«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آذر ۱۰, دوشنبه

علم ما به درازی دماغ ماست و دماغ ما به درازای علم ما!


من هنوز هم که هنوز است درنیافته ام، چرا هرچه علم عُلما فزونی می یابد، دماغ شان هم درازتر می شود یا شاید هم برعکس: هرچه دماغ شان درازتر می شود، علم شان بیش تر شده و جایگاه بالاتری می یابند! تنها ملاها و آخوندهای خودمان را نیز دربرنمی گیرد. در میان خاخام ها و کشیش ها نیز همینگونه است. نمی دانم، شاید هم کسانی که دماغ دراز پا به جهان می گذارند، بیش تر به سوی آسمان و علوم آسمانی کشیده می شوند. این «نشانه خدا» را نیز به عنوان گواه آورده ام که ببینید پر بیراه نمی گویم.

چنانچه این جُستار بیش تر پژوهش می شد و بر بنیاد آن، رشته تازه ای در حوزه های علمیه پا می گرفت، بد نبود؛ رشته ای که سخت ترین بخش کار آن، همانا اندازه گیری دماغ علما می بود! به پندار آوردن آن نیز دشوار است:
حضرت آیت الله العظمی! اجازه می فرمایید دماغ مُدّ ظِله العالی را متر کنیم؟

کسی چه می داند؛ شاید با آشکار شدن هماوندی های بیش تر میان علم با دماغ عُلما، درست بسان هماوندی میان سیاست و دیانت شان که «نشانه خدا»: حسن مدرس گفته بود:
«ديانت ما عين سياست ماست و سياست ما عين ديانت ما»، می شد آزمون ها و آروین های آن پژوهش ها را در فرمولبندی زیر فشرده نمود:
«علم ما به درازی دماغ ماست و دماغ ما به درازای علم ما!»

 ب. الف. بزرگمهر    دوم آذر ماه ۱۳۹۳

پی نوشت:

برنام و واپسین جمله ی این نوشتار را از «علم ما عین دماغ ماست و دماغ ما عین علم ما!» به «علم ما به درازی دماغ ماست و دماغ ما به درازای علم ما!» برگرداندم.

 ب. الف. بزرگمهر    دهم آذر ماه ۱۳۹۳ 
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!