«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۱ تیر ۱۵, چهارشنبه

ما که نتوانستیم وی را سرِ عقل بیاوریم ...

ما که نتوانستیم وی را سرِ عقل بیاوریم؛ می ترسیم هر چه بیش تر اینجا بمانیم، آن خُرده خِرَدمندی و کاردانیِ خودمان را هم از دست بدهیم.*

از زبان آن وزیران بخت برگشته ای که به همکاری با چنین کُسخل نابکار و نیرنگبازی تن داده بودند:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ تیر ماه ۱۴۰۱

* پس از آنکه ده‌ها وزیر و سایر هموندان دستگاه دیوانسالاری وی، خیابان «داونینگ» را رها کردند از «بوریس جانسون» [بخوان: «کسخل میرزای جامعه جهانی»!]، نخست‌وزیر انگلیس، خواسته شد تا از جایگاه (سِمَت) خود کناره بگیرد (کناره ‌گیری کند). در زمان نگارش این نوشتار، ۱۵ وزیر وی را رها کرده و پنج وزیر در یک نامه ی همبست (مشترک) کناره گیریِ خود را به آگاهی رسانده اند (اعلام کرده اند).

برگردان گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی»  ۱۵ تیر ماه ۱۴۰۱ به یاری «گوگل» (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!