«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ مرداد ۱, یکشنبه

خواهرم! مرا بزور و نیرنگ برای جنگ بردند ...

نوجوان بخت برگشته را به بهانه ی پشتیبانی از ناموس فاطمه و گُنبد زرّینش به سوریه فرستاده و به کشتن داده اند؛ ولی به همین بسنده نکرده از مرگش نیز ابزاری برای خر کردن بازهم بیش تر توده های مردم و سرکوب زنان ساخته و پرداخته اند؛ آن هم به ریشخندآمیز ترین شیوه ای:
خواهرم سرخی خونم ...

آدم، آن هم نوجوانی ره گم کرده از افغانستان به ایران و سپس سوریه، مگر بهنگام مرگ از اینگونه یاوه های شاعرانه می تواند سرِ هم کند؟! روشن است که کارِ آخوند شکمباره ای است که زولبیا و بامیه فراوان میل فرموده و از زبان وی چنین جفنگی بافته است. به هر رو، کسی بدرستی نمی داند آنگاه که جان می داده، چه گفته است؛ بگمانم چیزی در این مایه به واقعیت نزدیک تر باشد:
خواهرم! مرا بزور و نیرنگ برای جنگ بردند تا ترا زیر چادرِ بفروشند و سیاه بخت کنند!*

ب. الف. بزرگمهر یکم امرداد ماه ۱۳۹۶

* ناگفته نماند که من نه شکمو هستم و نه زولبیا بامیه می توانم بخورم. هر دو برای یک بیمار قندی زهر است.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!