«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ دی ۹, سه‌شنبه

تنها همان یک کار با تو!


نوشته است:
«سلکشن [همانا برگزیدن به پارسی!] آهنگ ها با من ... ماشین با من ... جاده‌اش با من ... صدای بلند پخش و سرعت بالا توی جاده با من ... پایین دادن شیشه‌‌ی سمت تو و پیچیدن باد لای موهای تو با من [کدام باد را می گوید؟] ... جنگل خیس و بارون خورده با من ...

جمع کردن هیزم با من ...

درست کردن آتیش با من ...

اُملت دونفره با من ... دوباره جاده با من ... دیوونه بازی ها با من ... شکلک در آوردن ها با من ... خاموش کردن پخش و واسَت خوندن با من ... دریا با من ... غروب با من ... دوباره آتیش درست کردن با من ... ماهی سیخ کشیدن با من ... واسَت لقمه گرفتن با من ... گرم کردنت با من ... بوسیدنت با من ... مست کردنت با من ... توی بغل گرفتنت کنار آتیش رو به دریا با من ... خوابوندنت با من ... تا صبح آتیش روشن نگه داشتن با من ... صبح واسه دیدن طلوع خورشید بیدار کردنت با من ... یه دنیا خاطره و حس خوب برات ساختن با من ... فقط بودن با تو، فقط بودن از تو، فقط بودن !...»

از «گوگل پلاس» بی هیچ ویرایشی از سوی اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

با خود می گویم:
چه رُمانتیک! بیچاره حیوونی! آدم دلش می سوزه! ذلیل مُرده، آنقدر کار انجام داده برای «بودن با تو» و «بودن از تو» که یادش رفته بگه:
تنها همان یک کار با تو!

... و اگر «اصغر دیزل»ی هم در کار بود، برای این ذلیل مرده باز همین داستان بود:
اُملت سه نفره با من ... ... یک راه او می ره، یک راه من ... فقط بودن با تو، فقط بودن از تو، فقط بودن ...

ب. الف. بزرگمهر    نهم دی ماه ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!