«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آذر ۲۵, سه‌شنبه

نان را از هر طرف که بخوانی نان نیست!


«نان را از هر طرف که بخوانی نان نیست*»! در کوچه‌های فرجامین به جنوبی‌ترین مرزهای تهران، پشتِ دیوار خانه‌های ساده که با نماهای فرسوده و آجرهای رنگ‌پریده‌، شانه‌به‌شانه هم قد کشیده‌اند، ماجرای نان، ماجرای دیگری است. گفته بودند در گوشه‌ای از این شهر شلوغ آدم‌هایی هستند که نانِ ساده برای سفره‌های ساده‌شان نسیه می‌برند. نشانی آنها دورترین نشانی این شهر است، ساکنان دورافتاده‌ترین برزن‌های پایتخت. آنجا که چند گام مانده تا مرزهای تهران به پایان برسد، زندگی زیر خطِ فقرِ نان آغازیده است.

چراغ نانوایی را روشن کرده‌اند؛ شاطر یک ساعت دیگر، نانِ نیمروز را دست مردم می‌دهد و همان‌طور که بربری‌ها را آماده می‌کند تا به تنور بفرستد، می‌گوید:
«کم نیستند. زیادند از بس نان نسیه دادیم حسابش از دستمان در رفته. این‌جا کارگرنشین است. دخل کارگری با خرج زندگی نمی‌خواند. نسیه می‌‌برند. بعضی‌ها، آخر ماه یا چند هفته بعد می‌آیند و پول نانشان را می‌دهند؛ بعضی‌ها هم نه. حتما ندارند. ما هم حرفی نمی‌زنیم. باز هم که بیایند، حرفی نمی‌زنیم؛ نسیه می‌دهیم.»

شاطرِ محمود یک نان تازه را برمی‌دارد و می‌کوبد روی میخ درخت روبروی نانواییِ خیابان عمرانی در برزن اسماعیل‌آباد تهران. اسماعیل‌آباد، بخشی از جغرافیای منطقه ١٨ است، جایی در جنوب خاوری تهران. از چند روز پیش پشت شیشه ‌اش کاغذی چسبانده و روی آن نوشته است:
«نان، ٧٠٠ تومان» و خودش می‌گوید:
«اگر خشخاشی باشد، می‌شود ١٠٠٠ تومان؛ اما این‌جا خیلی خشخاشی نمی‌برند.»

دستش را در سطل پلاستیکی سپیدی فرو می‌برد و همین‌طور که خشخاش روی نان‌ها می‌پاشد از نان خریدن مردم برزن می‌گوید: 
«‌هزارتومان می‌آورند، می‌گویند سه تا! ما هم نمی‌گوییم که این پول دو تا نان است؛ سه تا  نان می‌دهیم با این‌که ضرر ما می‌شود. الان هم که شده ٧٠٠ تومان، خیلی‌ها نمی‌دانند گران شده با همان قیمت قدیم می‌آیند می‌خرند. این کاغذ را از دیروز که زدیم، خیلی‌ها دعوا کردند. گفتند حلالتان نباشد ... غیرقانونی می‌فروشید ... از گلویتان پایین نرود ... ما هم دیدیم وضع اینطور است، گفتیم هر چقدر می‌خواهید، بدهید! اصلا همان ٥٠٠ تومان را بدهید.»

چند کوچه بالاتر از خیابان عمرانی، در خیابان «سپیده»، پشت نردههای سفید یک نانوایی دیگر، شاطر عباس، تازه تنورش را روشن کرده، بربری می‌پزد؛ از چند روز پیش، هر بربری ٧٠٠ تومان. برای او هم نانِ نسیه بردن اهالی برزن، سخن تازه‌ای نیست؛ آن‌قدر که به کنایه می‌گوید:
«تازه شنیده‌ اید؟» مویی در آسیاب زندگی و پای تنور سپید کرده است:
«آدمی که نان را نسیه می‌خواهد، حتما ندارد. من که نانِ زندگی‌ام را از نانوایی درآورده‌ام، نمی‌توانم دست رد به سینه کسی بزنم. به معتادان نان نمی‌دهم؛ اما بقیه اگر بیایند و نداشته باشند، می‌گویم ببرید، هر وقت داشتید بیاورید. حساب دفتری هم ندارم؛ آوردند که آوردند؛ اگر نداشتند هم صلوات بفرستند. دینی به گردنِ ما ندارند.»

ماجرای نانِ نسیه بر سر سفره‌های ساده، تنها روایت زندگی این روزهای برزن اسماعیل‌آباد نیست. در یافت‌آباد شمالی، همانجا که نامش برای آدم‌های آن سوی شهر، برای ساکنان جغرافیای بالایِ خط فقر به‌ آرش مرکزی برای خرید مبلمان لوکس و تکمیل زرق و برق زندگی است، آدم‌هایی زندگی می‌کنند که بسیاری‌وقت‌ها برای خرید چند لقمه نان، دست‌هایشان تهی است. کنار همین خانه‌ها در یک نانوایی کهنه، شاطر کمندعلی، نان تافتون می‌فروشد؛ هر تافتون ٤٢٥ تومان و به آنهایی که با دست‌های تهی و صورت‌های سرخ می‌آیند، نان نسیه می‌دهد:
«به روشان نمی‌آوریم. خیلی‌هاشون را می‌شناسیم؛ از ساکنان قدیمی این محل‌اند. هنوز اجاره‌نشینن. می‌دونم که وسعشان نمی‌رسد. می‌گم ببرین بعدا بیارین، نمی‌دونم که می‌یارن یا نه؛ اما نمی‌گذاریم دست خالی برن.»
نان، این سوی شهر برای کارگرانی که بسیاری از آنها با ۶۵۰ هزار تومان حقوق ماهیانه و مقرری یارانه‌هایشان زندگی می‌کنند، بخشی از مهم‌ترین هزینه های ماهیانه است. آنها با بشمار آوردن «خط فقر» که در تهران یک‌میلیون و ٨۵٠ ‌هزار تومان اعلام شده و حقوق ۶۵۰ ‌هزارتومانی‌شان، ماهی یک‌میلیون و ٢٠٠‌ هزار تومان از زندگی عقبند. ماه به نیمه برج نرسیده، خرج زندگی دخلِ درآمد را آورده و اگر نسیه نباشد، سیلی هم صورتِ بابای خانه را سرخ نمی‌کند:
«گاهی هم بچه‌هایشان را می‌فرستند که ”بابام گفته نون بگیرم خودش بعد می‌یاد حساب می‌کنه“! خودشان‌ رو ندارند که بیایند. نه که ما چیزی گفته باشیم. خدا شاهده یک لقمه نان ارزش این حرف‌ها را نداره. اما برایشان سخته که بیان نان نسیه ببرند. بیشتر هم لواش می‌خورند. بربری و سنگک برایشان گران است، میهمان داشته باشند، سنگک و بربری می‌برند. وقتی بیایند هم صاف و سرراست نمی‌گویند که نداریم، نسیه می‌خواهیم. نان را که می‌گیرند آغاز می‌کنند به گشتن جیب‌هایشان و می‌گویند:
‌ای وای کیفم جا موند یا پول خرد ندارم بعد می‌آرم ...»

روایت سفره‌های تهی در خانه‌های ساده آدم‌های جنوب تهران تلخ است و تکان‌دهنده و شاید برای بسیاری از ساکنان آن سوی شهر باورنکردنی. روایتِ کمتر شنیده‌شده از زندگی روزمره شهری است که اختلاف طبقاتی در آن به نقطه‌ای رسیده که عده‌ای در یک طرف روزشان را با انواع نان‌های فرانسوی و ایتالیایی، نانِ سیب و کشمش، نانِ گردو و غلات و نانِ نسکافه و قهوه آغاز می‌کنند و آن طرف شهر عده‌ای دیگر برای آوردن نان ساده بر سر سفره‌های تهی، آن را نسیه می‌برند. با همه اینها در کوچه پس‌کوچه‌های جنوبی تهران در برزن‌های مناطق ١٧ و ١٨ و ١٩ یعنی همان مناطقی که نان نسیه دادن به آدم‌ها بخشی از روزمرگی‌های بسیاری از نانوایی‌هاست، کمتر مغازه‌ای هست که پشت شیشه‌اش نوشته باشد:
«نان نسیه نمی‌دهیم.»

علی‌اکبر، شاطر یک نانوایی سنگکی در شادآباد می‌گوید، زندگی در این برزن‌ها فرق می‌کند؛ رابطه آدم‌ها با هم فرق دارد؛ اصلا مغازه‌ای نیست که حساب دفتری نداشته باشد. به گفته او تا چند‌سال پیش، مردم کمتر نان نسیه می‌گرفتند:
«‌آدم‌هایِ این‌قدر ضعیف که نان را هم نسیه ببرند کم بودند. چند سال بیشتر. اگر این یارانه نباشد، نان هم ندارند بخورند. اوایل خودم خجالت می‌کشیدم؛ وقتی کسی می‌آمد و نان نسیه می‌خواست. الان دیگر آن‌قدر آمدند و گرفتند، عادی شده. اگر معتاد خیابان بودند، آدم این‌قدر شرمنده نمی‌شد؛ اما آدم‌های آبرودارند، خانواده دارند ... زورشان نمی‌رسد دیگر.»

قصه نان در کوچه پس‌کوچه‌های جنوب تهران، تنها روایت نداری و تنگدستی نیست؛ ماجرای جوانمردی و بخشش هم هست. ماجرایی که روی دیگری از زندگی اجتماعی را در جغرافیای تنگدستیِ تهران نشان می‌دهد. روایتِ زنده‌ماندن روحیه جوانمردی در آدم‌هایی که دست‌هایشان هنوز بخشنده است.

آنها که بی‌نام و نشان می‌آیند و پول نانِ نسیه را می‌دهند. حسین، شاطرِ یک نانوایی سنگکی در حریم راه‌آهن در منطقه ١٧ آنها را خوب می‌شناسد:
«افراد خَیّری هستند که ساکن همین محل‌اند و می‌دانند در خانه‌های مردم چه خبر است. از جاهای دیگر نه ... کسی نمی‌آید. همسایه از حال همسایه خبر دارد وگرنه آنها که بالای شهرند از کجا بدونن مردم این پایین چطور زندگی می‌کنند؟ ما حساب دفتری نداریم که به‌نام کسی بنویسیم، چقدر نان برده؛ اما آنها به خواست خودشان می‌آیند، حساب نان‌های نسیه‌ای که مردم می‌برند را می‌دهند؛ مثلا می‌گوییم ٢٠٠ نان در ماه بوده یا سه تا تنور بوده. در یکی از نانوایی‌های ١٣ آبان ماه ۱۳۹۳، خَیّری به مردم کاغذهایی را مثل کوپن می‌دهد که براساس آنها مثلا هفتگی می‌توانند نانشان را رایگان بخرند و آخر ماه طبق شمار همین برگه‌ها هر چه باشد را پرداخت می‌کند.»

در برزن‌های جنوبی تهران، جایی که نان خریدن در خرج و مخارج روزمره حساب و کتاب دارد، نان وعده قوت غالب و گاه تنها غذایی است که سر سفره بعضی خانه‌ها لقمه می‌شود و به گلو می‌رود.

«مرکز آمار کشور»، پیش تر اعلام کرده بود، ١٢‌درصد درآمد ماهیانه یک خانواده کم‌درآمد به نان اختصاص دارد. اما مصرف نان بین دهک‌های گوناگون جامعه یکسان نیست و برپایه ی نتایج آمارگیری «مرکز آمار» لایه کم‌درآمد به علت ناتوانی مالی برای خرید مرغ و گوشت، بیش تر نان مصرف می‌کنند. بر بنیاد همین آمارها که «خبرگزاری مهر» منتشر کرده بود، در جوامع شهری در دهک اول ٢٩٧ ‌هزار تومان، دهک دوم ٣٨٣‌ هزار تومان، دهک سوم ٤١٨ هزارتومان، دهک چهارم ٤٤١‌ هزار تومان، دهک پنجم ٤٥٠‌ هزار تومان، دهک ششم ٤٧٨ ‌هزار تومان، دهک هفتم ٤٨٧‌ هزار تومان، دهک هشتم ٤٩٢‌ هزار تومان، دهک نهم ۵٠٣‌ هزار تومان و دهک دهم ۵٢٣‌ هزار تومان سالیانه نان می‌خرند و خانواده‌های شهری بگونه ای میانگین ٤۵٠ ‌هزارتومان در‌سال برای نان هزینه می‌کنند که اکنون این روزها با افزایش ٣٠ ‌درصدی بهای نان، فشار بر دوش لایه کم‌درآمد جامعه از این هم بیشتر می‌شود.

اگرچه بسیاری از مسوولان وقتی سخن از گرانی نان می‌شود، رسانه‌ها را به بی‌انصافی و جانبداری متهم می‌کنند و می‌گویند ٢٠٠ تومان افزون‌تر که فشاری به خانواده‌ها نمی‌آورد؛ اما آنچه در کوچه‌های دور و نزدیک این شهر می‌گذرد، روی دیگری از زندگی را ـ آن هم در پایتخت ـ نشان می‌دهد که با این سخنان و تحلیل‌ها سر سازگاری ندارد. کم نیستند آدم‌هایی که پیش از این، بدون همین افزایش ٣٠‌درصدی هم نان رساندن سر سفرهها در بسیاری از روزهای ماه برایشان آسان نبوده است و این نه روایت آدم‌هایی پراکنده در یک برزن که ماجرای زندگی آدم‌های زیادی در برزن‌های پراکنده در جنوب تهران امروز از چندین‌ سال پیش است.

نانِ نسیه به خانه بردن در این برزن‌ها چنان درد فراگیری شده که در چند‌سال کنونی شماری از سازمان‌ها و نهادهای عمومی، بخشی از اعتبارات شان برای فعالیت‌های عام‌المنفعه و خیریه را صرف صاف‌کردن حساب نسیه مردم می‌کنند؛ نه اینکه آنها بدانند، بی‌خبر و بی‌نام و نشان. کسانی بگونه ای ناشناس و بدون این‌که کسی بداند از کجا آمده‌اند در جشن ها، در روزهای ماه رمضان و هر روزی از‌ سال که بهانه‌ای برای نیکوکاری است، می‌آیند و حساب نان نسیه مردم را در نانوایی‌ها و حساب نسیه آنها را در دیگر مغازه‌های برزن‌ها در بقالی و قصابی صاف می‌کنند و می‌روند ...

در ماجرای نان نسیه خریدن مردم در این کوچه‌های پرت و برزن‌های دورافتاده، تنها پای نیکوکاران و نهادهای اجتماعی مثل شهرداری تهران در میان نیست، پای مسجدها هم در میان است. قربانعلی، شاطر یکی از نانوایی‌های بربری در خیابان زندیه از ژتون‌هایی می‌گوید که شماری از مسجدها برای خرید نسیه به مردم نیازمند می‌دهند:
«چند‌سال پیش در نانوایی لواشی کار می‌کردم که مسجد محلش پول نان نسیه مردم را سر ماه می‌پرداخت. این مسجد ژتون‌هایی به سرپرست خانواده‌های نیازمند داده بود که با آن شمار مشخصی نان در ماه می‌گرفتند؛ زن و بچه‌هایشان هم خبر نداشتند. آخر ماه به تعداد ژتون‌ها پول نان را می‌دادند.»
آنگونه که حجت‌الاسلام‌ والمسلمین صفر شعبانی، دبیر دبیران شورایاری‌های منطقه ١٨ و امام جماعت مسجد ولی عصر در این منطقه به «شهروند» می‌گوید، هزینه خرید نان برای افراد نیازمند از محل خمس و زکات، نذورات و کفاره‌هایی که مردم به مساجد می‌دهند، تأمین می‌شود:
«هر مسجدی به شیوه خودش عمل می‌کند؛ اینطور نیست که همه مساجد به مردم ژتون یا برگه کوپن بدهد و اگر هم می‌دهد برای روشن شدن حساب مسجد مثلا با نانوایی است که حقی از نانوا ضایع نشود. بیشتر مساجد مثلا با نانوایی‌ها توافق می‌کنند که چند تنور را در ماه نان نسیه بدهند یا مثلا معادل رقم مشخصی برای مثال ٥٠٠ هزارتومان نان به نیازمندان بدهند و بعد از مسجد بگیرند. بسیاری‌وقت‌ها هم خیران از طریق مساجد بانی این کارند که نمی‌خواهند نام و نشانی هم از خودشان  بگذارند.»

نذر نان که از دوران کهن میان ایرانیان رواج داشته، هنوز هم در منطقه های جنوبی تهران یک رسم شناخته ‌شده است. پنجشنبه‌ها، ماه رمضان، تاسوعا و عاشورا کسانی هستند که یک تنور یا چند تنور نان نذر می‌کنند. میرزا شاطر یک نانوایی بربری در جنوب تهران می‌گوید:
«نه همه پنجشنبه‌ها اما تقریبا یکی در میان افرادی هستند که می‌آیند یک تنور را نذر می‌کنند و می‌گویند صلواتی به مردم بدهید. تقریبا نصف نانِ یک تنور را صلواتی به همه مشتری‌ها می‌دهم و بقیه را کنار می‌گذارم برای کسانی که می‌دانم نیازمندند و نان نسیه می‌گیرند... می‌آیند و می‌برند.»

نیمروز است و صدای اذان در کوچه‌های شهر پیچیده. آدم‌ها از خانه‌های دور و نزدیک بیرون آمده‌اند که نان ببرند. شاطرها می‌گویند، نان نسیه را در خلوتی می‌برند. وقتی کسی نباشد؛ همسایه‌ای، آشنایی. بسیاری‌ وقت‌ها هم شاطرها آبروداری می‌کنند و نانِ نسیه‌بران را کنار می‌گذارند که وقتی می‌آیند جلوی «در و همسایه‌ها سکه یک پول نشوند.»

ماجرای نان نسیه در جنوب تهران، ماجرای یک برزن و یک نانوایی و یک کوچه نیست؛ واقعیت روزمره بسیاری از کوچه‌های این شهر است. به این نقطه از تهران می‌رسی، «نان را از هر طرف که بخوانی نان نیست ...» و به‌اندازه یک زندگی، به اندازه یک عمر آرزو و به اندازه جهانی آرزو فرق است میان نان خشخاشی دوآتشه‌ای که شاطرهای نانوایی‌های شمیران به آتش تنور میسپارند و نان سنگک ساده‌ای که با دست‌های تهی سر سفره‌های ساده می‌رسد.

نان را از این سوی شهر که بخوانی یک واژه سه‌ حرفی ساده نیست؛ ماجرایی دارد؛ داستانی و اندوهی.

شیده لالمی روزنامه نگار

*  سروده ای از قیصر امین‌پور

تارنگاشت «شهروند»   ۱۸ آذر ماه ۱۳۹۳


این گزارشگونه که از سوی روزنامه نگاری ورزیده فراهم شده را پارسی نویسی و بویژه در نشانه گذاری ها ویرایش نموده ام؛ بخشی از آن را نیز تنها به دلیل تبلیغی نابجا و شاید ناخواسته به سود یکی از دزدترین دم و دستگاه های حاکمیت تبهکار جمهوری اسلامی، پیراسته ام. امیدوارم، اینگونه روزنامه نگاران و نویسندگان که دست و اندیشه ای رویهمرفته چیره بر کار خود دارند، بیش از پیش، جای پرگویان و چرندنویسانی بیمایه که شمارشان نیز کم نیست و گاه به مدیریت این یا آن روزنامه ی پرپیشینه برگمارده شده اند را پر کنند.    ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!