«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ مهر ۱۵, چهارشنبه

... من نیمه ی آخر قول كرده بودم!

زیر برنام «ما اهل کوفه ...! متاسفانه علی تنها مانده ...»، نوشته است:
ـ  خطوط قرمز مذاکرات توسط آقا در جلسات علنی مطرح می شود.
ـ  مجلس قانون تصویب می کند. با تفاوت هایی خطوط قرمز قانون می شوند.
ـ  آقا شایعه تفاوت خطوط قرمز جلسات علنی با جلسات خصوصی را تکذیب می کنند.
ـ  برجام توسط دولت امضا می شود.
ـ  تقریبا همه خطوط قرمز رهبری در برجام زیر پا گذاشته می شود.(خطوط قرمزی که به اذعان تیم مذاکره کننده دولت ضامن امنیت و اقتدار و پیشرفت کشور بوده است(.
ـ  فضای شایعات درباره نظر رهبری درباره برجام داغ می شود.
ـ  آقا حرفی از خطوط قرمز زیر پا گذاشته نمی زنند! می فرمایند برجام در روال قانونی بررسی شود.
ـ  دفتر رهبری طی بیانیه ای، همان سخنرانی هایی که از قضا خطوط قرمز در آنها مطرح شده را مبنای نظر رهبری اعلام می کنند.
ـ  آقا تاکید می کنند، مجلس کنار گذاشته نشود!
ـ  دولت لایحه نمی دهد.
ـ  در مجلس، «کمیسیون برجام» تشکیل می شود که گزارش آن هم خبر از ایراد های فراوان و مخاطره آمیز برجام برای کشور دارد.
ـ  عده ای در مجلس، حتی بی تفاوت به گزارش خود مجلس، درباره برجام طرحی به مجلس می آورند که به واسطه آن قانون تصویبی قبلی مجلس که تا حدود زیادی دربر گیرنده خطوط قرمز رهبری بود را لغو می کند و با خیال راحت به دولت اجازه اجرای برجام را می دهد که یک فوریت آن رای می آورد و به احتمال بسیار بسیار بالا هفته آینده در مجلس تصویب خواهد شد.
ـ  دولت و مجلس و ... در یک حرکت سیاسی هماهنگ دسته جمعی دارند به راحتی از روی خطوط قرمز ایشان رد می شوند تا پیام آشکاری را به ایشان برسانند.
...
من و شما هم... ولش کن... بگذار شعارمان را بدهیم... ما اهل کوفه نیستیم...

برگرفته از «گوگل پلاس». دانسته از پارسی نویسی آن خودداری ورزیده و تنها در نشانه گذاری ها آن را اندکی ویراسته و یکی از واپسین جمله ها را نیز پیراسته ام.     ب. الف. بزرگمهر

می نویسم:
خوب! بر بنیاد همین گواهمندی ها، تنها یک نتیجه ی منطقی بیش تر ندارد:
آن به اصطلاح «آقا» آدمی دودوزه باز و فریبکار است؛ و آن دیگران هم بازیگران سیاه بازی برای رنگ کردن مردم هستند. این همه فاکت در این باره بیرون آمده، هنوز هم دو ریالی خدا بیامرز برخی ها کژه.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ مهر ماه ۱۳۹۴ («گوگل پلاس»)

دیگری که بگمانم چون خود من ساده است، می نویسد:
ما بختیاری ها یک مثلی داریم: «... نزاری سرش بره تو ... اگر رفت، همش میره ...»* از حضورتون و این مثل خیلی خیلی عذر میخام اما مثل مثله‌... خیلی تقلا کردن که اصلا نشه، ولی شد و سرش رفت ...

همانجا با اندکی ویرایش و پیرایش از سوی اینجانب:   ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

* گرچه ماجرا به داستان جاودانه عُبید زاکانی بیش تر نزدیک است:
قزوینی با پسركی قول كرد كه یك دینار بدو بدهد و یك نیمه كیر در كون او كند. چون بخفت؛ مردك تمام در كونش انداخت.

گفت: نه یك نیمه قول كرده بودیم؟

گفت: من نیمه ی آخر قول كرده بودم!


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!