«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ تیر ۱۳, سه‌شنبه

آمدیم؛ قاپیدیم؛ تیزیدیم؛ وادادیم!

بر پایه ی نوشته های تاریخی، ژولیوس سزار، یکی از فرمانروایان رومی، پیش از آغاز هر جنگی با دشمن یا در هنگامه ی جنگی که بالا گرفته و به گاهِ سرنوشت ساز رسیده بود، در ارابه ی خویش می نشست؛ راه های گوناگون پیروز شدن را می سنجید و درباره ی هر کدام، گاه زمانی دراز می اندیشید و سپس دست از اندیشیدن می شست و با دلاوری به پیشواز آینده می شتافت. یک بار که وی بر یکی از دشمنان خویش در «آسیای کوچک» (ترکیه کنونی) به آسانی پیروز شده بود، درباره ی آن پیروزی به نوشتن سه واژه بسنده نمود:
«آمدم؛ دیدم؛ پیروز شدم.»۱

 ناگفته نماند که کارنامه ی این سردار تیزهوش و کاردانِ تاریخی، رویهمرفته انباشته از پیروزی های کوچک و بزرگ در جنگ های گوناگون بوده است. با خود می اندیشیدم با همه ی بیجا بودن سنجش وی با کسی چون «آقا بیشعور نظام»، چنانچه کارنامه ی این یکی را فشرده کنیم، چگونه از آب درخواهد آمد. هرچه کوشیدم، نتوانستم آن را در سه واژه بچکانم و با چشم پوشی های بسیار، کم تر از چهار واژه از آب در نیامد:
«آمدیم؛ قاپیدیم؛ تیزیدیم؛ وادادیم.»۲

ب. الف. بزرگمهر ۱۳ تیر ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ گُرته ی نوشته از کتاب «تاریخ دنیای قدیم»، «ف. پ. کوروفکین»، برگردانِ غلامحسین متین، برگرفته شده است.

۲ ـ چون وی خود را سزاوار یا ناسزاوار، همیشه ما می داند و ما می خواند، اینگونه نوشتم. برای وی نیز بد نیست؛ زیرا هم بار سنگینش با آن یکی، نامور به «امام راحل»، بخش می شود و هم از دیدگاه تاریخی، دربرگیرنده تر است و همه ی کوسه کوزه ها بر سر وی نمی شکند. همچنین به پاس آن فرمانروای کاردان تاریخی، ناگزیر به کاربرد واژه های شیواتری شدم.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!