«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ دی ۲۴, پنجشنبه

خیار باغ شیطونه، بخوری پاته، نخوری پاته!

«هم اکنون که با شما سخن می گویم، ایران برنامه هسته‌ای خود را به عقب برگردانده است؛ ذخایر اورانیوم خود را به بیرون [از ایران] جابجا کرده و جهان جلوی یک جنگ دیگر را گرفته است. ایران و شش قدرت جهانی در تیرماه سال کنونی در وین به توافقی برای گشودن گره چالش هسته ای این کشور دست یافتند. بر بنیاد این توافق یا برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) بخش‌های حساس برنامه هسته‌ای ایران در برابر از میان برداشتن بخشی [ناچیز] از تحریم‌های جهانی، محدود می‌شود.»
«برادر بَرَک حسین اوباما در واپسین سخنرانی سالانه ی خود در نشست مشترک با کنگره آمریکا»*
(با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

خیار چنبر میل بفرمایید! به شیرینی و خوشبویی هویج نیست؛ ولی چه تفاوتی می کند؟ شیرینی و خوشبویی، پیش از «توافق»، آنگاه که «شیطان»، رُخی نشان داده یا نداده،  هویج خوشبو را گاه تا نزدیکی بینی «جانور» پیش می آورد تا آن را به جنبش در سمت و سوی دلخواه وادارد از آرش و مانش برخوردار بود. از آن هنگام که دایره های قرمز هر آن تنگ تر و کمرنگ تر می شد، شیرینی و خوشبویی هویج، جای خود را به گردن کلفتی و نتراشیدگیِ خیار چنبر بخشید تا جایی که هم اکنون، پس از «توافق»، خیار چنبر ناگزیر به همان اندازه خوشبوست که هویج! و از این پس می توان در مایه ی زبانزد پرآوازه ی خودمان که می گوید: «آش کشکِ خاله ته، بخوری پاته، نخوری پاته»، ترانه ی نتراشیده نخراشیده ی زیر را فراخور روزگارِ «آقایان» در گردهمایی ها دَم گرفت و خواند:
خیار باغ شیطونه، بخوری پاته، نخوری پاته! گرچه خیارِ چنبره، نه بو داره، نه خاصیت، بخوری پاته، نخوری بزور دَگنک می کنن به اون نابدترت ...  

ب. الف. بزرگمهر    ۲۴ دی ماه ۱۳۹۴

* برگرفته از «با توافق اتمی ایران، جهان از بروز جنگی دیگر جلوگیری کرد»، «رادیو فردا»،  ۲۳ دی ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!