«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ تیر ۲۲, یکشنبه

سگ های زنجیری گردنبند شده یا آماده برای گردنبند شدن!


از زبان آن رهبر نابخرد و نابکار در مراسم افطار با شاعران (دور قابچین ها و نان به روزخوران؟!) آورده است:
«در یک نقطه ای از دنیا یک نفر کشته می شود، گاهی بلکه یک حیوان کشته می شود جنجال به پا می کنند؛ حالا مثلا الان چند روز است حمله به غزه، هواپیماها می روند ... شاید بیش از صد نفر که تعداد زیادی شان کودک و بچه های مظلوم و معصوم‌اند کشته شدند، اصلا هیچ برایشان اهمیت ندارد.
کاش فقط اهمیت نداشت! آمریکا و انگلیس گفتند که حمایت هم می کنند از این حملات. خب امروز دنیا این است؛ از هر بدی کجی پلشتی فساد کثافت و نجاست، اگر در خدمت منافعشان باشد حمایت می کنند و هیچ باکی ندارند؛ با هر پاکی قداست طهارت صداقت، مقابله می کنند و معارضه می کنند و وحشیانه با او برخورد می کنند اگر با منافعشان سازگار نباشد؛ امروز دنیا اینجوری است ...۱۳۹۳/۰۴/۲۱»

از «گوگل پلاس»

با خود می اندیشم:
... خوب! این ها سخنان نادرستی نیستند؛ ولی تو و رژیم پلید سازشکار و سرتا پا آلوده به دزدی و پلشتی ات، تاکنون چگونه با چنین اوضاعی برخورد کرده اید؟

مگر تو و آن رفیق گرمابه و گلستانت، کم و بیش از همان روزهای نخست پس از انقلاب، آن یکی زودتر و تو در پیِ وی، بجای ایستادن در سنگر انقلابی پرشکوه که به دست کارگران و زحمتکشان و بر دوش نفتگران کشورمان به پیروزی رسید، پنهان و آشکار دست دوستی و پیوند با امپریالیست ها دراز نکردید؟ مگر از همان نخست، بنای نزدیک شدن و خوشخدمتی به همان آمریکا و انگلیس را که هنوز فریبکارانه خود را مخالف شان وامی نمایی، در سرنمی پروراندی؟

مگر تو انقلابی دروغین، بجای پیکار با چپاولگران اجتماعی که اکنون خود نیز در پیشانی (جبهه) همان ها جای داری و با نمایش ساده زیستی که توی سرت بخورد، همچنان می کوشی سر مردم ساده کلاه بگذاری به روی انقلابیون چپی که با راستکرداری هرچه بیش تر و از دید من، حتا بیش ازاندازه ی بایسته، همه توش و توان و دانش و بینش خود را برای به فرجام رساندن انقلاب مردم بکار بردند، شمشیر نکشیدی و با پرونده سازی های ساختگی جاسوسی و اتهام های سر تا پا ناروا، گُل های سر سبد ۶۰ سال پیکار سیاسی هوشمندانه و انقلابیگری بخردانه را پرپر نکردی؟ مگر تو و رژیمت که اکنون از درون هر روز بیش از پیش می پوسد، زندانیان استوار سال ها زندانی کشیده در رژیم گوربگورشده ی پادشاهی را شکنجه نکردید و به ریسمان دار نسپردید؟

مگر تو فریبکار نادان و دم و دستگاه ولایت فقیهت در همه ی این سال ها، «شیطان بزرگ» و همدستانش را از یوگسلاوی گرفته که اکنون به تاریخ پیوسته تا افغانستان و عراق و بسیاری جاهای دیگر به این امید و با این چشمداشت که رژیم تبهکارت را پایور کنند، یاری نکردید؟

اکنون، کار را بجایی رسانده اید که از همه ی شما و تفاوتی هم نمی کند، شیعه، سُنّی یا هر آیین کوفت و زهرماری در بندِ «چهار»، «هفت» یا «دوازده»، سگ های زنجیری پاسدار سرمایه جهانی یا نگهبانانی فرمانبردار چون حامد کرزای افغانی تبار درست می کنند و همه تان را به جان یکدیگر می اندازند؛ و تو انقلابی دروغین و ساده زیست دروغگو در همان هنگام که همه ی بندها را به آب داده ای، هنوز با گستاخی، چپ نمایی می کنی و از پلشتی های آمریکا و انگلیس می گویی! آیا پلشتی کردار خود و رژیمت را در آینه ی هست و نیستِ توده های مردم به خاک سیاه نشسته، روشنفکران بی آرمان و آرزو و امید از دست داده و روزمرگی دهشتناکی که بیش تر به کوششی جانکاه برای سر را بالای آب نگاه داشتن می ماند، نمی بینی؟! می گویم: آب! ولی آیا آبی در کار است؟ نه! غرقاب و چرکابی بدبوست که مردم  ایران را در آن گرفتار نموده اید! گندابی است که تو  و رژیم تبهکارت را که هم اکنون در آن دست و پایی می زنید، دیر یا زود در خود فرو خواهد کشید! هنوز می توانی از "فرهنگ" دم بزنی؛ از کدبانوگری زنان و هر مرده ریگ دیگری از گذشته های دور و نزدیک را آرزو کنی! و اگر اندکی فراتر روی از نیکویی های صیغه و متعه و روسپیگری زنان در زیر چادر اسلام نیز بسیار سخن ها در سینه برای گفتن داری! می دانم که چنان اسلامی، مشتریانی پر و پاقرص در میان «از ما بهترین» های سراسر جهان خواهد یافت و تو بی آبرو، چنانکه زنده بمانی از اسلام آوردن چنان مشتریانی خرسند نیز خواهی شد.

... و تو بیشرم، درباره ی غزه و کودکانی که زیر بمب می میرند، داد سخن می دهی و دل می سوزانی؛ بی آنکه در هستی ننگینت، اندکی هم شده از مرگ مردم اندیشناک و نگران شده باشی!

... و من حتا نمی دانم چه بنویسم! زیرا نیک می دانم که آن کودکان، آن زنان و مردان بیگناه غیرنظامی که زیر بمب نابود می شوند، آن کودکانی که بی سرپرست می مانند و آن ویرانه هایی که برجای می ماند، تنها ارمغان امپریالیست ها نیست که فرآورده ی سیاست های ناپاک کسانی چون تو رهبر نابخرد که حتا با نادیده گرفتن نابکاری و دودوزه بازیت که در آن استادی، یک نانوایی را نیز نمی توانی بچرخانی ـ و آن امام به گفته ای راحل، دستکم از این اندازه روشن بینی برخوردار بود! ـ نیز هست. نیک می دانم که تو و رژیم تبهکارت، آن «حماس» دست پرورده ی رژیم سیهونیستی و بسیاری دیگر، در کردار آب به آسیاب امپریالیست ها می ریزید؛ سگ های زنجیری گردنبند شده یا آماده برای گردنبند شدن!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۲ تیر ماه ۱۳۹۳       

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!