«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ آبان ۵, دوشنبه

درود بر تو ستّار خان! درود رفیق روزبه!

درج نوشته ای بهنگام انتشار نیافته

لنین در همان ابتدای کتاب ارزنده ی خود: «دولت و انقلاب»، چنین نوشته است:
«اکنون به سر آموزش مارکس همان می آید که بارها در پویه ی تاریخ به سر آموزش های اندیشمندان انقلابی و پیشوایان طبقات ستمکش در جریان پیکار آزادیخواهانه ی آن ها آمده است. طبقات ستمگر، انقلابیون بزرگ را هنگام زنده بودنشان مورد پیگردهای همیشگی قرار داده در برابر آموزش آن ها خشمی بس ددمنشانه و نفرتی بسیار جنون آمیز از خود نشان داده اند و با سیلی از دروغ و تهمت بسیار رذیلانه با آن ها برخورد کرده اند. پس از مرگ شان کوشش هایی بکار برده اند تا شمایل های بی زبانی از آنان بسازند و به اصطلاح تقدیس شان کنند؛ برای نام آن ها به منظور ”تسلّی“ طبقات ستمکش و فریب این طبقات، افتخار معینی قائل شوند و همزمان آموزش انقلابی شان را از بُنمایه ی تهی کنند و بُرّندگی انقلابی آن را از میان ببرند و مبتذلش نمایند ...»۱ درباره ی خسرو روزبه نیز بویژه در دوره ی کنونی، کم و بیش چنین روی داده است؛ یاد وی به عنوان «مشعل خاموش ناشدنی امید و پیکار در راه رهایی زحمتکشان!» بزرگ داشته می شود؛ گویا بزرگ ترین افتخارش این بوده است که:
«… به اقتضای آتشی که به خاطر خدمت به خلق های ایران دردرون سینه اش شعله می کشید، راه حزب توده ایران را برگزیده و ... تمام سلول های بدنش و تمام ذرات وجودش توده ای [بوده] است» (افزوده ی درون [ ] و کاربرد ضمیر سوم شخص از آن اینجانب است)؛ ولی در این باره که چرا از میان شمار بسیاری رزمندگان استوارِ جنبش توده ای و انقلابی مردم ایران در سده ی کنونی، تنها وی و ستّارخان به عنوان قهرمانان ملّی ایران برگزیده و شناخته شده اند، کم تر سخن به میان آمده است. در این باره در پیشگفتار یکی از نوشتارهای پیشینم، اشاره ای چنین داشتم:
«درباره دایره بسته نقش شخصیت در تاریخ، بسیار گفته اند و گفته ایم. با این همه در تاریخ جهان و میهن خودمان به شخصیت هایی برخورد می کنیم که گویی بر فراز تاریخ ایستاده اند؛ مانند سردار ملی ایران: ستارخان که اگر در اوج انقلاب مشروطیت، جایی که دیوار دفاعی مجاهدین مشروطه در پیرامون تبریز شکسته شده و دیگر گامی تا شکست تبریز قهرمان و انقلاب مشروطه برجای نمانده، از جای نجنبیده و با جسارت بیمانند تاریخی به جلوترین خط جبهه نشتافته و جلوی دشمن به مبارزه جانانه ـ و در لحظه هایی یک تنه ـ نایستاده بود، روشن نبود چه بر سرنوشت انقلاب مشروطه، ایران و یکپارچگی آن می آمد؛ یا مانند خسرو روزبه، قهرمان ملی ایران که اگر در بدترین شرایط شکست حزب توده ها و ناامیدی و ناکامی توده های مردم آرزو یر باد رفته، آنچنان با دلیری و سرفرازی تا پایان زندگی پر ارجش تا پای چوبه تیرباران در برابر دشمن طبقاتی نایستاده بود و اُمید و آرزوی از دست رفته را به حزبش و به توده های مردم زحمتکش بازنگردانیده بود، روشن نبود که من و شما و توده های مردم میهن ما، با وجود داشتن ناشایست ترین دولت های تاریخ ایران، بتوانند چنین سربلند در برابر بزرگترین نیروهای اهریمنی تاریخ جهان بایستند و پایداری نمایند. این آرش های دوران ما، تیرهای ترکش خود را تا ژرفای وجدان همه ما و آدمیت خواهان پیشرفت و برابری پرتاب نموده اند.»۲

درباره ی ستّارخان و خسرو روزبه در فرهنگی که هنوز بخش عمده ای از آن شفاهی است، هنوز بسیار نکته هاست که می تواند و باید پژوهش یا بازبینی شود. در مورد خسرو روزبه، همین بس که حتا نامه ی انتقاد آمیز وی به کمیته مرکزی وقت حزب توده ایران در سال های پس از کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ یکراست روانه بایگانی شده و تنها برخی "فیثاغوریان"۳ که شمار آن ها نیز هر روز کاسته می شود از درونمایه ی آن آگاهند. گویا، نام وی باید تنها به عنوان شهید بزرگ حزب و جنبش شناخته شود و آنچه گفت و نوشت، چندان اهمیتی برای آینده و آیندگان نداشت و ندارد.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۳۹۲ [تاریخ واپسین ویرایش]

پانوشت:

۱ ـ «دولت و انقلاب»، «و. ای. لنین»، برگردان قهرمانِ زنده یاد: محمد پورهرمزان و علی بیات، چاپ سوم، ۱۳۸۷، انتشارات حزب توده ایران

۲ ـ «تاریخ، خود برمی گزیند!»، ب. الف. بزرگمهر،  ۸ مارس ۲٠٠۹

http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2009/03/blog-post_07.html

۳ ـ به باور پیروان «مکتب فیثاغوری»، همه ی پدیده‌های گیتی از بستگی‌ها و نسبت های شمارگان (اعداد) مشخصی پیروی می‌کنند. فیثاغوریان با آنکه به پیشبرد و گسترش دانش ریاضی در پهنه های مشخصی کمک نمودند، شمارگان را در جایگاه مقدسی نهاده و آن را بنیاد ساختمان گیتی می پنداشتند. در آن هنگام، هنوز مانشِ «شمارگان گنگ» آفریده و پدیدار نشده بود! با آفرینش «شمارگان گنگ»، بنیاد «مکتب فیثاغوری» که برپایه ی «شمارگان طبیعی» پی ریزی شده بود، به هم ریخت؛ ولی آن ها تا مدت زمانی چند، این پیشرفت تازه را به عنوان رازی مگو در میان فرقه ی خود پنهان نگاه داشته و حتا «هیپاسوس»، پدیدآورنده ی «شمارگان گُنگ» را که از فرقه ی خودشان بود به دریا افکندند!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!