«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آذر ۱۷, دوشنبه

تبهکاری تاریخی خود را به مزدک می بستند ...


تبهکاری خود را به مزدک می بستند که گویا زنان را اشتراکی کرده بود! در حالیکه مزدک، آن هنگام که کشور را گرسنگی فراگرفته بود و توده های مردم ایران، مرگ را بجای دزدی و چپاول از باغ و بُستان دیگران، بجان خریده، چون برگ خزان در کوچه ها و خیابان های شهرها در هرگوشه ای جان می سپردند، همراه با گشودن انبارهای گندم و سایر خوراکی های توانگران دوران به روی مردم تهیدست، زنان بیشمار آن مفتخواران و زالوهای شکمباره را نیز آزاد نمود! کاری سترگ و دلاورانه در آن هنگام که بر زبان راندنش، اینک بسی آسان است. درود بیکران بر روح و روان وی، بزرگمردی از سرزمین گیلان که قانون مقدّس و مهر و موم شده ی آسمانیِ مالکیت را شکست و توده های مردم ایران را جانی دوباره بخشید! او که خود مُغی از بزرگ مُغان روزگار خویش بود با زبانی سرخ و منطقی نیرومند و برانگیزاننده! 

... و مگر نه این است که نسبت شمار مردان و زنان در جهان با اندک تفاوتی، یک به یک است؟ اگر چنین است که هست، چرا آن کیش وامانده، چهار زن عقدی و شمار بیش تری صیغه و متعه را برای هر مرد روا دانسته است؟ آنگاه، آیا همه ی مردان خواهند توانست زنی درخور برای خویش بیابند؟!

می بینید، چگونه تبهکاری تاریخی خود را که ریشه در آن کیش بیابانگردان دارد به آن بزرگمرد تاریخ ایران بسته اند؟!

به خود آخوندها و ملاها بنگرید! آمار درست و باریکی درباره ی شمار زن های عقدی و صیغه شان در دست نیست؛ تنها گاهی جسته گریخته می شنوی که فلان آخوند پا بگور در سن هفتاد و پنج سالگی، دختری شانزده ساله را به «خانه ی بخت» برده است! "خانه ی بخت"ی درست بسان آنچه در این کاریکاتور به نمایش درآمده است. بهانه ی آن نیز آماده است:
کیش ما، آیین مُحمّدی، چنین خواسته است! اگر پیامبرمان، در سن بالای ۶۰ سالگی، دخترکی ۹ ساله را به «خانه ی بخت» برده با وی همبستر می شود، ما چرا چنین نکنیم؟! مگرما پیروان او نیستیم؟

... و چنین نیز می کنند! و چنانچه دست شان برسد، دختران و زنان را به بازار برده، چون بردگان می فروشند؛ و اگر می پندارید که زن هم میهن یا از کشوری دیگر برای شان تفاوتی می کند، سخت در اشتباهید؛ اسلام که مرز نمی شناسد! نمونه هایی از آن در افغانستان رخ داده است. در کشور خودمان، ایران نیز از کم و بیش همان آغاز انقلاب به این سو  به چنین کارهایی دست یازیده اند؛ ولی هنوز و همچنان پنهانی! بی هیچ شرم و آزرمی! داد و ستدی است به نوبه ی خود پرسود و مشتریان شان بویژه در میان شیخ های خرپول عرب همین شاخابی که بر سر نام «پارس» یا «عربی» بودنش دست به گریبان مان کرده اند، همگی در صف! می بینید تا چه اندازه ریشخندآمیز و همزمان دردناک است؟!

سرنگون باد رژیم تبهکار جمهوری اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر     ۱۷ آذر ماه ۱۳۹۳  


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!