«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ آذر ۱۰, جمعه

برج را برای همچشمی نمی سازند؛ برای نیاز می سازند!


نظرات یک گروه ژاپنی بازدید کننده درباره ی برج میلاد

دوستی داشتم كه مهندس پروژه ی برج میلاد بود. همیشه راجع به این پروژه موقع ساختش با آب و تاب صحبت میكرد و من هم كه حوصله اش رو نداشتم فقط بهش نگاه میكردم و سرمو برای تایید تكون میدادم ولی توی فكر خودم بودم. یه روز دیدمش كه خیلی ناراحت بود. ازش پرسیدم كه چی شده كه شروع كرد به تعریف كردن. گفت:
«امروز یه چیزی پیش اومد كه خیلی ناراحتم كرد. یه گروه ژاپنی اومده بودن برای بازدید. حدودا ١٤ یا ١۵ نفر بودن، هر دونفر با یكی از ما رفتن كه از چیزهای مختلف بازدید كنن. من هم با دو نفرشون رفتم و شروع به توضیح دادن كردم . از سه طبقه زیرزمین شروع كردم و اینكه حدود ٤۵٠ تا ۵٠٠ میلیون دلار هم هزینه ساخت اون شده به اضافه اینكه ٨ سال هم از موقع شروع تا پایانش طول كشیده و بعد main hall و تجهیزات basement , seismic device، و بعد سالن اجتماعات رو نشونشون دادم و بعد هم رفتیم توی آسانسور كه قسمتهای كلاهك و pinnacle رو بهشون نشون بدم كه توی اسانسور یكیشون پرسید از این قسمتshaft چه استفاده ای میشه؟؟؟ من هم نیشخندی زدم و گفتم كه خوب معلومه دیگه این قسمت كلاهك ٢۵٠٠٠ تنی رو كه بزرگترین كلاهك برج مخابراتی در دنیا هست رو نگه میداره. اون گفت نه منظورم این نیست، یعنی اینكه اینجا مسكونی هست یا اداری؟ من گفتم نه این قسمت خالیه و راه پله و اسانسور و انتقال تجهیزات از اینجاست. اون هم دیگه چیزی نگفت و رسیدیم به بالای برج . خلاصه اونجا هم یه سری چیزها رو نشون دادم و بعد رسیدیم به رستوران گردان . چون هنوز راه نیفتاده بود من رفتم كه موتورش رو نشون بدم كه یكیشون گفت كه این چرا این شكلیه؟ پیش خودم گفتم كه اینها چه جوری اینقدر كم استعدادن! رستوران گردان تا حالا ندیدن و بعد هم با افتخار گفتم كه این رستوران گردانه و یه عالمه توضیح دادم. خلاصه اون قسمتها كه تموم شد اومدیم روی تراس كه اون یكی گفت: پس gyroscope اینجا كجاست؟ من گفتم كه البته جایی براش تعبیه كردیم ولی فعلا در برنامه نیست كه اون رو در محل بذاریم ... یارو گفت جالبه چون من اون رستوران گردان رو فكر كردم كه gyroscope هست ... روی تراس كه بودیم ژاپنی اولی ازم سوال كرد كه این كوهها مال كشور شماست؟ من هم بادی در غبغب انداختم و گفتم بله تمام اونها مال كشور ماست. گفت ارتفاعشون چقدره؟ گفتم ٤٠٠٠ متر حدودا. گفت چقدر از اینجا فاصله داره؟ گفتم حدودا ٨ تا ١٠ كیلومتر. گفت تله كابین هم داره؟ گفتم بله داره، میخواین ببرمتون اونجا؟ اسكی هم میتونین بكنین. گفتن نه احتیاجی نیست. اون اولی از من پرسید كه شما مسوول پروژه هستین؟ و من هم كه خیلی جو گرفته بودم گفتم بله خودم هستم ( البته نبودم و فقط مسوول یه قسمت كوچیكش بودم) بعد یه چیزی به ژاپنی به هم گفتن و شونه هاشون رو بالا انداختن و به ساعتشون نگاه كردن و گفتن باید بریم برای ناهار. برای ناهار رفتیم و همه شون جمع شدن و من با اون اولیه سر یه میز نشستیم. اولش ساكت بود و هیچی نمیگفت، بعدش یه دفعه رو به من كرد و گفت شما گفتین این برج shaft اش خالیه یعنی استفاده اداری و مسكونی نداره؟؟ گفتم بله برای مخابرات ساخته شده. گفت شما گفتین اون كوه ها هم مال شماست و كمتر از ١٠ كیلومتر با اینجا فاصله داره؟ گفتم بله مطمئنا. گفت خوب اگه شما مسوول این پروژه بودین چرا این برج رو روی اون كوهها نساختین؟ گفتم اخه این كه خیلی واضحه توی اون شرایط جوی این همه مصالح برای ساختن برج اونجا رو چه جوری ببریم؟؟ گفت خوب من و دوستم هم همینو داشتیم بحث میكردیم شما اصلا احتیاجی به ساختن برج نداشتین یه دكل اونجا میذاشتین. یه دكل مخابرات در ارتفاع ٤٠٠٠ متری بهتر از یه دكل روی یك برج ٤٠٠ متری عمل میكنه. Shaft این برج كه خالیه كاری انجام نمیده. گفتم شوخی میكنین؟ خوب اگه اینطوریه شما چرا خودتون بلندترین برج مخابراتی دنیا رو دارین میسازین SKY TREE) بلندترین برج مخابراتی جهان در توكیو سال ٢٠١٢ افتتاح شد ولی اون موقع در حال ساخت بود)؟ گفت توكیو یه شهریه كه در كنار آب های آزاده. بلندترین منطقه اون ١٠٠ متر ارتفاع نداره . در ضمن تا ٦۵ كیلومتریش كوه ١٠٠٠ متری هم نیست چه برسه به كوه ٤٠٠٠ متری در فاصله ٩ كیلومتریش. گفتم این همه برج مخابراتی تو دنیا هست ... حرفم تموم نشده بود كه گفت برج رو كه برای رقابت نمیسازن، برای نیاز میسازن. تمام اونهای دیگه هم از این قاعده مستثنی نیستن ... یك كم فكر كردم ... برج مسكو، تیانشان، تورنتو، كوالالامپور ... راست میگفت! همه اینها در زمینهای flat land ساخته شدن و حتی تا فاصله ده ها یا صد ها كیاومتر اصلا یك تپه ٤٠٠ یا ۵٠٠ متری هم نیست!

گفتم آخه ما نیاز به یك سمبل ملی داشتیم ... گفت شما میتونستین یه سمبل ملی با ١٠ یا ١۵  میلیون دلار درست كنین نه یك برج ۵٠٠ میلیون دلاری روی ضعیفترین نقطه شهر ... اونم بدون gyroscope كه حتی به یك طوفان اجازه میده كه اون رو جابجا كنه و نه حتی زلزله. چون تا جایی كه من میدونم gyroscope به صورت built in كار گذاشته میشه و باید اون در محل قرار داده بشه و بعد pinnacle دورش ساخته بشه ...

من دیگه جوابی نداشتم بدم. فقط گفتم كه من مسوول ساخت اینجا نبودم و یه سری پرت و پلا كه از قیافه یارو فهمیدم كه دیگه نباید ادامه بدم ... هر دو دیگه حرفی نزدیم ... من هم داشتم زمین و زمان رو مقصر میدونستم از آقا محمد خان قاجار كه چرا تهران رو وسط كوهها ساخت نه بغل یه پهنه آبی تا ما بتونیم راحت توش برج بسازیم تا كسی كه ۵٠٠ میلیون دلار رو هزینه این برج كرد و علاوه بر اون فكر روزی كه یك جسم به وزن یك برابر ونیم USSR GEORGE WASHINGTON از ارتفاع ١٠٠٠ پا بخوره وسط بزرگراه همت! و در یك سناریوی بدتر وارد پارك وی بشه و غلت بخوره بره پایین!

از همه بدتر چیزی كه آزارم میداد این بود كه من دو سال و نیم اینجا كار كردم و بعدش دو سال هم درگیر اینجا بودم ولی اصلا این فكر به مغزم خطور هم نكرده بود و این دوتا در عرض یك ساعت این رو فهمیدن! و تازه ما ایرانی ها نمیدونم از كجامون در اوردیم كه باهوشیم؟!

خلاصه اون ناهار كوفتم شد ... و اون هم دیگه هیچی نگفت ... ناهارش كه تموم شد بلند شد و دستش رو روی شونه من گذاشت و گفت خیلی ازتون عذر می خوام كه ناراحتتون كردم؛ اصلا منظوری نداشتم ... میدونستم كه شما مسوول پروژه نیستین؛ چون همون پایین كه بودیم بهمون گفتن كه ایشون نتونسته بیاد ... مطمئنم اگه شما مسئولش بودین یه جای بهتر برای اون در نظر میگرفتین. اینا رو گفت و دستش رو زد به پشتم و رفت ...

از «گوگل پلاس» باران آزادی

این داستانواره را با آنکه نیازمند ویرایش بیش تری بود، تنها اندکی بویژه در نشانه گذاری ها ویرایش نموده ام. عنوان آن را نیز با سود بردن از خود متن برگزیده ام. کاربرد واژه های بیگانه در این متن که برای بسیاری از آن ها همتای پارسی هست نیز نمودار دیگری از بلایی است که رژیم تبهکار و ضد ایرانی جمهوری اسلامی بر سر فرهنگ و ادبیات پارسی آورده است: زبانی تازی ـ انگلیسی آمیخته با واژه هایی پارسی!   ب. الف. بزرگمهر
  

پی افزوده:
آن ژاپنی درست گفته است که «برج را برای رقابت نمی سازند؛ برای نیاز می سازند!» ولی، آنچه به گمانم نمی دانسته یا دانسته بر زبان نیاورده این نکته است که طراحی و اجرای چنین طرح هایی بویژه هرچه بزرگ تر و نیازمند سرمایه گذاری بیش تر باشد، نیاز گروه های دیگری از دزدان را در جامه های پیمانکار، مدیران بلندمرتبه ی دولتی و ... برآورده می کند. همه ی اینگونه طرح ها در هر زمینه ای برای آن ها ناندانی خوبی است! نتیجه ی آن هم جلوی دیدگان همه است:
کشوری وامانده در بسیاری از زمینه های علمی، صنعتی، کشاورزی و ... توده ی مردمی تنگدست، تیره روز و گرفتار پریشانگویی (خرافه) مذهبی! نه از آبادانی نشانی است و نه کسی پروای آن دارد!

چه باک! بیضه ی اسلام سلامت باد!

ب. الف. بزرگمهر   دهم آذر ماه ١٣٩١  

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!