«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

این بار نوبت «گوساله ی فضله پراکن نظام» بود تا دروغ را پی گیرد!


در هماوندی با مرگ جانگداز فریناز خسروانی که گویا تنها نان آور خانواده اش نیز بود، از آن میان نوشته بودم:
«ماجرا کم و بیش روشن است. دختر بیچاره را در تنگنا نهاده و خواسته اند ناموسش را بدرّند. اینکه خداوند مهمانسرا نیز در آن دست داشته یا نه، چندان روشن نیست؛ ولی پرت شدن آن دختر از بالکن یکی از طبقات بالایی مهمانسرا با هر آماجی که بوده:
پریدن به روی بالکن پایینی یا دست یازیدن به خودکشی و رهایی خود از بی آبرویی زیر فشار روحی، نشانه های آشکار دست درازی نامردی را دربردارد که گویا از وابستگان رژیم تبهکار جمهوری اسلامی است.»۱ 

پس از اظهارنظرهای معاون سیاسی امنیتی استاندار آذربایجان باختری که گاگولی بیش نیست و با کوشش ناکامی که برای دروغپردازی بکار برد، گوشه هایی از ماجرا و دستکم آنچه به جُستارهای پیرامون آن هماوند بود را روشن نمود، نوبت به دروغپردازی های دیگران و از آن میان، فرمانده نیروهای انتظامی کشور و به تازگی وزیر کشور، گوساله ی دروغگویی به نام عبدالرضا رحمانی فضلی رسید. وی درباره ماجرا از آن میان، چنین فضله ای پراکنده است:
«این موضوع کاملا شخصی بود که مساله ای اجتماعی شد ...»۲ و در پی می افزاید:
«... بر اساس مدارک موجود، فرد متهم که رابطه شخصی با متوفی داشته یک کارشناس ساده هتلداری است که رابطه امنیتی و قضایی با هیچ دستگاهی ندارد.»۳

اگر سخنان این پادوی نظام را در کنار سخنان دیگر پادوهای ریز و درشت که درباره ی این ماجرای دلخراش چیزهایی گفته اند، بگذارید و با یکدیگر بسنجید، بروشنی می بینید که از برخی سویه ها بسیار ناهماهنگ و گاه ناهمتا با یکدیگرند. این خود، روشن ترین نشانه ی ساخته و پرداخته بودن همه ی آن ها، گاه به ناچار بازگونمودن و برجسته نمودن بخشی از واقعیت برای پوشاندن بخشی دیگر از آن و نیز کوشش برای سمت و سوی دیگر دادن به ماجراست. از سوی دیگر، دم خروس بزرگی از لابلای همه ی این گفته ها، ناخواسته بیرون می زند و آن پنهانکاری درباره ی کسی است که می گویند دستگیر شده و من حتا به این نیز بدگمانم و نیز هماوندی ماجرا با جُستار افزوده شدن ستاره ای بر ستاره های آن مهمانسرا و نقش خداوند آن در ماجراست.

با آنچه پادوهای ریز و درشت درباره ی این رخداد دلخراش بر زبان آورده و ماجرا را تا اندازه ای بسیار آبکی نموده اند، حتا هیچگونه شَوَندی برای دستگیری آن آدم نیز برجای نمی ماند! کسی که گویا از همسرش جدا شده و در پی همسریابی با عنوان «کارشناس ساده هتلداری» از مهمانسرایی درمهاباد کردستان سر درمی آورد که خداوند آن در پی افزودن ستاره ای بر ستاره های مهمانسرایش بوده و ناگهان با دختری روبرو می شود که یک دل نه صد دل، دلباخته اش شده و پیشنهاد زناشویی به وی می دهد و او نیز از خوشحالی بال در آورده بجای در از پنجره پرواز می کند. کسی که به گفته ی این گوساله ی دروغگوی نظام، «رابطه امنیتی و قضایی با هیچ دستگاهی ندارد»! ولی، مگر مامورین امنیتی و اطلاعاتی نظام ـ و بگونه ای دربرگیرنده تر در دیگر کشورها ـ با برنام و کارت های شناسایی، چون «مامور امنیتی» یا «خبرچین رسمی» در جامعه رفت و آمد می کنند؟! آن ها را می توان در هر جامه و جایگاهی، در هر حزب و سازمان سیاسی و سندیکایی و بسان آن نخست وزیر ایتالیایی که سال ها عضو و خبرچین عالی رتبه ی سازمان «مافیا» بود و بسیاری از خبرنگاران و وکیل های دادگستری و دیگر آدم های فرهیخته ی ایتالیا با همدستی وی سر به نیست شدند، حتا در جایگاه نخست وزیر یک کشور یافت. نام وی را از یاد برده ام. این نیز بماند که «کارشناس ساده هتلداری» نیز می تواند ساخته و پرداخته ی رژیم تبهکار باشد و رویهمرفته، همه ی این ها که تنها به اشاره ای به برخی از آن ها بسنده نموده و از کنار یاوه گویی های رسواگر دیگر، دانسته گذشته ام۴، گمانه ی وابستگی کسی که بیش از همه در مرگ آن دختر گناهکار بوده به رژیم تبهکار جمهوری اسلامی را افزایش می دهد.

اکنون به سخنان «گوساله ی فضله پراکن نظام» کمی بیش تر باریک شویم! وی جُستاری با اهمیت اجتماعی، حتا با نادیده گرفتن چند و چون ماجرا و دست داشتن بیگانگان یا به گفته ی وی «رسانه های معاند» در آن را جُستاری «کاملا شخصی» می خواند و آن اندازه کودن۵ و همزمان دروغگو و فریبکار است که سرازیر شدن توده های مردم کردستان به خیابان ها و به آتش کشیده شدن آن مهمانسرا از سوی مردم خشمگین را نادیده می گیرد! و تازه، این تنها یکی از سویه های عینی جُستاری اجتماعی است؛ زیرا خودکشی یا رخدادهای ناگوار دیگری چون پرت شدن از نردبان و مانند آن ها که در «ولایت رهبر دَبَنگ» روزانه با شمار بسیاری از آن ها در همه جا روبروییم و افزایشی بیمانند در سنجش با گذشته ای نه چندان دور نیز یافته، هیچکدام رخدادی «شخصی» نیستند؛ چه برسد به «کاملا شخصی»!

وی با بر زبان راندن این که:
«اگر یاری معتمدین محلی مهاباد نبود به مساله ای امنیتی تبدیل می شد.» ترس رژیم پوشالی و از درون پوسیده که تن به خواری در برابر امپریالیست ها داده و حتا از مرده ی آدم ها نیز می ترسد را به نمایش گذاشته و روشن است که از چگونه معتمدینی سخن می گوید. در همان سال های نخست پس از انقلاب که مدتی در کردستان بودم، توده های مردم برنام گویا و سزاواری برای خبرچین ها و مزدوران رژیم در منطقه بکار می بردند که شوربختانه آن را فراموش نموده ام.

«گوساله ی فضله پراکن نظام» سپس می افزاید:
«آن دختر مهابادی به خاطر رابطه شخصی اش با فرد متهم که خواستگار وی بوده است، در شرایطی به دلیل ترس و نگرانی با همکاری همکارش در طبقه سوم اقدام به بیرون رفتن از پنجره کرده است که بخاطر عدم کنترل به پایین سقوط می کند.»۶

بر بنیاد کدام گواهی می گوید که وی خواستگار آن دختر نگونبخت بوده است؟ آیا برای خواستگاری به اتاقی در یک مهمانسرا می روند یا آنکه به خانه ی پدر و مادر دختر می روند؟! آیا همین گفته، پشتیبانی وی از کسی که کم و بیش چیزی درباره ی وی روشن نیست را نشان نمی دهد؟ آیا چنین سخنانی را بر زبانش ننهاده اند که هماوندی ناهمتا از دیدگاه کیش و آیین ابزار دست شان را راست و ریست کنند؟ و آیا کسی از ترس و نگرانی خواستگار خود از پنجره پر می کشد؟! این نیز بماند که در داستان سراییِ تازه، «طبقه چهارم» به «طبقه سوم» دگردیسه شده و گویا کالبد بیجان آن دختر را از جایی که افتاده جابجا نموده اند تا ماجرا باز هم پیچیده تر شود. آیا چگونگی سرنگونی آن دختر از سوی کارشناسان بررسی و روشن شده که وی، شوند آن را «عدم کنترل» اعلام می کند؟ و آیا شوند سرنگونی، همانگونه که معاون سیاسی امنیتی استاندار آذربایجان باختری گفته بود، شتاب وی در بیرون رفتن از آن اتاق، دستپاچگی و سراسیمگی نبوده است؟ به پندار من، چنین واقعیت ساده ای که از زیر انبوهی شاخ و برگ افزوده شده به داستان، بازهم خود می نماید را نمی توان نادیده گرفت یا ماسمالی نمود و درست از همین روست که «گوساله ی فضله پراکن نظام»، درباره ی «شرایطی» که «ترس و نگرانی» دختر نگونبخت را برانگیخته، پوشیده و بگونه ای رمزآلود سخن می گوید. آیا این خود، شوندی بر پنهانکاری ماجرا از یکسو و پشتیبانی از آن به اصطلاح «کارشناس ساده هتلداری» نیست؟!

می بینید؟ یک فیلم سریال از ماجرا ساخته اند و در هر نوبت چیزهایی به آن افزوده یا از آن می کاهند تا هم رمزآلودتر شود؛ هم سرِ شماری آدم را با آن گرم کنند و هم متهم را از زیرِ بارِ اتهام بیرون بکشند؛ فیلم های سریالی که نمونه ی دیگر آن را با شاخ و برگی شاید کم تر در ماجرای سخت ناگوار اسیدپاشی به روی دختران و زنان در برخی شهرها گواه بودیم و در حالیکه حتا از چهره ی اسیدپاشان اسپهان فیلم هایی نیز در دست است، تخم همه شان را ملخ خورده و ناپدید شده اند! همه ی این ها در شرایطی است که هم ریش و هم قیچی در دست چنین بیشرم هایی است که بویی از آدمیت و فرهنگ کهن و بنیادین ایرانی نبرده و برای گم و گور نمودن رد پای رخدادها و دگردیسه نمودن واقعیت به هر ترفندی دست می یازند: از به هم زدن صحنه ی مرگ گرفته تا ساختن سناریوی دلباختگی برای آن دختر نگونبخت و زهرچشم گرفتن از خانواده ای که آن دختر تنها نان آورشان بوده و حتا به خدمت گرفتن "همکار"ی با پول یا تهدید و یا هر دو برای دادن گواهی دروغین! همه ی این ها در چنین رژیم پلید و سزاوار سرنگونی امکان پذیر است؛ رژیمی که با پررویی و بگونه ای ریشخندآمیز از برگه ی «فاکت شیت» یکتا و دستینه شده از سوی همه ی کشورهای درگیر گفتگوهای به اصطلاح هسته ای، بی درنگ «فاکت شیت» گونه ی «ایرانی» و «فاکت شیت» گونه ی «یانکی» می سازد و «فاکت شیت» یکتای دستینه شده با همه ی پیوست های آن را از دید مردم پنهان می کند!

آیا از چنین رژیم فرومایه و تبهکاری می توان چشم رسیدگی دادگرانه به این ماجرای دلخراش داشت؟ شوربختانه، آزمون های گذشته نشان می دهد که چنین چشمداشتی بس بیجا و خودفریبی است.

برای چنین رژیمی، ساختن و پرداختن سناریو برای مرگ دلخراش آن دختر بس آسان تر از ریسیدن «فاکت شیت خودی» است و اهمیت آن نیز تنها در اندازه ی «این موضوع ...» است که از زبان «گوساله ی فضله پراکن» اش بر زبان آمده است. شوند آن در سخنان زیر بیش تر روشن می شود:
«یک گروه بازرسی به محل حادثه اعزام کرده ایم تا تمام ابعاد حادثه را بررسی کنند و کسانی که همکاری خوبی در مدیریت آن حادثه داشتند، تشویق شوند و با کسانی هم که کوتاهی کردند برخورد قانونی صورت گیرد.
...
در مساله مهاباد اگر بی تدبیری پیش می آمد و ضد انقلاب و دشمنان از این موضوع سواستفاده می کردند، شاهد ناامنی سیاسی بزرگ در منطقه بودیم.»۷ (برجسته نمایی ها از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)

آن هنگام که نوشتم:
«... از آن رهبر دَبَنگِ دروغگو و پفیوز نظام گرفته تا این گاگول الله [معاون سیاسی امنیتی استاندار آذربایجان باختری] و سایر وابستگان رژیمی تبهکار و ایران بربادده ... هیچکدام یک روده ی راست در شکم ندارند.»۸ پر بیراه نگفته بودم.

ب. الف. بزرگمهر     ۲۲ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

۱ ـ «مرحومه پس از شنیدن درخواست زناشویی از خوشحالی بال درآورد و از پنجره پر کشید ...»، ب. الف. بزرگمهر    ۱۹ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

۲ ـ «وزیر کشور حادثه مهاباد را امنیتی ندانست»، «کرد پرس»، ۲۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

۳ ـ همانجا

۴ ـ نه تنها در این مورد که در موردهای دیگری، دانسته و آگاهانه از نوشتن همه ی ریزه کاری ها و موشکافی های کوچک و بزرگی که دروغگویی ها و فریبکاری های این و آن را آشکار می کند، همواره خودداری ورزیده ام؛ یک شوند (دلیل) آن، جلوگیری از بدرازا کشیده شدن یادداشت و نوشتار است؛ ولی شوند برجسته تر، در میان ننهادن روش های کار در این زمینه و کمک نکردن به بیشرف هایی است که با همه ی نیرنگبازی های شان، آدم هایی نادان با دانش و بینشی سطحی اند و رویهمرفته از بهره ی هوشی پایینی برخوردارند! در اینجا، دانش بر ضد خود کار می کند!   

۵ ـ درست از همین روست که فرنام «گوساله ی فضله پراکن نظام» را سزاوار وی دانسته ام و کاربرد آن، تنها از روی برافروختگی نیست!

۶ ـ «وزیر کشور حادثه مهاباد را امنیتی ندانست»، «کرد پرس»، ۲۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

۷ ـ همانجا

۸ ـ «مرحومه پس از شنیدن درخواست زناشویی از خوشحالی بال درآورد و از پنجره پر کشید ...»، ب. الف. بزرگمهر    ۱۹ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!