«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ دی ۱۱, شنبه

... پیمانِ من و پیمانِ امیرالمومنین یکی است!

«ژان بُدِن» می گوید:
«فرمانروای مطلق، جز خداوند، همه چیز را وامدار شمشیر خود است.»

هنگامی که یعقوب در نیشابور بود، زمزمه هایی برخاست که او از خوارج است و منشور و فرمانی از «خلیفه» ندارد. یعقوب دستور داد ندا دهند و فقیهان و مردم را گردآورند تا فرمانِ «خلیفه» را نشان شان دهد.

در روز مقرر، یعقوب در ردایی شاهانه بر تخت نشست. سپس دستور داد تا پیمانِ خلیفه را در ردایی یمانی بیاورند.

خدمتکار پارچه برداشت و همگان بجای نامه، شمشیری آخته دیدند.

یعقوب، تیغ را برگرفت و جنباند؛ آمدگان بیمناک شدند.

یعقوب گفت:
«تیغ را بهرِ جانِ کسی نیاورده ام. گلایه نموده بودید که یعقوب، پیمانِ امیرالمومنین ندارد. خواستم بدانید که دارم! امیرالمومنین را به بغداد نه همین تیغ نشانده است؟! مرا نیز همین تیغ بدین جایگاه نشانده است! پیمانِ من و پیمانِ امیرالمومنین یکی است!»

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام.     ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!