«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ تیر ۱۲, چهارشنبه

... من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟!






























از زبان آن ها که از «یانکی» ها دست به سینه نهادن را طوطی وار آموخته اند:
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینـا مـا بـه ناز تـو جــوانی می دهیـم
با جوانان ناز کم کن، صحبتِ فردا چرا*

اصل سروده از زنده یاد محمد حسین شهریار است که من در آن دست برده ام؛ می دانم که آن استاد هم اکنون در آن جهان برایم خط و نشان می کشد؛ ولی خوشبختانه دستش از آنجا به من نمی رسد!

ب. الف. بزرگمهر ۱۲ تیر ماه ۱۳۹۲ 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!