر این رفتارها می توان نهاد؟ اگر نام دیگری می شود نهاد، «نمک بر زخم پاشیدن» است.

کوبیدن قیمت سایر کشورها بر سر مردم
این هم روشی است که برخی مسوولان بدان دلبستگی فراوان دارند. خدا نیاورد که فلان مسوول خبردار شود در فلان کشور قیمت مثلاً بنزین یا تعرفه گفتگوهای تلفنی از ایران بیشتر است! از فردایش این موضوع را همانند چماق بر سر مردم خودمان می کوبد که «نگاه کنید: در فلان آباد قیمت ها دو برابر اینجاست!» و البته نمی گوید که در آنجا، اگر مثلاً بنزین دو برابر است، قیمت خودرو یک سوم اینجاست و جاده ها و خیابان هایش استاندارد هستند و ملت برای پیدا کردن یک جای پارک در معابر پایتخت، جان به سر نمی شوند!

کم فروشی با قیمت سابق
این طرح خلاقانه(!) مخصوصاً در ابتدای اجرای هدفمندی یارانه ها مورد توجه قرار گرفت و برای این که به خلق الله بقبولانند که هدفمندی باعث گرانی نمی شود، از حجم محصولات کاستند و مثلاً شیر ۹۰۰ گرمی را در همان بسته های شیر یک کیلویی و به بهای پیشین به مردم فروختند یا از شمار برگ های دستمال کاغذی کاستند و در این میان، مسوولان هم با لبخندی رضایت آمیز ندا در دادند که دیدید با طرح هدفمندی گرانی پیش نیامد و پیش بینی های منتقدان غلط بود؟ البته بماند که بعداً قیمت ها چنان بالا رفت که با کاستن ۱۰۰ گرم شیر و کم کردن ۱۰ برگ دستمال هم نمی شد شوی ارزانی را ادامه داد!

تغییر تعریف
این هم برای خودش حکایتی دارد و از ابتکاراتی است که ای بسا تنها به اندیشه ی مسوولان ایرانی خطور می کند. نمونه اش همین مخابرات خودمان است که قیمت مکالمات را اصلاً تغییر نداده و هر پالس را همچنان ۴۴.۷ ریال محاسبه می کند. فقط یک تغییر کوچک (!) در تعریف پالس داده اند:
تا پيش ازاين هر پالس تماس از تلفن ثابت به ثابت از ساعت ۶ صبح تا يك ظهر ۱۳۴ ثانيه، از ساعت يك ظهر تا ۲۱ شب ميزان ۱۵۹ ثانيه و ازساعت ۲۱ تا ۶ صبح ميزان ۱۹۳ ثانيه بود اما برای این که قیمت هر پالس تلفن افزایش نیابد، تعریف پالس را تغییر داده اند و از این به بعد به هر ۱۲۰ ثانیه یک پالس می گویند و البته پافشاری می کنند که قیمت همان ۴۴.۷ ریال است!

تغییر تعریف در این مملکت، پیشینه ای دراز دارد:
تغییر تعریف تورم، بیکاری و به کار بردن "ادبیاتی" نظیر «تعدیل نیرو» برای اخراج های گسترده و «تعدیل قیمت ها» برای گران کردن و ...!

ارزان شد!
جنس، هزار تومان می رود رویش، آقایان و رسانه هایشان سکوت می کنند و وقتی از آن هزار تومان افزایش یافته، ۲۰ تومانش کم می شود، مصاحبه می کنند و کلاس می گذارند که بازار را کنترل کردیم و قیمت ها را پایین آوردیم! نگاهی به بایگانی سخنان مسوولان بانک مرکزی در باب مدیریت شان بر بازار سکه و ارز مشتی از این خروار را آشکار می کند.

فرافکنی؛ شاه کلیدی که به همه درها می خورد!
هنگامی که آش آنقدر شور می شود که با انکار و تغییر تعریف و کم فروشی و ... کاری از پیش نمی رود، نوبت به "شاه کلید" می رسد:
فرافکنی!

در همین بحران تازه ی ارز که در مدت چند روز، یک سوم از ارزش پول ملی کاهش یافت و همه عالم و آدم از افزایش قیمت ها شگفت زده شدند، آقایان ترجیح دادند به جای پاسخگو بودنن، همه چیز را به گردن پیامک هایی بیندازند که بهای موجود را اعلام می کردند! و یا در سایر گرانی ها مانند قیمت مسکن، از دست هایی سخن بگویند که در کار دولت ایجاد اختلال می کنند و نام هایشان هم در جیب رئیس جمهور است!

بعد از تحریر:
آقایان و خانم های مسوول! از گرانی های روزمره تان سپاسگزاریم! همین ما را بس است؛ در ضمن هیچ مسوولیتی هم متوجه شما پاکدستان نیست (!) ولی شعورمان را نادیده نگیرید و بر زخم گرانی ها، نمک اهانت نپاشید.

«عصرایران»    جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۱

این نوشتار از سوی اینجانب ویرایش شده است.     ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!