«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ تیر ۲۶, چهارشنبه

آبِ من و خدا با هم توی یک جوب نمی رفت، راهمون و از هم جدا کردیم!


از وقتی پام و گذاشتم توی این «گوگل پلاس» اینقدر گفتگوهای یکطرفه با خدا بخصوص از سوی مادینه های «پلاس» به چشمم خورده که دیگه یواش یواش حالم و به هم می زنه. دیگه کار بجایی کشیده شده که واسه ی آخدا پیامک هم می فرستن و چه چیزایی که ازش نمی خوان؛ تنها کم مونده که دعوتش کنن توی رختخواب برای عشق بازی! و اگه خدای نکرده، پای لات و پات های محترم هم به این عرصه کشیده بشه، لابد خدا را به باغ دعوت می کنن:
شب بیا باغ!

برخی ها هم هرچی میشه از چشم این خدای بیچاره که شش روز کارش و تموم کرده و دیگه وقت پیری و بارنشستگیش شده (یک آدینه ی دراز) می بینن؛ یارو، دوست دخترش یا معشوقش ترکش کرده رفته، می نویسه:
همیشه سلیقه من و خدا یکی بوده؛ هر که را من دوست داشتم، او با خودش برد ...

آخه یکی نیست ازین بابا بپرسه:
خدا کی معشوقه یا دوست دختر یا پسر داشته که این چندمیش باشه تا با خودش ببره؟! اصلن خدا نر یا ماده نیست که هی بهش بند کردین؛ چیزای مختلف ازش می خواین!

اینقدر گوشم از این راز و نیازهای یکطرفه و بی پاسخ از طرف خدا پر شد که من هم کار و با خدا یکسره کردم؛ خلاصه ی کلام:
آبِ من و خدا با هم توی یک جوب نمی رفت، راهمون و از هم جدا کردیم! دیگه نه من به خدا پیامک می فرستم یا راز و نیاز می کنم؛ نه اون به من کاری داره! شاید هم اینجوری واسه ی هر دومون بهتره؛ ولی آخه خدا رو خوش میاد، آخرش اینجوری بشه؟!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۶ تیر ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!