«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ اسفند ۲۱, چهارشنبه

فرزند انیشتین، انیشتین نمی شود؛ ولی فرزند راکفلر، راکفلر می شود!

در گرامیداشت پرویز شهریاری با غمبادی* در گلو

پرویز شهریاری (۱٣۹۱ ـ ۱٣۰۵) از جمله نادره های روزگار ما با کارنامه ی ارزشمندی از تالیف و ترجمه و ترکیب هایی بی شمار از هر دو بود. افزون بر این ها، او ریاضی دان، روزنامه نگار، نویسنده و کنشگر سیاسی بود و از این رو، گروه های گوناگون مردم در هر کدام از این پهنه ها به او ارادت و دلبستگی داشته و دارند. در سال ۱٣٨۴ عنوان چهره ماندگار کشور را گرفت و افزون بر این در مناسبت هایی مورد قدردانی قرار گرفت. شهریاری در دوره های گوناگون، چه پیش و چه پس از انقلاب در رابطه با حزب توده ایران به زندان افتاد و درس آموزی و دانش افزایی او حتا در دوره های زندان به کمک هم بندیان فرهیخته اش پی گرفته می شد. او زبان فرانسه و روسی را بدون آموزش دانشگاهی بخوبی فرا گرفت در حدی که از این زبان ها ترجمه می کرد.

سویه ای از کوشش بی گسست او در پهنه ی آموزش ریاضی در کشور، شناخته تر است. دانش آموزان، دانشجویان، آموزگاران و دبیران زیادی در خاطره خود جای ویژه ای برای پرویز شهریاری دارند؛ چه، او دگرگونی ای در آموزش ریاضی کشور پدید آورده بود و در مجموعه ی «آشنایی با ریاضیات» (خواسته ی او: «آشتی با...» بود که با مخالفت جنگ افروزان «آشتی» ستیز و سانسورچی، با این عنوان چاپ شد و گرنه) شهریاری همواره در پی آن بود که دشواری و زمختی و چه بسا تلخی آموزش ریاضی زدوده و برای همگان «شیرین» شود.

«تجربه معلمان باید به دانش آموز منتقل شود ولی این به سادگی میسر نیست. معلم نمی تواند با سخن رانی خود همه ی زاویه های درس را به دانش آموزان کلاس منتقل کند. باید خود دانش آموزان را در کشف مطلب اصلی شریک کرد و این روش هم به توجه دانش آموزان کمک می کند زیرا شما از آن ها می خواهید اظهار نظر کنند و هم خود معلم راحت تر به پاسخ می رسد. من معتقدم کار مشترک با دانش آموزان در کلاس نتیجه های بهتری دارد که با کار انفرادی و تنها سخن رانی معلم بسیار فرق دارد. البته این به شرطی است که دانش آموزان نگران کنکور نباشند. این کنکوربه شیوه تستی، به دانش آموز و کار معلم بسیار لطمه می زند و دانش آموز را به طور دایمی نگران می کند و معلم را به دنبال خود می کشد ...ریاضیات دانش است ولی دبیری هنر است...»۱

کار رسانه ای او بسیار چشمگیر است. بخش مهمی از ارزش کار شهریاری را در انتشار «گاهنامه چیستا» با همکاری گروهی از اهل ادب، نویسندگان و مترجمین دلبسته و فرهیخته می توان دید. در شرایطی که برخی گاهنامه های غیرحکومتی و غیر رانتی به دلیل های گوناگون از انتشار باز می ماندند، شهریاری در پی هر گسست به خاطر دربند زندان شدن، کار «چیستا» را پی می گرفت.

«دانش و مردم» نیز گاهنامه ی ارزشمند دیگری بود که خوانندگانش در آن نمود دیگری از دانش ـ دانش در خدمت مردم ـ را می دیدند و می خواندند. او همواره و از آن میان در کتاب «دانش و شبه دانش» درباره ی کسانی که برای بیراه بردن آدمی از دانش بهره سوء می برند، هشدار می داد.

پرویز شهریاری برای سامان دادن به کار و کنشگری خود به کمک گروهی فرهیخته «بنیاد فرهنگی پرویز شهریاری» را بنا نهاد. «بنیادی به نام من در امرداد ۱٣٨۴ به شماره ۱٨۵٣۲... به ثبت رسید ... در حدود ۴۰ هزار کتاب همراه با وسایلی از منزل، برای بنیاد فرستاده خواهد شد؛ با این شرط که بتوانیم جایی برای بنیاد تهیه کنیم. افزون بر این ها بنیاد در نظر دارد در باره گسترش فرهنگ ایرانی، برپایی موزه و نمایشگاه ها و جشنواره های فرهنگی و هنری و...اقدام کند.»۲ از میان این کوشش ها، نشست های ماهیانه در حضور او و شرکت دلبستگان بود که افزون بر گفت و گو، کتاب های پیشکش شده دریافت و کتاب هایی به امانت داده می شد.

در مورد این شخصیت فرهنگی ـ اجتماعی بسیار می توان نوشت که افسوس، سخن را به درازا می کشاند. اینک اما دریغ که انتشار «چیستا» و فعالیت بنیاد نام آذین او پس از مرگش از حرکت باز ایستاده است و گرفتار راه پیچ و خم دار. راست این است که اهل قلم و کوششگران با او نرفته اند، اما گویی مانع از سوی دیگر است.

پرویز شهریاری در سال های در بند به گواهی هم بندیان و یارانش، همواره نگران امور خانوادگی اش بوده و از درون زندان هم به سر و سامان دادن دشواری های همسر و فرزندان اقدام می کرد. به درازای زندگی، نتیجه مادی فعالیت آموزشی خود را برای فراهم نمودن وسایل فرستادن همسر و امکانات دانش آموختگی فرزندان در کشورهای خارجی بکار برد و خود در سختی و بی یاوری زیست. حتا در کهنسالی و بیماری توانکاه که او را از پا در آورد، نزدیکانش در کنار بستر او نبودند تا او را تیمار کنند. هر آنچه شد از سوی یاران و هم اندیشان او بود که از قضا به شایستگی برگزار شد. گفته می شد، شاید فرزند بزرگتر او کوشش کند و اندوخته ی ناچیز مادی او را در خدمت پیگیری کوشش او و از آن میان و مهم تر از همه، پیگیری فعالیت «بنیاد فرهنگی پرویز شهریاری» بکار گیرد. بجای این، اما خبرهای بدی شنیده شده که پس از گذشت سال و اندی از درگذشتش، هنوز بر گور او سنگ یادبودی ننشسته و کتابخانه ی او بی سرپرست مانده و درب ساختمانی که کتابخانه و دفتر بنیاد در آن فعالیت داشت به روی علاقمندان بسته است. شایسته است اگر فرزندان، به کسب و کار خویش سرگرم اند و دل به این کار ندارند به دوستان و هم اندیشان واگذارند تا نام نیکوی او زنده و پویا بماند. گاهنامه چیستا با همه کاستی، وزنی دارد و حیف است اسیر کاهلی نابخرد شود. کسان برخی نامداران، خشت و سیمان مانده از آنها را جایگاهی برای عرضه و نمایش، شناسنامه آنان می کنند؛ وگرنه، همان خشت و سیمان، چون به بازار برند، پشیز می شود.

فرزند مهتر او که پس از مدت ها بیماری و آنگاه درگذشت پدر (گویی به دعوت برگزارکنندگان مراسم) از خارج برای شرکت در خاک سپاری و یادبود آمده بود در سخنانش۳ پرویز شهریاریِ سرشناس و مورد سپاسِ همگان را در برابر شهریاریِ «بابا» قرار داد و گفت، او تنها برایش بابا بوده نه چیز دیگری (البته با اشاراتی به مهر و محبت پدر و مادر). و بیگمان از آن بابا هم همان دفتر و ساختمان بجا مانده که کارش باید یکسره گردد! البته، فرزند شهریاری بیگمان حق دارد، روشی جدا از پدر داشته باشد؛ اما سخن بالا نه در میان دلبستگان پرویز شهریاری که در مراسم گرامیداشت او گرد آمده اند که شاید درخور گروهی باشد که بسان ایشان در فرهنگ دیگری درس خوانده باشند.

نه! باید در مدرسه ها و دانشگاه ها، در کتاب فروشی ها و خانه ها، در کتابخانه ها و نمایشگاه های فرهنگی «درون کشور» بود و دید که پرویز شهریاری بیش از «بابا» بود و اگر هم بود «بابا» از گونه ی دیگری بود.۴ در مراسم و یادبودها، جوانان و میانسالان بسیاری یاد استاد را گرامی می دارند و این ها، بیگمان کسانی هستند که همواره مستقیم و غیر مستقیم در معرض آموزه های او بوده اند و اما این رفتار بستگان خونی، نشان از درس آموزی آنان از جای دیگری دارد نه از «بابای» خود.

نیمایوشیج در پایان زندگی آرزو کرده بود، فرزند برومندی می داشت که پس از وی به گردآوری آثارش بپردازد (و این، گلایه از کم رشدی و خردی شراگیم بود یا نومیدی از ناهمراهی او، نمی دانم)؛ با این همه، گاهی از همکاری شراگیم در انتشار برخی آثار نیما شنیده ایم؛ اما پرویز شهریاری در یکی از واپسین شماره های چیستا در «اشاره» نوشت:
فرزند انیشتین، انیشتین نمی شود؛ ولی فرزند راکفلر، راکفلر می شود!

هژیر پناهیده

برگرفته از «تارنگاشت اخبار روز»       ۱۶ اسپند ماه ۱۳۹۲

۱ ـ چیستا سال بیست و ششم شماره ۱۲
۲ ـ چیستا سال بیست و پنجم شماره ۱
۳ ـ  مراسم در فرهنگسرای ابن سینا تهران
۴ ـ  روزی یکی از شاگردانش به او می گوید، برای نگهداری از مادرش باید از رفتن به دانشگاه خودداری کند و به کار کردن بپردازد. شهریاری نگران شده به او می گوید، در صورتی که به دانشگاه برود به او کمک هزینه می دهد. این جوان، مدت شش ماه با این کمک هزینه، درس می خواند و هنگام دستگیری، یادداشت (یا قبض ) پرداخت کمک هزینه به دست پلیس می افتد و شهریاری به جرم این کمک شش ماهه به مدت نه ماه به زندان می افتد.

این نوشتار ارزنده از سوی اینجانب تا اندازه ای ویرایش و پارسی نویسی شده است.  برنام و زیربرنامِ آن را نیز دستکاری نموده ام.    ب. الف. بزرگمهر

* آمیخته واژه ی «غمباد» را بجای واژه ی از ریشه عربی «بُغض» (به آرش «در آستانه ی گریستن» و نه به آرش «دشمنی») بکار برده ام. ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!