«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ فروردین ۱۰, یکشنبه

اینجا ولایت آقاست؛ نه ایران!

در ولایتی که «آقا» بُرد موشک مشخص می کند، این چیزهای ناچیز را نباید به دل گرفت!

همانگونه که در خبرها آمده، حاج آقا سید محمد مهدی دستغیب که تا کمتر از یک ماه پیش (۹۲/۱۲/۱۴) تولیت آستان حضرت شاهچراغ را بر دوش داشتند، هفته گذشته (۹۳/۰۱/۰۵) در جوار حرم امیرالمؤمنین از جهان رفتند.

با آرزوی بهترین‌ها برای روح بزرگوار ایشان و شکیبایی برای خانواده محترم، چند نکته‌ای هست که لازم دیدم دستِکم برای ثبت در حافظه تاریخ، یک جایی کنار هم گفته شوند:
۱ ـ پس از شهادت شهید دستغیب در محراب، آقا سید محمد مهدی که برادر ایشان بودند در سال ۱۳۶۰ در فرمانی از سوی آیت الله خمینی عهده‌دار تولیت آستان شاهچراغ شدند؛
۲ ـ پس از گماشته شدن آیت الله خامنه‌ای به رهبری و ورود ایشان به جناح‌بندی‌های سیاسی و در پی آن فروکش تریبون‌های نماز آدینه و سایر نهادهای وابسته به نهاد رهبری به یک نهاد سیاسی، در پله ی نخست، روحانیونی که همخوانی سیاسی با رهبری نداشتند (مانند آیت الله طاهری در اصفهان) از صحنه زدوده شدند؛ اما روحانیونی که اصولاً از سیاست دوری می‌کردند تا سال ۸۴ تحمل شدند؛ هر چند «بیت»، هر فشاری که توانست بر این گروه آورد تا خودشان کناره گیرند؛ برای نمونه، حرم شاهچراغ در ۲۰ سال کنونی، بودجه عمرانی قابل قبولی دریافت نکرد (با حرم امام رضا و حضرت معصومه بسنجید
۳ ـ پس از افتضاح (به قولی فتنه!) ۸۴ و اتهام بی‌بصیرتی به کسانی که در کمتر از ۴ سال بصیرت همگیشان «اظهر من الشمس» شد و پس از بازشناسی (کشف) گروه تازه ای با عنوان «ساکتین فتنه» نوبت به تسویه روحانیونی شد که مخالف نبودند؛ اما به اندازه ای بسنده که یک ریز مجیز بگویند و سخنرانی‌هایشان برابر بخشنامه‌های مرکزی باشد، همداستان و همراه نیز نبودند؛
۴ ـ کنار گذاشتن گماشتگان آیت الله خمینی، بویژه متنفذین محلی در شهرستان‌ها کار چندان ساده‌ای نیست؛ اما سرکوب گسترده ی «آقا سید علی محمد دستغیب» (پشتیبان جدی مهندس موسوی) در شیراز نشان داد که راه برای آسوده شدن از دست «آقا سید محمد مهدی» هموارتر شده است؛
۵ ـ در میانه ی اسفند، آیت الله خامنه‌ای شکیب نکرد تا نوروز ۹۳ هم برگزار شود و در فرمانی، «آقا سید علی اصغر دستغیب» (کم و بیش، تنها عضو خانواده دستغیب که سرش کلاً در دستگاه حاکمیت است و خواهرزاده آقا سید محمد مهدی و برادر آقا سید علی محمد) را با عبارت «حجت الاسلام والمسلمین» به تولیت شاهچراغ گماشت و در نامه دیگری از زحمت های ۳۲ ساله ی «حجت الاسلام» سید محمد مهدی دستغیب سپاسگزاری نمود؛
۶ ـ در پی کنار گذاشته شدن آقا سید محمد مهدی که به گفته اطرافیانش، حرم شاهچراغ برایش همچو نفس بود و از جان دوست‌تر می‌داشتش، ایشان در کمتر از ۳ هفته در سفری زیارتی به نجف جان به جان آفرین سپرد؛
۷ ـ در خبر درگذشت ایشان، با توجه به «حجت الاسلام» خوانده شدنش از سوی «مقام عظمای ولایت»، خبر نویسان هم ناچار شدند، ایشان را حجت الاسلام بخوانند؛ در حالیکه طنز جُستار اینجاست که در پایان همان خبر که از همه بخش‌های خبری رادیو و تلویزیون هم پخش شد و بارها در تارنگاشت ها نقل قول شد، آمده «حجت الاسلام سید محمد مهدی دستغیب سال‌ها دروس خارج فقه و اصول تدریس می‌کرد». لابد به همان ترتیبی که «برخی» به خاطر مصالحی، یک شبه آیت الله شدند، برخی حجت الاسلام‌ها هم سال‌ها اصول و «خارج فقه» تدریس می‌کنند!
۸ ـ ... و چشمگیرتر از همه اینکه برادران بزدل اطلاعاتی حتی از کالبد بیجان ایشان هم که نه سیاسی بود و نه مخالف یا طرفدار کسی هراسان بودند. نگران بودند آمدنش به ایران باعث گردآمدن جمعیت بزرگی در شیراز بشود و مردم خدای ناکرده، زبانشان لال، شعارهای بیرون از عرف مجاز بدهند و به خانواده شان پافشاری کردند که بگذارند در همان نجف به خاک سپرده شود؛ تازه، بهتر هم هست!
۹ ـ در پایان، نه تنها «مقام معظم رهبری» برای درگذشت کسی که تا همین چند روز پیش به مدت بیش از ۳۰ سال تولیت (سرپرستی) سومین آستان مقدس کشور را بر دوش داشته، حتی یک پیام ساده تسلیت هم نفرستادند (در حالیکه کافیست در اینترنت جستجو کنید که برای درگذشت چه کسانی و در چه رده‌ای پیام داده‌اند) که نماینده ولی فقیه در استان فارس و امام جمعه شیراز (حاج آقا ایمانی) هم حاضر نشده چنین زحمتی به خودش بدهد و تنها زیر پیام تسلیت استاندار را امضا کرده و «پیام تسلیت دو نفری» صادر فرموده‌اند!
۱۰ ـ ... و روسیاهی به ذغال می‌ماند و بس!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام و زیربرنام نیز از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!