«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ مرداد ۳, سه‌شنبه

چنگ را با چنگ و دندان را با دندان، پاسخ است!

گفته های زیر از آنِ مادربخطایی به نام علی مطهری در واکنش به رخداد تلخ کشته شدن جوانی پرخاشگر در متروی شهرری است:
«حادثه ایستگاه متروی شهرری که طی آن یک روحانی مصدوم و ضارب شرور کشته شد، سه تشویق را ضروری ساخته است: یکی تشویق دو جوانی که به کمک روحانی مظلوم شتافتند و بی‌تفاوت نماندند و دیگر پلیسی که به موقع عکس‌العمل نشان داد. حتا اگر تیر به پای ضارب عربده‌کش می‌خورد و او زنده می‌ماند، حکم او اعدام بود؛ زیرا مطابق فقه اسلام کسی که با سلاح گرم یا سرد مردم را ارعاب و اخافه کند و رعب و ترس در جامعه ایجاد نماید، محارب شمرده می‌شود و حکم او اعدام است. مسوولان، خوب است این سه تشویق را انجام دهند.»۱

درباره ی آن رخداد تلخ، بهنگام چیزی ننوشتم؛ زیرا از خبرهای همتا و ناهمتایی که در آن باره اینجا و آنجا درج شده بود، چندان روشن نبود براستی چه روی داده است. اکنون، بیش از پیش روشن می شود که خبرگزاری های رسمی وابسته به این یا آن بازوی رژیم، ماجرا را بسیار نادرست بازگو نموده اند؛ رسانه هایی که از آن ها چشم دیگری نیز نمی توان داشت. آنچه هم اکنون بگونه ای گواهمند روشن شده و از دیدگاه اجتماعی و شیوه ی برخورد به رژیم تبهکار و ایران بربادده از برجستگی روزافزونی برخوردار می شود، در نگاهی گذرا چنین است:
الف. زمینه ی ماجرا برخورد بیشرمانه، همراه با غُر و لُند و ناسزای آخوند یا جوجه آخوندی با چند دختر جوان است که شاید روسری شان را بدلخواه اسلام پیشگان بر سر ننهاده یا آرایشی بیش از آنچه چنین بیشرم هایی ترازو و اندازه گیر آنند بر چهره داشته و یا هر شَوَند دیگری در همین مایه ها بود. همه ی مردم نیک می دانند که برای چنین رژیمی از «آقا بیشعورِ» اندرزگویِ تمرگیده در بالای هرم آن گرفته تا این جوجه آخوند و نمونه های لات و پات دیگر، بیرون آمدن یک تار مو از زیر روسری زنان و دختران، میلیون ها بار نارواتر از تن دادن به «نرمش قهرمانانه»، کونکونک بازی همراه با قرآن خوانی نمونه هایی چون بچه باز بیت رهبری، بستن قراردادهای زنهارخواهانه و تبهکاری های بزرگ دیگری از آن میان، تیراندازی به کولبرانی است که برخی از آن ها با گواهی های کارشناسی و بالاتر، ناچار به چنین کاری شده اند تا لقمه ای نان برای سر و همسر خویش فراهم نمایند؛
ب. آن جوان دلیر و گویا خوشنام در برزن و شهر خویش به رفتار بیشرمانه ی جوجه آخوند پرخاش می کند؛ و
پ. جوجه آخوند بجای دریافت برخورد ناسزاوار خویش و برخوردی نرم با وی، پاسخی تندتر و گستاخانه تر نثارش می کند و درگیری گفتاری با یورش دو سه لات پاسدارِ آخوند که مادربخطای تمرگیده در مجلس فرمایشی با دروغی آشکار از آن ها اینچنین یاد نموده: «... دو جوانی که به کمک روحانی مظلوم شتافتند» به درگیری فیزیکی می انجامد و با گلوله ای که روشن نیست از سوی کدامیک از آن ها شلیک شده، آن جوان دلاور که واکنشی درست و بجا در پرخاش به کاری ناسزا داشته، کشته می شود. ناگفته نماند که حتا چنانچه گلوله از سوی پلیس شلیک شده باشد، در بدترین شرایط که در همه جای جهان کاربرد دارد و نادان ترین پلیس نیز ناچار به دانستن آن است، می بایستی به پایین ترین نقطه ی بدن یورشگر شلیک شود و نه جایی دیگر از بدن وی که در بسیاری از کشورهای جهان به دادگاه کشیده شدن پلیس بزهکار و بیرون رانده شدن از کار را بهمراه دارد.

از این ها که بگذریم، آروین هایی است که از رشته چنین رویدادهایی از سال ۱۳۸۸ به این سو می توان گرفت و سازگار با هر یک از آن ها پاسخی سزاوار داد. این نکته بگمانم برای بسیاری روشن باشد که درگیری های ساز و برگ یافته با جنگ ابزار را کمابیش در همه ی موردهای تاریخی، رژیم های به بن بست رسیده به توده های مردم گرانبار نموده اند. مردم ایران در همین دوره ی کنونی، نمونه های بسیاری از چنین برخوردهایی را گواه بوده اند:
از شلیک به راهپیمایان کارگری و کشته شدن کارگران پرخاشگر در اینجا و آنجا گرفته تا تیراندازی به کولبران و اسیدپاشی به زنان و دیگر گونه های سرکوب که همگی، ناتوانی رژیم در فرمانروایی به روش های آشتی جویانه و مردم خرکن را به نمایش می نهند.

درباره ی رژیم ورشکسته ی هنوز نامور به «جمهوری اسلامی» که نه جمهوری است و نه اسلامی به آرش برداشت های پاک و بی آلایش توده های مردم از کیش ها و آیین هایی است که به آن ها باورمندند بویژه گسترش دَم و دستگاه سرکوبگری با بهره وری نابجا و تبهکارانه از کیش «شیعه ی دوازده امامی» از یکسو و سرسپردگی پنهان و آشکار به اهریمنی ترین نیروهای تبهکار و خداوندان جهان سرمایه از دیگرسو چشمگیر و شایان درنگ است؛ رژیمی که کم ترین رنگ و بویی از ایران ندارد و چون گماشته ی بیگانگان به ایران و ایرانی می نگرد و رفتار می کند. کشته شدن آن جوان برومند با همه ی کوچکی نمونه ی آن، نموداری روشن یا آنگونه که به گوش همه ی ما آشناست: مشتی نمونه ی خروارها تبهکاری انجام یافته تاکنون است. با چنین رژیمی بجایی رسیده ایم که باید چنگ را با چنگ و دندان را با دندان پاسخ داد. بگمان من باید همراه با کاربرد شیوه های گسترده و نوآورانه ی برخوردهای اجتماعی از هر گونه، دست به جنگ ابزار نیز برد. در ساده ترین نمونه ی آن، یکی همین که هزینه ی پا نهادن شکمبارگان اندرزگو به میان مردم را بالا برد و کار نیک آن جوان را پیگیرتر از پیش در ترازهای گوناگون پی گرفت.۲ این راهی است که خودِ رژیم پوشالی، پیش پای توده های مردم ایران نهاده و از آن گریزی نیست. پاسخ به اندرزگویی شمشیر کشیده، شمشیر است و بس!

سرنگون باد رژیم دزدان اسلام پیشه!

ب. الف. بزرگمهر سوم امرداد ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از «خبرگزاری مهر» ۲۶ تیر ماه ۱۳۹۶

۲ ـ با نادیده گرفتن این نکته که کار با پند و اندرز پیش نمی رود، چنانچه آن اندرزگویان براستی اندرزگو بودند، می بایستی به آن "رهبر" ورشکسته ی گوز به ریش، برای گند و پلشتی هایی که تاکنون به بار آورده، پند و اندرزهایی نیکو می دادند و بسزای زنهارخواهی بزرگی که به انجام رسانده، تیربارانش می کردند.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!