«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

به بهانه ی سومین نشست «اتحاد برای شراب و کباب و رباب»


در دیر مغان دف و رباب آوردند
سجاده ببردند و شراب آوردند
گفتم که شراب را کبابی است مقیم
دلها همه بردند و کباب آوردند

              بابا تقی دزفولی


سومین نشست «اتحاد برای شراب و کباب و رباب» در مهمانسرای «دوستدار دلار یانکی» با حضور شماری از صورتک های کاسه لیس یانکی که برخی هایشان هنوز دستی در آش رژیم جمهوری اسلامی نیز دارند (پروژه ی الماس که هنوز یادتان نرفته!)، کار خود را آغاز و به پایان رساند.

در این نشست دو روزه که سیاهه ی سترگی از چشم اندازهای سیاسی آینده چون چگونگی پیش افتادن از همچشم «جمهوریخواه»، همگرایی هرچه بیش تر نیروهای گیج و گول سیاسی، گذار بی خونریزی و همراه با بازاندیشی و دوراندیشی (به زبان کمی عربی تر همان تعامل!) به دمکراسی و بررسی شرکت گسترده تر رُبابگان (یا آن ساز کهن اشتباه گرفته نشود!) در سور و سات شراب و کباب مورد بررسی قرار گرفت و به دلیل فشرده بودن برنامه و کار سنگین تنها به سرفصل های آن پرداخته شد. از همین رو، برخی از شرکت کنندگان در این نشست، پیشنهادی به برگزارکنندگان امریکایی دلسوز دمکراسی در ایران ارائه دادند تا به پیروی از کنفرانس کمیته ی مرکزی حزب کمونیست چین که چیزی بیش از یک ماه در جزیره ای زیبا و آرام نشست پایانی خود را برای کنگره آن حزب آماده می نمودند، نشست پسین در یکی از جزیره های اقیانوس آرام و به مدت درازتری برگزار شود تا برگزیدگان (به زبان کمی ناآشنای دیگر، همان نخبگان!) وقت بیش تری برای گشودن همه ی گره هایی که رژیم جمهوری اسلامی در سی و اندی سال گذشته پدید آورده، داشته باشند.

یکی از اعضای کميته برگزاری درباره ی این نشست، گفت:
مبادا چنین اندیشه ای به ذهن کسی خطور کند که این گروه، جمع جبری آدم ها به هر بهایی بوده است! اصلا و ابدا، چنین نیست؛ نخست آنکه بخش عمده ای از این آدم ها با بهای ناچیزی آماده فداکاری در راه آماج های طرح یادشده هستند و در میان آن ها حتا کسانی که دوستدار تصویر خود در رسانه ها هستند نیز یافت می شود؛ شاید تنها چندتایی از آدم های این گروه کسانی باشند که برای شرکت شان در این نشست و نشست های همانند، پول هایی دشت می کنند که البته، آن هم چندان نیست و این نشست رویهمرفته هزینه ی چندانی دربرنداشته است. بدیهی است که سایر هزینه ها را برگزارکنندگان از جیب مبارک شان پرداخته و می پردازند. به این ترتیب، همه ی شرکت کنندگان که از «سياست ها و اصول های مختلف و مُلوّن» پیروی کرده و به بوقلمون صفتی آراسته اند با خوشحالی و خرسندی در این نشست شرکت جسته اند و امیدوارند نشست پسین را اگر برگزارکنندگان به آن تن در دهند (چیزی در ردیف  اگر خدا بخواهد یا همان انشاالله!) هرچه زودتر در جایی آرام تر با چشم اندازی آبی آسمانی که در آن آب و آسمان به هم پیوسته و دورنمایی خوب و خوش پدید می آورند، برگزار نمایند!

اين نشست، کار خود را با نگاهی ـ که هنوز آبی آسمانی نیست ـ به «تحولات سياسی در ايران آغاز کرد.» در اين باره، محسن سازگارا، تحليل گر سياسی ساکن واشنگتن که بسته به شرایط روزگار با هر موقعیتی می سازد و تنها به پالان خود بسنده می کند، حسين علوی، روزنامه نگار جویای نام ساکن فرانسه و احمد کفترباز، از دانشجويان طيف ليبرال که تاکنون دوبار از پشت بام بلند خانه شان به دلیل سر به هوایی پایین افتاده و جان سالم به دربرده «به بحث پيرامون شرايط فعلی جامعه ايران چگونگی برگزاری يک انتخابات آزاد پرداختند.»

محسن سازگارا  که در نشست های پیشین، جُستار پيدا کردن جايگزينی برای رژیم فرمانروا در ايران را در میان نهاده و عقلش به جایی قد نداده بود، اين بار اين ستیزه را در کالبدی ديگر  پی گرفت و راهی برای پیگیری نشست های آینده گشود! وی که سوراخ دعای تازه ای یافته، در سخنانش گفت که بر پایه ی آگاهی هایی که از درون «بیت آقا ولی»* به دستش رسيده، دو جُستار بنیادین، ذهن رژيم و آيت الله خامنه ای را گرفته است؛ به گفته ی آقای سازگارا رهبر جمهوری اسلامی ايران دو جام زهر را نه تنها نمی خواهد که نمی تواند سر بکشد:
«يکی برداشتن محمود احمدی‌نژاد و ديگری کوتاه آمدن سر مساله هسته ای». وی که به دلیل در دست داشتن دو جام زهر در هر یک از دستانش از هر کار دیگری بازمانده، سرانجام به سرنوشت آن آدم کاشی دچار خواهد شد که هم به سپر و هم به شمشیر ساز و برگ یافته بود و با این همه، دزدی که جز چوبدستی‌ بیش نداشت در بیابان برهنه اش نمود و هر چه داشت، برد. اکنون، وی نیز در پاسخ کسانی که وی را یواشکی یا آشکارا سرزنش می کنند با خشم می گوید:
مگر نمی بینید که در هر دو دستم جام هایی پر از زهر دارم. هر کسی هم که یک جایم را گرفته، می کشد؛ و این مردک ملعون که کم مانده است ما را درسپوزد!

در دومين همايش، حسن شريعتمداری تی تی آيت الله شريعتمداری و از کنشگران جمهوریخواه که هم از توبره می خورد و هم سری در کاهدان دارد به همراه چریک لیبرال دمکرات: فريدون احمدی که هنوز فروش تفنگش به بهایی ناچیز از یادش نرفته و به همین دلیل کم تر لب به سخن می گشاید و پیشکار یکم شاهزاده ی حسرت به دل: شهريار آهی که حسرت فروخورده ی شاهزاده را با نام خود بازمی تاباند، هر سه از برگزار کنندگان نشست پراگ، به ستیزه پيرامون گفتگوی ملی و انتخابات آزاد به عنوان محوری در همگرايی گروه های مخالف حکومت ايران پرداختند. مهم ترین چالش آن ها در این ستیزه این بود که از سویی احساسات میهن پرستانه شان به پیروی از شعار: «چو ایران نباشد، تن من مباد!»، اجازه ی جدا شدن کردستان یا جاهای دیگر را از خاک ایران نمی داد و از سوی دیگر به خاطر دمکراسی ناچار بودند، احترام شرکت کنندگانی چون رهبر از شکم برجسته ی حزب کمونیست کردی را نگاه داشته، دندان روی جگر بگذارند.

با آنکه شرکت کنندگان این نشست، سوگند یاد نموده اند که پنهانکاری نشست های پیشین را پی نگیرند و در گفتار و کردار خود، شفافیت داشته باشند، هنوز منتقدانی که شمارشان کم نیست، سوگند آن ها را به هیچ گرفته، آن ها را به کوشش برای جايگزين نمودن رژیم کنونی به شیوه ی سوريه و ليبی بدنام می نمایند. این منتقدان، پا را از این هم فراتر نهاده، درباره ی این که چه کسان یا سازمان هایی هزينه های اين نشست ها را می پردازند، دست از کنجکاوی برنمی دارند؛ جُستاری که برگزار کنندگان نشست وعده داده اند تا در روزهای برگزاری نشست، پس از رویهم گذاشتن عقل هایشان بر روی هم (انگلیسی آن می شود: brainstorming) به آن پاسخ دهند.

ب. الف. بزرگمهر با همکاری «نخود آش»

* خانه ی «ولی مطلقا نادان فقیه»!

برخی از عبارت ها و جمله هایی که در اینجا به این و آن نسبت داده شده، از سوی «نخود آش» است که با اصل گفته ها کاملا هماهنگ نیست.  ب. الف. بزرگمهر

برای خواندن گزارش اصلی، پیوند زیر را ببینید:

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!