«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ اسفند ۱۲, دوشنبه

زر زرهایی زیر عنوان فلسفه!


از زبان «هایدگر» نوشته است:
«به هر چه نظر می افکنیم به واقع خودِ آن را در حقیقت خود نمی نگریم؛ چرا که ”حقیقت“ خود در عظیم ترین حجاب ممکن پنهان است. (درآمد وجود و زمان ـ هایدگر)»

از «گوگل پلاس»

می نویسم:
زر زیادی زده آقای هایدگر! این فلسفه باف (و نه فیلسوف!) دست پرورده ی امپریالیسم!

حقیقت چیزی جز بازتاب واقعیت های پیرامون آدمی در ذهن وی نیست؛ واقعیت هایی که هر یک دارای سویه ها و گوشه های گوناگون است (ذوجوانب!) و به این ترتیب، هرگونه که به آن بنگری به هر رو زاویه ای با آن می یابی که در به روزآمدترین شناخت علمی نیز نمی توانی همه ی سویه ها و گوشه های آن را ببینی و دریابی؛ بویژه آنکه با واقعیتی پویا و دینامیک سر و کار داشته باشی که در واقع همه ی واقعیت ها از کوچک تا بزرگ آن، اینچنینند و شما هر بار بُرشی از آن را به پندار می آوری، به تصویر می کشی یا توصیف می کنی. درست به همین دلیل است که دانش پایانی ندارد؛ زیرا واقعیت پویا همواره از ذهن آدمی پیش تر است.

به این ترتیب، «خودِ آن در حقیقت خود» از بنیاد، سخنی پوچ و یاوه گویی فلسفه بافانی ذهنگرا چون این آقاست و پیش از وی نیز از سوی دیگران گفته شده و هیچگونه نوآوری در آن نیست. خوب که در همین فشرده بیندیشی و شاید اندکی نیز نیاز به کار بیش تر در زمینه ی تئوری شناخت داشته باشد، می بینی که جُستار را از بنیاد خود سر و ته نموده است!

ب. الف. بزرگمهر      ۱۲ اسپند ماه ۱۳۹۲

پی نوشت:

نویسنده چنین پاسخ داده است:
«البته من بهت حق میدم که زمین و زمان رو دست پرورده امپریالیسم بدونی. این تفکری هست که شماها خودتونو بهش محدود کردین و راه فراری هم برای خودتون باقی نذاشتید. حالا دوست دارم چند جمله ای در ادامه پست بنویسم. هیچ امری در ذات خود ادا نمی شود. کلام می میرد. حفیفت قربانی می شود. علم با محاسبه صرف عددی همسان می شود. حکمت کهن رنگ می بازد. تاریخ از معنای عبرت دور می شود و تا حد شرح وقایع روزمره تنزل می یابد و ...»

از «گوگل پلاس»  

به وی پاسخ می دهم:
... من از اینکه با کسی سر و کله بزنم که با من همداستان نباشه، ولی چیزی هم برای گفتن در چنته داشته باشه به این شرط مهم (برای خودم و نه لزومن برای دیگران!) بحث و گفتگو می کنم که در گفتار خود صادق باشه! حالا یک نگاهی به پاسخت بکن و بکوش تا نه قافیه ببافی و نه حاشیه بری!

چیزی از کسی نوشته ای که پاسخ ساده و فشرده اش را از دیدگاه علمی ـ که از دید من، آن آقا از چنین دیدگاهی نه تنها برخوردار نیست که حتا با آن سر ستیز دارد ـ و به زبانی ساده برایت نوشتم. اگر پاسخی داری در همان چارچوب بحث باقی بمان و پاسخ بده؛ حاشیه رفتن در بحث و قافیه پردازی نشانه ای از بی صداقتی است و من این را از جان و دل به تو هشدار می دهم.

ضمنن هر کی زمین و زمان را دست پرورده ی امپریالیسم می داند، شکر بسیار میل فرموده و می فرماید.

چون از نقل قول هم زیاد خوشت میاد، برات یک نقل قول از کلوین، کاشف نقطه ی صفر مطلق، می گم. کلوین می گه که هر چیزی رو که نتونی اندازه گیری کنی (منظور اندازه گیری صرفن با متر نیست؛ اندازه گیری با مترهای داشن های گوناگون است)، هنوز دانش نیست. هنر بزرگ مارکس این بود که برای نخستین بار تونست این مترکردن را به پهنه ی اجتماعی بکشونه و به عنوان یک نمونه از کارهاش و شاید مهم ترینش، زیر و بم اقتصاد سرمایه داری را در زیرترین نکته هاش نشون بده. پس از او انگلس و لنین و دانشمندای مارکسیست این کار رو تا امروز پی گرفته اند؛ کسانی چون هایدگر و آن یکی که به تازگی به ایران نیز دعوت شده (والرشتاین) و پوپر و گله ی بزرگی از اینگونه داشنمندنماها را کشورهای امپریالیستی درست به همین منظور پرورش داده و می دهند که به میدان بیایند و آن حقیقت های کشف شده از سوی مارکس و سایر مارکسیست ها را تا اندازه ی ممکن تکه تکه کنند؛ از ترکیب اصلی اش خارج کنند و از کلیّت بیندازند.

اگر آدم هایی چون جنابعالی توی کشورهای فلک زده ای مانند ایران از روی نادانی دنبال این ها راه می افتی، کار آن ها برعکس دانسته و آگاهانه است و برایش پول های گزاف می گیرند؛ دانشمندنماهایی مزدور! حالا این ها را هم چون حاشیه نوشتی و اسبت را به صحرای کربلا (امپریالیسم) راندی، نوشتم.

این را هم بد نیست بدانی که یکی از نقشه هایی که بویژه با روی کار آمدن آخوند ریش حنایی از سوی امپریالیست ها در ایران دنبال می شه و آقایان هم از همانجا خط می گیرند، کمونیسم ستیزی و چپ ستیزی که ریشه هاش هنوز خوشبختانه بسیار در ایران نیرومنده با کم و بیش همون روش هایی است که در کشورهای باختری به یاری همین گله ی دانشمندنماهای مزدور سرمایه پیش رفته و در آنجا به دلیل هایی بیرون از چارچوب این گفتگو کامیاب هم بوده تا بتوانند روشنفکرانی گوسپندسرشت و بی وجدان یا آنگونه که توده ی مردم می گویند: «سیب زمینی» درست کنند که چون تنها اندکی به لطف همین سیستم، نانی بیش تر و چرب تر می خورند، می پندارند که جزو نخبگان هستند و جهان در همچشمی مرگباره و باید بسان گرگ، دیگری را درید و به ما چه که در جای دیگر آدم می کشند، هر کی باید به فکر خودش باشه و زنده باد تعطیلات و گور پدر آفریقایی که داره می میره و گور پدر ایرانی که با مذهب خرش می کنند و ما نفت شون را می بریم و ... پرورش می دهند. این ها واقعیت های جهان امروزه ...

ب. الف. بزرگمهر     ۱۲ اسپند ماه ۱۳۹۲
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!