«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ دی ۲۲, دوشنبه

رازهای نهفته در خیابان ها و میدان های مشهد


ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﺸﻬﺪ ﺍﺳﺖ!

ﺑﺎ ﻣﻌﻠﻢ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ می رسی.

ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺳﺮ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺍﺳﺖ.

ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﻪ ﺗﺮﺑﻴﺖ، ﺑﻦ ﺑﺴﺖ میﺷﻮﺩ.

ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ، ﺩﺭ ﺣﺎﺷﻴﻪ ی ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﺳﺖ.

ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺩﺭﺳﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭﻱ ﻫﻔﺖ ﺗﻴﺮ ﺍﺳﺖ.

ﻫﻔﺖ ﺗﻴﺮ با شتاب ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ می رسد.

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﻛﻪ ﺑﮕﺬﺭﻱ ﺑﻪ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ ﺍﺳﻼمی می رسی.

ﺻﺪﺍ ﻭﺳﻴﻤﺎ ، ﺳﺮ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ ﺍﺳﻼمی ﺍﺳﺖ.

ﺩﺭِ ﺻﺪﺍ ﻭﺳﻴﻤﺎ، ﺑﻪ ﻧﻮﻓﻞ ﻟﻮﺷﺎﺗﻮ ﺑﺎﺯ می شود.

ﻛﻮﻛﺎﻛﻮﻻ ﺩﺭﺳﺖ میان ﻛﻮﺛﺮ ﺍﺳﺖ.

ﺑﺎﻍ ملی ﺭﻭبروی ﻛﻨﺴﻮﻟﮕﺮﻱ ﭘﺎﻛﺴﺘﺎﻥ ﺍﺳﺖ.

ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻔﺖ روبروی ﺍﻭﻗﺎﻑ ﻭ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﻴﺮﻳﻪ ﺍﺳﺖ.

ﭘﺮﻭﻣﺎ ﺩﺭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ﺍﺳﺖ؛ ولی ﺟﺎﻧﺒﺎﺯﻱ ﺁﻥ ﺟﺎ نمی بینی!

ﺩﺭ ﻓﻠﺴﻄﻴﻦ ﻳﻚ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻭﺭﻭﺩ ﻣﻤﻨﻮﻉ هست ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺎﻍ ﺑﺰﺭﮒ ملک ﺁﺑﺎﺩ.

ﺩﺍﺩﮔﺴﺘﺮﻱ ﺭﻭبروی ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺕ ﺍﺳﺖ.

ﺍﺭﺷﺎﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ قاضی ﻃﺒﺎﻃﺒﺎیی ﺍﺳﺖ.

ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭﻱ ﺩﺭ ﻣﺮﻛﺰ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ.

ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻣﺪﺍﺩﻱ ﺭﺍ میان ﻓﺪﺍﻳﻴﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ.

ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ  ﺩﺭ راستای ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ ﺍﺳﻼمی ﺍﺳﺖ .

ﺑﺴﻴﺞ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺮﻕ ﺳﺎﺑﻖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺿﺪ میﺧﻮﺭﺩ.

ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻛﺘﺮﺍ می رسی؛ ﺁﺧﺮﺵ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﺏ!

ﺍﺯ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻃﻼیی ﺗﺎ ﺳﺮﺍﺏ ﺩﻩ ﻗﺪﻡ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺳﺖ ...

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام نیز از آن من است.    ب. الف. بزرگمهر

 پی نوشت:

اینگونه که به دیده می آید، خیابان ها و میدان های مشهد بگونه ای طنزآمیز به یکدیگر می پیوندند و رازهایی نهفته در خود پنهان دارند؛ این یک نمونه ی آن است:
«ﻛﻮﻛﺎﻛﻮﻻ ﺩﺭﺳﺖ میان ﻛﻮﺛﺮ ﺍﺳﺖ»

... و من در پندار خود، آن حضرت ساده زیست و بیش از اندازه سختگیر را در کنار «حوض کوثر» می بینم که نوشابه ها را برای خنک ماندن در آن انداخته و شُرشُر فواره ای نیز آن ها را به سر و گردن جنباندن وامی دارد؛ و در چنان بیابان بی آب و علفی که هر از گاهی، بیابانگردی له له زنان به سر حوض می آید تا نوشابه ای خنک دریافت نموده، زندگی جاویدان یابد با تَشَر به هنگام آن حضرت و یادآوری فلان گناه یا بهمان بزهکاری اش در گذشته ای که دیروز و پریروز تا ماه ها و سال های دورتر را ممکن است دربرگیرد از دادن نوشابه ای خنک خودداری کرده، هر یک را تشنه برمی گرداند و خود نیز به دلیل همان سختگیری پیش از اندازه اش از نوشیدن کوکاکولا بی بهره می ماند.

بنیاد این داستان، درباره ی خود «حوض کوثر» و رفتار سختگیرانه ی آن حضرت با کسانی است که برای زندگی جاوید یافتن به سرِ آن حوض می رفته اند؛ رفتاری که زمینه ی ساخته و پرداخته شدن زبانزد «علی ماند و حوضش» در میان ما ایرانیان و پارسی زبانان فراهم نموده و نمی دانم؛ شاید دیگر ملت ها نیز آن را بکار می برند.*

ب. الف. بزرگمهر    ۲۲ دی ماه ۱۳۹۳

* سرچشمه این زبانزد، به رفتار سختگیرانه و گذشت ناپذیر حضرت علی، نخستین امام مسلمانان شیعه، در اجرای احکام دینی بازمی گردد. بر پایه ی برخی نوشته های خرافی ـ مذهبی و باور توده مردم، وی از سوی خداوند به پاسداری «حوض کوثر» گمارده شده است. چون هر کسی به سرِ حوض می آید و می خواهد با نوشیدن آب آن زندگی جاودان یابد، «حضرت» با اشاره به این یا آن گناه کوچک یا بزرگ که هنگامی در گذشته از وی سر زده، او را بی بهره از نوشیدن آب حوض بازمی گرداند و سرانجام خود تنها می ماند. در اینجا، در مثل، مناقشه نیست.
پی نوشت نوشتار «علی ماند و حوضش»، ب. الف. بزرگمهر، ۲ نوامبر ۲۰۰۳
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!