«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ دی ۵, جمعه

رژیم تبهکار جمهوری اسلامی، ایران را به سوی نابودی می راند!


نوشته ی زیر از آنِ جشمت الله طبرزدی است که گویا در زندان آن را نوشته است؛ کاری به این یا آن موضعگیری سیاسی و برخی نکته های کوچک و بزرگ خوشباورانه یا ساده نگرانه ی آن ندارم. آنچه مهم است و وی با دلاوری آن ها را بر زبان رانده، یکبار دیگر بایستگی سمتگیری همه ی نیروهای انقلابی و میهن دوست ایران در جبهه (پیشانی) ای یگانه برای سرنگونی رژیم تبهکار جمهوری اسلامی را پیش از آنکه کشورمان را به مرز تکه تکه شدن، گسستگی خلق های آن و جنگ های برادرکشی بکشاند و پای نیروهای نظامی امپریالیستی را به سرزمین ایران بازنماید با برجستگی بیش تری به نمایش می نهد.

 این نکته از اهمیت به مراتب کم تری برخوردار است که هر کدام از حزب ها و سازمان های سیاسی چپ و حتا همه ی آن ها با هم از نیروی مادی درخوری برخوردار نیستند؛ آنچه از اهمیت سترگ تاریخی برخوردار است و اگر بخت آن از دست برود، شاید هرگز بخت تاریخی دیگری در کار نباشد، آفرینش یک پیشانی از نیروهای چپ با برنامه حداقل مشترک برای سرنگونی این رژیم تبهکار است. اگر چنین رژیم از درون پوسیده ای هنوز پابرجاست از یکسو به دلیل پشتیبانی های آشکار و پنهان امپریالیست ها برای سرِ پا نگهداشتن آن و از توش و توان انداختن توده های مردم ایران و از سوی دیگر به دلیل نبود جایگزینی درخور است. همانگونه که نمونه ی کامیاب و همچنان زنده ی انقلاب بلشویکی روسیه نشان داد، سخن بر سر سمتگیری دوربردی درست و تعیین شعارهای راهبردی باریک اندیشانه و بجاست که بی هیچ گمان و گفتگو نیروی بسیاری را به دنبال خویش خواهد کشاند. باید برای آفرینش این پیشانی از نیروهای چپ جنبید و زمان را از دست نداد. نیروهای راست یا میانی از دیدگاه تاریخی و اجتماعی، نه تنها از توان آفرینش چنین پیشانی و رهبری پیروزمندانه ی آن برای پیدایش ایرانی آزاد، مستقل و نیرومند برخوردار نیستند که کار را به هرج و مرج کشانده و زمینه ی فروپاشی ایران زمین را شتاب بیش تری می بخشند. آفرینش این پیشانی از دیدگاه تاریخی بر دوش نیروهای چپ نهاده شده است. باید جنبید و شعارهای هشت من نه شاهی «اتحاد در زیر سایه من» را به کنار نهاد.

باید در یکی از نخستین گام ها به یاری حشمت الله طبرزدی، خانواده اش و همه ی دیگر زندانیان سیاسی ایران شتافت. باید کارزاری جهانی سازمان داد. باید برای سرنگونی این رژیم یگانه شد! زمان از دست می رود ...

سرنگون باد رژیم ضدخلقی و ایران بربادده جمهوری اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر     پنجم دی ماه ۱۳۹۳  

***

در دنیای آزاد و دموکراتیک، از شهروندان ماليات می گیرند و در ازای آن، برایشان امنیت، رفاه و زندگی تامین می کنند. در کشور ما، پول نفت و گاز، منابع ملی، ثروتهای همگانی و مالیات شهروندان را می برند و دستگاههای متعدد امنیتی تاسیس می کنند تا شهروندان را کنترل و امنیت آنها را سلب کنند. به راستی این قوم جاهل، جزم اندیش و قدرت طلب با کدام حسابگری کار می کنند! این ها حتا منافع خود را نیز نمی شناسند. چندین دستگاه امنیتی موازی درست کرده اند و هرکدام خراب کاری خود را گردن دیگری می اندازد. در آخرین مورد، روز ۱۳ آذر ماه، ۹ نفر پلیس امنیت به خانه ی ما هجوم می برند. همسرم محبوبه، با علی در خانه بودند. این چندمین بار است که به خانه ی ما می ریزند و برای اعضای خانواده ایجاد وحشت می کنند. تاکنون چندین بار از سپاه پاسدار، وزارت اطلاعات، پلیس امنیت و اجرای احکام دادگاه انقلاب به این خانه یورش برده، اموال را با خود برده و عضو یا اعضایی را بازداشت کرده اند. به راستی برای این کارهای خود چه توجیهی دارند؟ مگر این ها خود فرزند، همسر، خواهر، مادر و برادر ندارند؟ آیا این درست است که به صرف این که اسلحه ای بر کمر دارند، دستبندی با خود دارند و کلید زندانی در جیب دیگر دارند، به حریم امن و خصوصی شهروندان هجوم ببرند و حریم را بر هم بزنند؟ آیا از آن روز نمی ترسند که بالاخره این زیر ستم قرار گرفته ها، که اینک تعداد آنها به میلیونها می رسد، بر آنها بشورند و در آن شرایط که کاری از دست هیچ کس بر نمی آید، فاجعه ای به بار بیاید که آن سوی آن ناپیدا؟ درست است که رهبران و بزرگ ترهای آنها غرق در دنیای خود هستند و درکی از واقعیت های تلخ زندگی شهروندان ندارند و فقط حفط قدرت خود را می خواهند، اما ماموران نباید بگویند: «ماموریم و معذور»

ماموران باید آگاه باشند که در این روزگار تلخ تر از زهر که حکومت برای مردم درست کرده است، آنها نیز مسئول هستند. باید از دست انتقام روزگار بترسند. اگر وجدان دارند که بسیاری از آنها دارند، باید از وجدان خود شرم کنند. باید از آن روزی بترسند که زن و بچه و خواهر و برادر و پدر و مادر آنها، آگاه شوند که اسلحه به دست، به خانه ی مردم هجوم برده، در بین اعضای یک خانواده ایجاد وحشت کرده، عضو خانواده را با خود برده و اموال آنها را غارت کرده و پس نداده و حریم خصوصی شهروندان را مورد تجاوز قرار داده اند. من به ماموران امنیتی هشدار می دهم که از آن روز بترسید. ببینید بر سر سعید امامی، کاظمی، عالیخانی، مرتضوی، حداد و صدها همکار پیشین آنها، وقتی تاریخ مصرفشان تمام شد، چه آمد. نگویند به قانون عمل می کنیم. این چه قانونی است که برای بازداشت یک شهروند عادی از دختر و پسر لشکر کشی می کند اما در برابر متجاوزین به حقوق ملت، اجازه ی هیچ اقدامی ندارد! آیا زمانی که من خود زندانی هستم، خانواده ی من چه توانی دارند که نیاز است ۹ نفر به خانه ی آنها یورش ببرند؟ البته در همین جا از همسر وفادار، مقاوم و صبورم محبوبه، سپاسگزارم که خودتان دیدید و حتما برای رهبرانتان نیز گزارش شد که یک تنه در برابر شما ۹ نفر ایستاد و از هیمنه ی شما نهراسید. زنان و دختران ایرانی باید به چنین شیرزنانی که ۲۰ سال است زیر ستم و هول و هراس این برادران امنیتی خشن واسلحه به دست که آمده اند تا فرزند یا همسرش را با خود ببرند و حریم امن و خصوصی اش را بر هم بزنند، ایستاده، افتخار کنند.

وقتی گزارش دلاوری همسرم و فرزندانم علی و حسین را شنیدم، همه ی خستگی ام از تن بیرون شد. اما لازم می دانم به امنیتی ها گوشزد کنم، نگویید ماموریم و معذور. از چنین دستوراتی سرپیچی کنید. البته در بین شماها، انسانهای با وجدان و شریف نیز فراوان است . این را نیز می دانیم. به همین دلیل انتظار دارم در رفتار خود تجدید نظر کنید و بیش از این نمک بر زخم ملت نریزید. من از عاقبت کار خود شماها و خانواده هایتان نگرانم. ما که آب از سرمان گذشته و خود می دانید در این ۲۰ سال چه بر سرمان آورده اید. شما به خود حق می دهید با تکیه بر سلاح و زندان، به درون حریم امن شهروندان هجوم ببرند، همه جا را به هم بریزید، قدرت نمایی کنید، وحشت ایجاد کنید و هر آنچه از کامپیوتر، عکس، نوشته و یادگاری های خانواده را ببرند. به راستی فکر کرده اید که قرار است تروریست بگیرید یا اسناد تروریستی یا جاسوسی و دزدی و جنایت پیدا کنید ؟ آیا من تروریست هستم یا علی یا فلان دختر و پسر فعال حقوق بشر یا روزنامه نگار؟ در صورتی که خودتان به خوبی می دانید در این مملکت هر روز گزارش اختلاس چند هزار میلیاردی افشا می شود. می دانید که هر روز قتل و جنایت و اسیدپاشی صورت می گیرد. می دانید شهروندان عادی مثل ما، از هیچ حقوقی بهره مند نیستیم. می دانید که همسرم محبوبه که هر روز به هر بهانه ای به درون خانه اش می ریزید، خواهر شهید هست و پدرش را به دلیل همین مساله از دست داد. می دانید که علی نه تنها دایی اش، بلکه دو عمویش نیز شهید شده اند و عموی دیگرش و پدرش جانباز جنگ هستند. مادر بزرگش که مادر دو شهید و مادر پنج رزمنده و مادر بزرگ ۳ فرزند شهید و خود ۸ سال جنگ زده بوده و از مادران نیروهای انقلاب و جنگ است و هر نوع مصیبتی را تحمل کرده، اینک در سن ۸۳ سالگی روی تخت نشسته و آرزومند است تا پیش از مرگ، یک بار دیگر فرزند زندانی اش را ببیند! شماها امنیتی هستید و به همه ی این امور آگاهید، اما مامور هستید . می دانم! اما اگر به دنبال اسناد خیانت به این انقلاب، نظام، مردم و کشور هستید، به خانه ی طبرزدی نریزید. علی را نبرید. من هم که اسیر خودتان هستم. به خانه ی خامنه ای بروید. البته اصلا آرزو نمی کنم برای اعضای خانواده اش، ایجاد هراس و یا حتا مزاحمت شود. به صورت قانونی احضار شود. اسنادی را که مجتبی خامنه ای مخفی کرده، پیدا کنید و ببینید دلارهای این مملکت در کجا هزینه می شود. عامل ترورها چه کسانی هستند. چرا باید سپاه که خانواده های طبرزدی ها و علی نقیان ها و دیگران با خون خود پایه گذارآن بودند، اینک به صورت یک نهاد یاغی درآید که آقای روحانی هم صدایش در بیاید و احمدی نژاد، از آن به برادران قاچاقچی نام ببرد!

آری دوستان! در منزل طبرزدی ها چیزی یافت نمی شود. اسناد در خانه ی خامنه ای ها و سردار رادان ها و طائب ها و مرتضوی ها و امثال اوست . کسانی که عملا روی خون شهدای جنگ و انقلاب پا گذاشتند و سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی و امنیتی را در برابر مردم قرار دادند. شماها از جان ما چه می خواهید؟ ما که یک جان داشتیم در جنگ و انقلاب گذاشتیم. پس از جنگ نیز امنیت و آبروی خود را در راه مبارزه با فساد آقایان و برای به دست آوردن آزادی و رفاه خانواده های خود شما ها گذاشتیم. آیا شما ها شرم نمی کنید با چنین خانواده هایی می جنگید؟ آیا دیوار خانه ی طبرزدی را کوتاه دیده اید که هر روز از آن بالا می روید؟ آیا هنوز در سپاه و بسیج انسانهای غیرتمند از نسل جنگ و انقلاب باقی نمانده که در برابر این ستمها صدایش در بیاید؟ اف بر شما باد اگر این ستم ها که به نام سپاه و بسیج و اطلاعات و امنیتی علیه ملت و برای منافع مشتی گردن کلفت، دزد و قدرت طلب می رود، می بینید اما نفس نمی کشید. پس کجایند احسان ها، مقداد ترکی زاده ها، سلمان ها، ابوذرها، عباس ها!

در پایان جا دارد از علی به دلیل دفاع صادقانه از حقوق حیوانات، سپاسگزاری کنم و به این امر افتخار کنم که فرزند یک مبارز، فرزند یک خانواده ی شهید، فرزند خانواده ای که ۳۴ سال گذشته، یک روز آرامش نداشته، این گونه بی ریا، از حقوق حیوانات و محیط زیست دفاع می کند و آن را به امور سیاسی نمی آلاید. به چنین فرزندی افتخار می کنم. برازنده ی خانواده ی شهدا، چنین فرزندی است.

همچنین جا دارد از رسانه های آزاد، شبکه ی اجتماعی و همه ی عزیزانی که برای آزادی علی تلاش کردند که اگر این تلاش نبود، حتما برای او پرونده ی سنگین تری می ساختند، سپاسگزاری کنم. همچنین جا دارد از برخی نیروهای امنیتی که علی رغم اجرای دستورات غیر قانونی، اما در برخورد، به صورت شخصی، رعایت مسائل انسانی در برخورد با علی و همسرم را نمودند، سپاسگزاری کنم و آرزوی آزادی ملت از ستم این حکومت را نمایم.

حشمت الله طبرزدی   

برگرفته از تارنگاشت «عربی»    دوم دی ماه ۱۳۹۳  

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!