«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ دی ۱۷, چهارشنبه

در این ولایت، کودکان هم بهره برداری ابزاری از خدا را آموخته اند!


ﻣﺎﺩﺭ رو ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ :
ﻫﯿﭻ می دونستی وقتی که اون شیرینی رو یواشکی برمی داشتی، خدا داشت تو رو ﻧﮕﺎﻩ می کرد؟

ﮐﻮﺩﮎ:
ﺁﺭﻩ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﻮﻥ!

ﻣﺎﺩﺭ:
... ﻭ ﻓﮑﺮ می کنی ﺑﻪ ﺗﻮ چی می گفت؟

ﮐﻮﺩﮎ:
می گفت ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ؛ ﭘﺲ می تونی ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ !

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر
 
پی نوشت:

دنباله ی گفتگوی مادر و کودک ...

مادر:
عجب؟!

کودک:
بعله! تازه بعدش که دو تا رو خوردم، گفت: می تونی به نیابت از پیامبر و «عمه عطار»* [همانا ائمه اطهار] چند تا دیگه هم برداری بعدن بخوری! راستی! مامان جون، عطار کیه؟ می شه بریم دیدن عمه اش؟

مادر با شگفتی به بچه زُل زده و حتا نمی پرسد که چرا دست هایش را پنهان نموده است!

ب. الف. بزرگمهر     ۱۷ دی ماه ۱۳۹۳

* الهام گرفته از نوشته ای دیگر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!