«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ آذر ۲۳, سه‌شنبه

ای دو صد نعلت بر این خلخال باد!

همراه تصویر نوشته بود:
من به خالِ خرت۱ ای دوست گرفتار شدم ... از «گوگل پلاس»

... و «خر» که بفهمی نفهمی از سرشتی شاعرانه نیز برخوردار است یا چون ناصرالدین شاه چنین می نمایاند از نامه نگاری های نوازشگرانه که تکخال وی را نشانه رفته بود، قند توی دلش آب شد و رویاهای شیرین در سر پرورد:
آن دوست با لبخند آمد ...۲

اکنون که پس از چندین سال دستش آمده چه کلاه گشادی سرش رفته، دنباله ی آن لنگه سروده را هر از گاهی با خود اینچنین زمزمه می کند:
ای دو صد نعلت بر این خلخال باد!۳

ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ آذر ماه ۱۳۹۵

پی نوشت:

۱ ـ آنچه در تصویر آمده، سویه ای نمادین دارد؛ خالِ این یکی بر پیشانی اش کوبیده شده است؛ چیزی بسانِ سرنوشت در شیوه ی اندیشگی آسمانی ریسمانی!

۲ ـ این رویاها (یا کابوس ها)، خوشبختانه بسیار ساده اند و بچه های سال دوم دبستان نیز آن ها را به آسانی درمی یابند؛ مانندِ «آن مرد آمد. آن مرد با اسب آمد ...»

۳ ـ به قافیه و اینا گیر ندهید! «خر» وزن را خوب درمی یابد؛ ولی از قافیه چندان سررشته ندارد. از اشتباهات لُپّی نعلت (لعنت) و خلخال هم بگذرید و نادیده بگیرید!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!