«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ دی ۱۷, چهارشنبه

پرسشی که بیش از پاسخ آن، شایسته ی درنگ و نکوهش است!


یادداشت زیر به مناسبت زادروز «نجیب محفوظ»، نویسنده ی برجسته مصری (۲۰۰۶ ـ ۱۹۱۱)  و برنده ی «نوبل ادبی» در سال ۱۹۸۸، در یکی از تارنگاشت ها نگارش یافته بود:
«پس از صدور فتوای کفر علیه نجیب محفوظ از سوی یکی از مُفتیان مصر در سال ۱۹۹۴، یکی از جوانان تندروی اسلامگرا چاقوی خود را در سینه ی نویسنده ی ۸۳ ساله فرو نمود؛ محفوظ از این رخداد ناگوار جان به در برد؛ ولی دو سال بدرازا کشید تا توانست بار دیگر قلم به دست گیرد.

محمد سلماوی، دیگر نویسنده مصری پس از آن رویداد ناگوار با آن جوان گفتگو کرده و از وی پرسیده بود:
«چرا به نجیب محفوظ یورش بردی؟» 

وی در پاسخ گفته بود:
«چون او کافر است!»

سلماوی سپس از وی پرسید:
«آیا مطمئن هستی؟ مگر از او چیزی خوانده ای؟»

و جوان اسلامگرا پاسخ داده بود:
«پناه بر خدا! من خوشبختانه سواد خواندن و نوشتن ندارم تا این کفریات را بخوانم!»

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ برنام نیز از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

پرسش دوم سلماوی به هر انگیزه ای که در سر داشته، پرسشی شایسته نیست؛ زیرا خواسته یا ناخواسته، سر خم نمودن در برابر کردار نکوهیده و تبهکارانه ی آن جوان تندرو را در خود نهفته دارد. اگر بینگاریم که پاسخ آن بزهکار جوان آری می بود، آنگاه آن نویسنده، دیگر چیزی برای گفتن نداشت؛ گرچه، بدون آن نیز وی پیشاپیش سپر افکنده است.

از دید من، پرسش آن نویسنده ی مصری شایسته ی درنگ و نکوهش بیش تری است تا پاسخ آن جوان تندرو و بیگمان ناآگاه!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۷ دی ماه ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!