«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ مهر ۲۳, پنجشنبه

هر چه فریاد دارید بر سر زنان بکشید!

تصویری از نظامیان ایران در کنار یک پایگاه موشکی با شعار آذین شده ی زیر است:
«خودتان را برای پیکار با استکبار آماده کنید.»

بی درنگ این پرسش برمی خیزد که مگر آقایان در همه ی سال های پس از جنگ گرانبارشده با بند شلوارشان ور می رفته و آماده نبوده اند؟!

راستی، این «استکبار» به آرش باریک واژه چیست؟ آیا به سرنوشت واژه ی ریشخندآمیز و بی آرش و مانش دیگری به نام «مُستضعف» که دیگر کم تر کاربردی حتا در زبان اسلام پیشگان دارد، دچار نشده است؟ همه ی نمودها و نشانه ها گواه آن است که در این باره نیز چنین دگرگونی رخ داده و این واژه ی بی بر و بار چون آن یکی که همکار کردی در گذشته آن را «مستَعفِض» می خواند و چنین بر زبان می آورد که: «ایما مستَعفِضیم!» و هر دو با هم می خندیدیم به شَوَندهای زیر باید روانه ی آشغالدانی شود:
ـ «شیطان بزرگ» که گویا دیگر هم اکنون کم تر شیطانی می کند و همدستانش که نیستند؛ ما با همه ی آن ها از همان نخستین سال های انقلاب، نخست زیرجلی و سپس آشکارا داد و ستدهای نان و آبدار داشته و هنوز هم داریم؛ دروازه های اقتصادی کشور و سوراخ سنبه های دیگر را هم بروی شان گشوده ایم تا در زحمت نیفتند؛ حتا برای آنکه قدم بر روی چشم ما بگذارند، خانه هایی به سبک گوتیک، اینجا و آنجا برای شان ساخته ایم و باز هم می سازیم تا در اینجا کم تر احساس بیگانگی کنند و ما را از خودشان بدانند؛
ـ اسراییل هم که نمی تواند باشد؛ زیرا با آنکه شعارهای ضد یهودی بسیار سر می دهیم، در جنگ هشت ساله با صددام، کمک های نظامی فراوان به ما کرد تا تنور جنگ گرم بماند و زبانزد: «از هر سو که کشته شود به سود اسلام است!» آرش و مانش بهتری یابد! وگرنه، هم جنگ را زودتر می باختیم و هم شاید ناچار می شدیم، رهبر انقلاب را به صددام ذلیل مرده و «شیطان بزرگ» بسپاریم تا به عنوان «مفسد فی الارض» به دار آویخته شده یا تیرباران شود؛۱ 
ـ چین هم که نیست؛ آن ها تنها در پی فروش کالاهای بُنجل شان هستند و چه جایی بهتر از بازار ایران؟! سودی دوسویه و نیکو، هم برای سوداگران آن ها و هم سوداگران ما؛ هنوز تا استکبار شدن هم راه بسیاری باید بپیمایند؛
ـ شوروی چه؟ آه! بله، بله! تنها کشوری بود که زبان عوام النّاس و نسوان را همه جا دراز کرده بود؛ لا الله الا الله! استکبار از این عظیم تر نمی شد و نمی شود. خوب! ماشاء الله الحمدلله به تیر غیب الهی گرفتار و از صحنه ناپدید شد. روسیه کنونی را هم که نمی توان استکبار  بشمار آورد؛ آن ها هم چون خودمان، اهل بخیه اند و بده بستان را هم پس از فروپاشی آن کشور لعنت الله، خوب آموخته اند.

پس، دیگر کدام استکبار می ماند که باید برای پیکار با آن آماده بود؟!

هان! استکبار همین زنان هستند که از همان روزهای نخست انقلاب، چوب لای چرخ اسلام عزیز گذاشتند. هرچه به آن ها گفتیم به خرج شان نرفت که نرفت. «شیطان بزرگ» را هم اگر همین ها گول نزده و از راه بدر نبرده  بودند، ما زودتر می توانستیم با وی کنار بیاییم و تعامل کنیم. سرشت وی آنچنان شیطانی هم نیست. هر بلایی که بر سر اسلام آمده از همین سوست. بیگمان به گوش شما نیز خورده که آن چند آکله: عایشه و دو سه همسر دیگر پیامبر اسلام، چگونه در همدستی و زد و بند با یکدیگر، آن عظیم الشان را سرِ کار می گذاشتند و به ریشش می خندیدند؟ کار جوری بیخ پیدا کرده بود که حتا جبرئیل را هم دست به سر کرده بودند و نمی توانست حقیقت ماجرا را به گوش پیامبر برساند.

می بینید؟! این ها از همان نخست، اسلام را شوخی گرفته بودند. باید به جنگ همین ها که «عِند استکبار» اند، برویم و تا آنجا که دستمان می رسد از کار بیکارشان کنیم تا ناچار شوند اسلام عزیز را آنگونه که هست، بپذیرند و به زیر چادر اسلام در آیند؛ ولی این هنوز پایان کار نیست؛ آنگاه که به صیغه و مُتعه شدن تن دادند و دریافتند که الله کاری نیکوتر و پسندیده تر از زیرخوابی برای آن ها درنظر نگرفته، شاید بتوانیم استکبار را شکست بدهیم! برای همین، هر چه فریاد دارید بر سر زنان بکشید!۲

ب. الف. بزرگمهر     ۲۳ مهر ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

۱ ـ می توانم دستینه بدهم که چنانچه آن شرایط پیش می آمد، ضدانقلاب کنونی فرمانروا بر ایران با زدن صورتکی غمبار بر چهره، ولی در تهِ دل با خرسندی هرچه بیش تر به چنین «نرمش قهرمانانه» ای دست می یازید و آخوند خمینی را دودستی پیشکش صددام و «شیطان بزرگ» می کرد.

۲ ـ با الهام از یکی از گفته های آخوند خمینی:
 هر چه فریاد دارید بر سر «شیطان بزرگ» بکشید! (نقل به مضمون و بسیار نزدیک به سخن وی(

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!