«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ دی ۲۵, جمعه

آفرین بر هشیاری مرزبانان ایران!

این ها ملوانان نیروی دریایی «یانکی» ها هستند که پس از دستگیری در آب های ایران، ناچار به زانو زدن و بالا بردن دست های شان شده اند. رسانه ای امپریالیستی نوشته بود که دیدن این تصویر، خشم «جمهوری‌خواهان» [حزب جمهوریخواه] در آن کشور را برانگیخته است؛ ولی، تنها آن ها نیستند که برآشفته  و خشمگین شده اند. «وزیر دفاع» [بخوان: وزیر جنگ!] «یانکی» ها نیز رنجیده خاطر گفته است:
«من دوست ندارم ببینم که سربازان ما توسط یک نیروی خارجی دستگیر شوند.» گویی، مردک دهن دریده و گستاخ، شکست رسوایی برانگیز پایانِ  «جنگ ویتنام» را به فراموشی سپرده است. تصویری از آن پایان ناخوش و شرم آور برای «یانکی» ها را هنوز بخوبی در ذهن دارم:
بالگردی انباشته از سریاز که چند متری از زمین بلند شده و سربازانی آویزان شده از پایه های آن و یکی دو تن که از کون یکدیگر میان زمین و هوا آویزانند. گویا «ویت کنگ» ها در کم تر از یک کیلومتری آن فرودگاه نظامی (پیرامون سایگون یا شاید جایی دیگر) بودند که سربازان بیشرم «یانکی»، این بزرگ ترین تبهکاران جنگی جهان تا آن هنگام با چنان وضعیت شرم آوری از آن کشور قهرمان می گریختند.

به هر رو، چه این مردک پررو و کسانی چون وی خوش شان بیاید یا خوشایندشان نباشد، واقعیتی است که روی داده و در تصویر بروشنی دیده می شود. بیگمان، آن دو قایق ناوبری برای ماهیگیری به آب های ایران نیامده بودند. ندانمکاری در سمتگیری و ناوبری نیز با هستی بهترین دستگاه های دورسنجی و جهت یابی (جی پی اس و ...) نیز یاوه و بهانه ای بیش نیست. کار «یانکی» ها، برانگیزاننده بود. با چه آماج نظامی یا زمینه سازی سیاسی به نزدیکی آن آبخُست ایرانی نزدیک شده بودند، برایم روشن نیست. آیا گونه ای آزمایش هشیاری نیروهای نظامی ایران بود؟ بگمانم، هر آماج دیگری که در سر داشته اند، این نیز یکی از آماج های آن ها بوده است؛ و به این ترتیب، تنها می توان گفت:
آفرین بر هشیاری مرزبانان ایران!

ب. الف. بزرگمهر     ۲۵ دی ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!