«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

آیا کژ و کوله وانمودن واقعیت های تاریخی، تنها از سرِ ناآگاهی است؟!


تصویری از چرچیل، بگمانم در حال سخنرانی، درج کرده و نوشته است:
«چه خوشمان بیاید یا نیاید او از نایغه های روزگار بود؛ کسی که دو دشمن دیرینه با دو جهان بینی گوناگون را موقتاً بر علیه فاشیزم متحد نمود؛ کسی که از همان نخستِ برگماری به نخست وزیری، زیر میز بازی زد و به هیتلر اعلان جنگ داد؛ کسی که دولت های در تبعید را درون بریتانیا تشکیل داد و به گفته خودش، ویترین نابی از لیبرالیسم را به نمایش گذاشت .لازمه ی پیشرفت، دگرگونی است و لازمه ی فرگشت، دگرگونی همیشگی» 

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب:    ب. الف. بزرگمهر

برایش نوشته ام:
اگر منظور شما چرچیل است، سخن بسیار نادرستی است و ناچارم آن را به همین رُک و پوست کندگی بگویم. او به مراتب از روزولت آبزیرکاه تر رفتار نمود. به کوشش او اتحادی که می بایست جلوتر شکل می گرفت، دستکم یکبار و بگمان بسیار دو بار به هم خورد. در گفتگوهای میان اتحاد شوروی با دو کشور امپریالیستی انگلیس و ایالات متحد نیز همه گونه کوششی بکار بست تا باز هم از زیر بار بازنمودن جبهه ی تازه در باختر بر علیه نیروهای هیتلری جلوگیری کند یا آن را به شکلی دلخواه به منطقه ای از دیدگاه استراتژیک و جغرافیای سیاسی نه چندان مهم جابجا نماید. روشن است که امپریالیسم تازه به دوران رسیده و خوب پروار شده ی «یانکی» نیز در ته دل با این کوشش ها همراه بود و حتا پشت سر اتحاد شوروی، همپیمان خود پس از آن به گفتگوهای پنهانی با نمایندگان هیملر، نیرومندترین جانور (با پوزش از همه ی جانوران!) پس از هیتلر روی آورد که به کوشش قهرمانانه ی کمونیست های شوروی و سایر کشورها نقش بر آب شد.

نکته ی مهم تر آنکه هر دو کشور امپریالیست، تنها آن هنگام جبهه ی باختر را گشودند که سرنوشت جنگ تعیین شده بود و سربازان قهرمان ارتش سرخ که همه  ی جهان از آن هنگام تاکنون وامدار کار سترگ و قهرمانانه ی آن هاست با شتاب بسوی مرزهای آلمان در حرکت بود یا از آن رد شده بود.

آن دو کشور امپریالیستی از ترس گسترش کمونیسم و برچیده شدن سامانه ی سرمایه داری در اروپا و بویژه اروپای باختری و از دست دادن بازهم بیش تر زمینه، پای در میدان نهادند و این تفاوت بسیار بزرگی با آماج های مردم دوستانه ی اتحاد شوروی، کمونیست ها و دیگر نیروهای پیشرو در همه ی کشورهای درگیر در جنگ بود.

آنچه نوشته اید با واقعیت های تاریخی و حقیقت به آرش مطلق آن، نه تنها سازگار نیست که درست رودرروی آن است!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۱ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴ (گوگل پلاس)
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!