«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ دی ۲۶, جمعه

سخنان هشت من نه شاهی با رویکردی به گذشته و فرار از پاسخگویی!


زیر برنام «این حرف من است ...»، اندرزگویی های بیمایه ی رهبر نادان و نابکار رژیم را درج کرده که گفته است:
«ملّت ایران باید خود را قوی کند؛ این حرف من است ... اگر یک ملّتی به خود نیاید، خود را قوی نکند، دیگران به او زور می گویند. بعضی ملّت ها هستند که تا قوی شدن، فاصله‌ی زیادی دارند؛ امیدی وجود ندارد که بخواهند در خود آن نیرویی را که بتوانند مقابله کنند با زورگویان و گردن‌کلفت‌های عالم، ایجاد کنند؛ امّا ملّت ما این‌جور نیست؛ ما اوّلاً استعداد قوی شدن، زیاد داریم؛ امکانات و ظرفیّت ها هم زیاد داریم؛ ملّت ما به ‌سمت اقتدار ملّی هم راه افتاده است و راه زیادی پیموده است.»  یکم فروردین ماه ۱۳۹۳

از «گوگل پلاس»

با خود می اندیشی:
«ملّت ایران باید خود را قوی کند»، یعنی چه؟ منظورش بیگمان این نبوده که به عنوان نمونه، شیر پاستوریزه ی آغشته به روغن پالم و هزارجور آت و آشغال دیگر میل کند تا بجای نیرومند شدن، پس از چندی یکسره خنگ و کودن از آب در آید. سپس روشن می شود که «اگر یک ملّتی به خود نیاید، خود را قوی نکند، دیگران به او زور می گویند.» از حرف مفت های میان جمله ای و دهان پرکن هم که «بعضی ملت ها هستند ...» نیز که بگذریم، بازهم بیش تر روشن می شود که «... ملّت ما این‌جور نیست؛ ما اوّلاً استعداد قوی شدن، زیاد داریم؛ امکانات و ظرفیّت ها هم زیاد داریم»

خوب! دیگر روشنِ روشن است که روی سخن «آقا»، ملت ایران است! این ها را برای محکم کاری، اینگونه آورده ام که «آقا» در آینده زیر سخنی که بر زبان رانده نزند و به عنوان نمونه، نگوید:
این چیزها که ما زمانی گفته بودیم برای پند و اندرز به همه ی ملت های جهان بود ...

به این ترتیب، اکنون می توان پرسش هایی را با «آقا» در میان نهاد و امید آن داشت که درباره ی آن ها نیک بیندیشند:
ملت ایران یا باریک تر بگویم: توده های مردم ایران۱، ۳۶ سال پیش انقلابی سترگ و دامنه دار نمودند که هم آزادیخواهانه بود؛ هم بر ضد وابستگی های اقتصادی و سیاسی ایران به امپریالیست ها سمتگیری شده بود و هم سویه ای دادخواهانه برای بهبود زندگی شان داشت؛ همان ها که به گفته ی پرآوازه ی «آقای پیشین»:
«سند دست های پینه بسته ی دهقانان است»! گرچه، «آقای پیشین» طبقه کارگر را خوب نمی شناخت و خودش نیز در همان سخنرانی پرآوازه اش که خدا را نیز در جایگاه کارگر نشاند، آن را بگونه ای بر زبان راند. با این همه، خواسته یا ناخواسته، فراموش نمود که پیروزی انقلاب ایران و بیرون راندن شاه تبهکار، پیش و بیش از همه در گرو کوشش ها و اعتصاب های کارگری، بویژه کارگران و زحمتکشان قهرمان در خوزستان بود که شیرهای نفت را بستند و سرنگونی رژیم پادشاهی را شتابی چشمگیر بخشیدند.

آیا ملت ایران که من آن را با نادیده گرفتن تفاوت مانش آن به آرش توده های مردم می گیرم به اندازه ای بسنده نیرومند نبود که توانست چنین کار سترگی را به انجام رساند؟!

می پندارم که پاسخ آن روشن تر از روز باشد و آن دَبَنگ نیز نمی تواند آن را نادیده بگیرد یا نیرومندی ملت ایران را به «اسلام» ادعایی و آبروباخته ی خود نسبت دهد! زیرا به عنوان نمونه، پس از دلاوری های فراوان فرزندان این مرز و بوم در جنگ گرانبارشده از سوی «صددام» و امپریالیست ها، آنگاه که پس از آزادی خرمشهر و آبادان، برخلاف منافع ملی و هشدارهای حزب توده ایران، پای در خاک کشور همسایه نهادند، ورق برگشت و زان پس کم تر آدمی گول نیرنگبازی های زیر پوشش اسلام را خورد. در آن هنگام بود که دست به شکار جوانان در اینجا و آنجا و حتا در میان ایل و تبارهای کشور زدید تا جبهه ها را زیر شعارهای چنگ اندازانه ی گوناگون و از آن میان، «راه قدس از کربلا می گذرد» که خواست امپریالیست ها برای فرسایشی نمودن جنگ نیز بود، همچنان انبوه نگاه دارید و سوداگری خود را در داد و ستد جنگ ابزار در بازار جهانی، پدید آوردن کمبود ساختگی کالاها در بازار و هزاران نیرنگ و فریب پرسود دیگر پی گیرید. «جنگ [و پیگیری آن، براستی برای شما] نعمت بود». دیدید که توده های مردم ایران، فریب شعارهای مذهبی تان را از آن پس نخوردند و جبهه ها آنچنان تهی شد که همراه با مدیریت نابخردانه تان که بسیاری از جوانان کشور را چون گوشت دم توپ به کشتن دادید، ناچار به پذیرش شکستی تلخ و نوشاندن جام زهر به «آقای پیشین» شدید؛۲ شکستی که سرافکندگی پیامد آن را کوشیدید با ناجوانمردی هرچه بیش تر با کشتار زندانیان سیاسی چپ و از همه مهم تر، رهبران و برخی کنشگران آبدیده ی حزب توده ایران که همه ی هستی، دانش و بینش و کارآزمودگی خویش را برای  بهبود زندگی توده های مردم نهاده بودند، جبران کنید. در همین دوران و حتا پیش از آن با لاس خشکه زدن با «شیطان بزرگ» در پس پرده و کارچاق کنی برای پیشبرد سیاست های امپریالیستی در افغانستان و یوگسلاوی و جاهای دیگر از یکسو و بازگشایی درهای اقتصاد کشور به روی آنان، زمینه ی شکست انقلاب بهمن و ناخشنودی بسیار توده های مردم را فراهم نمودید؛ روندی که با فشار بورژواری لیبرال ایران و دستبرد تو رهبر بیشرم، نادان و نابکار در «اصل ۴۴ قانون اساسی» به شکست فرجامین انقلاب انجامید و اوضاع کنونی را پدید آورد. بنابراین، این شما میوه چینان انقلابی بزرگ بودید که ملت نیرومند ایران را از توش و توان انداختید و کار را به جایی رساندید که سنگ روی سنگ بند نیست. بنابراین، هنگامی که می گویی «ملّت ایران باید خود را قوی کند ...»، رویکردی آینده نگرانه نداری و خود این را نیک می دانی! رویکرد تو فریبکار دَبَنگ به گذشته و کوشش برای انداختن گناه همه ی ندانمکاری ها، نابخردی ها و نابکاری ها و نیز دزدی های افسانه ای و تبهکاری های انجام شده به گردن خود مردم ایران است. گویی نقش تو در این میان، جز اندرزگویی و سپارش به مردمی که «استعداد قوی شدن، زیاد دارند» ولی از آن سود نمی  برند، بیش نبوده و نیست! پاسخگو آن ها هستند و نه تو در جایگاه رهبر و «ولی فقیه مطلق» کشور آخوندزده و نگونبخت ما! تو تا این اندازه فریبکار و بیشرمی! تُف بر چهره و ریش نیرنگبازت!

با این همه، نیرنگبازی ات را با بر زبان راندن «... استعداد قوی شدن، زیاد داریم؛ امکانات و ظرفیّت ها هم زیاد داریم.»، همچنان پی می گیری و همراه با پیوند زدن خود و رژیم ضد انقلابی ات به ملت ایران، وعده ی سر خرمن به مردم می دهی و «بُزک» را به گرسنگی کشیدن و لرزیدن از سرمایی که سراپای هستی اش را فراگرفته تا آمدن بهاری ناروشن با کمپوزه و خیاری که اگر هم بیاید، سوداگران رژیم پلیدت آن را چون «انرژی هسته ای» به «از ما بهتران جهان» خواهند فروخت، وامی گذاری!  

اینکه توده های مردم ایران از استعداد نیرومندتر شدن برخوردارند یا امکانات و گنجایش شان با همه ی گند و گُهی که رژیم تبهکارت بالا آورده، هنوز بالاست، آنچنان روشن و پیش پا افتاده است که بر زبان راندن آن جز پرگویی و «توتولوژی»۳ چیز دیگری نیست؛ ولی، آیا همین که بجای «استعداد قوی تر شدن»، «استعداد قوی شدن» را بکار گرفته ای، دُم خروس نیرنگبازی ات را بیش تر به نمایش نمی نهد؟ آیا به همین انگیزه نیست که گفته ای:
«ملّت ما به ‌سمت اقتدار ملّی هم راه افتاده است» (برجسته نمایی از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر). بنابراین، خودت نیز می دانی که از «اقتدار ملی»، بویژه پس از «قرارداد ننگین ژنو»، نشانه ای در کار نیست. با این همه، خودت را از تک و تا نمی اندازی و از «اقتدار ملّی» سخن می گویی که گویا «ملت ما به [آن] سمت ... هم راه افتاده است»

«سنگ مفت، گنجشک مفت»! گروهی بوزینه و پنگوئن که دورت گرد می آیند، سخنوری بیمایه ات، بیش تر گل می کند و اینگونه به دوپهلوگویی می افتی!

آیا این «اقتدار ملی» است که زنان شوهردار برای سیرکردن شکم بچه ها و شوهر ازکارافتاده ی خود ناچار به تن فروشی می شوند؟!

آیا این «اقتدار ملی» است که بخشی از کارتن خواب های تهران دربرگیرنده ی زنان و مردانی فرهیخته اند و گویا کتاب نیز به زبان پارسی برگردانده یا حتا نویسنده اند؟!

آیا این «اقتدار ملی» است که با هزینه کردن سرمایه هایی گزاف برای دستیابی به انرژی هسته ای، همه ی آن دستاوردها را در کردار زیر پا نهاده اید و کسی چه می داند، شاید آنگونه که آن مردک پیزُری از نژاد بوزینه های کوچک یا همانا انتر، هنگامی دورتر از زبانش در رفت، در این میان، هرچه «کیک زرد» فرآوری شده را نیز به روسیه یا جاهای دیگر فروخته اید و روی تان نمی شود که حقیقت را به مردم ایران بگویید؟!

آیا این «اقتدار ملی» است که در این سی و شش سال، «اقتصاد ملی» کشور بیش از پیش آب رفته و بجای آن برای خاموش نمودن مردم پریشان و برآشفته ی ایران، دستگاه سرکوبی بی همتا با هزاران هزار مفتخوار در دم و دستگاه های گوناگون نظامی و اطلاعاتی آن راه انداخته اید تا منافع پلید خود و اربابان جهان سرمایه را پاس دارید؟!

از کدام «اقتدار ملی» سخن می گویی، مردک دَبَنگ بیشرم؟!

کدام «... راه زیادی [است که ملت ایران] پیموده است»؟! آیا بیراهه ای را می گویی که در این سی و شش سال، تو و آن یارِ غارت: «اُم الفساد والمفسدین»، اکبر بهرمانی و دیگر چابلوسان و دورقابچین های ولایت ات به توده های مردم ایران گرانبار نموده و سرنوشت کشور و خلق های ایران زمین را به سیاست های «شیطان بزرگ» و همدستانش گره زده اید؟!

آیا راه پیموده شده در سمت و سوی مهم ترین خواست های انقلاب که بریدن وابستگی های اقتصادی و سیاسی ایران به امپریالیست ها (استقلال) و پیمودن راه رشدی ناوابسته به سرمایه داری بزرگ جهانی و سازگار با خواست های توده های مردم انقلابی (عدالت اجتماعی به سود توده های مردم) بوده یا آنکه با نهادن چادر «جمهوری اسلامی» بر سرِ آن، تنها ولایت فقیه و خلیفه گری را جایگزین شاه و پادشاهی نموده اید؟

آیا نیرومند شدن ملت ایران جز با سرنگونی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی، شدنی است؟

ب. الف. بزرگمهر    ۲۵ دی ماه ۱۳۹۳

پی نوشت:

۱ ـ دریافت باریک اندیشانه ی عبارت «توده های مردم»، نقش مهمی در چگونگی برخورد درست طبقاتی در لحظه ی مشخص تاریخی هر جامعه ای بازی می کند و یادگیری و کاربرد بجای آن، بویژه برای نیروهای با گرایش چپ از اهمیتی دوچندان برخوردار است. در این باره، در کتاب آموزشی «ماتریالیسم تاریخی» از زنده یاد رفیقِ قهرمان، هوشنگ ناظمی (امیر نیک ایین) از آن میان، چنین آمده است:
به آرش گسترده ی فلسفی و همچنین در اصطلاح علمی کنونی سیاسی و جامعه شناسی، عبارت «توده های مردم» به همه ی طبقات و لایه های اجتماعی و کسانی که در سوی پیشرفت و فرگشت (تکامل) جامعه عمل میکنند، گفته می شود. به گفته ای دیگر، در هر پله ی مشخص تاریخی، همه ی طبقات و لایه های اجتماعی که منافع بنیادین شان با خواست های پیشرفت جامعه سازگار باشد، درجهت فرگشت تاریخ کار و کنش داشته باشند، در حل وظایف پیشروانه ی مشخص زمان خود، شرکت و نقش داشته باشند، «توده های مردم» نامیده می شوند. ازاین تعریف، دو نتیجه گرفته میشود:
یکی اینکه آرش «توده مردم» همتراز و برابر همه ی شهروندان یک دولت یا همه ی اهالی یک کشور نیست؛ دیگراینکه این مانش (مقوله) یک همبود تاریخی چون قوم یا ملت را دربرنمی گیرد.

«توده های مردم» مانشی است ناهمگون که در خود، کارکنان دست ورز و اندیشه ورز و وابستگان به طبقات گوناگون را می تواند دربرگیرد. تعریف یادشده، همچنین روشن می کند که استخوان بندی بنیادین این مانش، طبقات زحمتکش اند؛ ولی، همزمان این تعریف نشان می دهد که «توده های مردم» بیشینه اهالی را در جامعه های بخش شده به طبقات دربرمی گیرد. تنها آن لایه های اجتماعی، طبقات و کسانی که در سوی واپسگرایی (ارتجاع) عمل می کنند، درپیشرفت جامعه ذینفع نیستند و عمل و منافع و خواست های شان درجهت عکس پیشرفت اجتماعی است، بیرون از مانش «خلق» یا «توده های مردم» جای می گیرند. بنابراین می توانیم بگوییم که «توده های مردم» عبارتند از بخش قاطع و تعیین کننده اهالی یک کشور که در هر جامعه، بخش مشخصی دربرگیرنده ی طبقات و لایه های زحمتکش و پیشرو هستند.»  
از کتاب «ماتریالیسم تاریخی»، درس ۹۰ ـ توده های مردم ـ سازندگان تاریخ،  امیر نیک آیین، انتشارات حزب توده ایران، تیر ماه ۱۳۶۶ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ نمونه ای از این هوشمندی را در داستان راستین زیر یاد کرده ام:
«نمونه ای از هوش ایرانی»، ب. الف. بزرگمهر، ٣ اسپند ماه ۱۳۸۷

۳ ـ «توتولوژیک»  («Tautologic»)به آرش پرگویی بیمایه (حشو)، واگویی و کش دادن سخن است. در دانش «منطق» امروزی، «حکم توتولوژیک»، حکمی را گویند که با نادیده گرفتن اینکه بخش های دربرگیرنده ی آن حقیقی است یا نه و در کردار درستی آن پایور باشد (به اثبات برسد) یا نه، در سرشت و کالبد خود حقیقت دارد. مانند دو نمونه ی زیر:
«هرکس خودش است و نمی تواند جز خودش باشد.»
«هرکس برای دیدگاه های خود، دلیل های چندی دارد و برخی از دیدگاه های ما درست تر از برخی دیگر دیدگاه هاست.»
از زیرنویس یادداشت «منطق توتولوژیک»

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!