«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ اردیبهشت ۷, دوشنبه

خزانه نیست و خزینه ای پر دُرّ و گوهر است ...


نوشته ای است برگرفته از یکی از داستان های «گلستان» شیخ اجل سعدی شیرازی:
«خزانه بیت‌المال، لقمه مساکین است؛ نه طعمه ی اخوان‌الشیاطین»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب:    ب. الف. بزرگمهر
  
خنده ام می گیرد و از شما چه پنهان: خنده ای با اعصاب فشرده و دندان هایی که ناخودآگاه روی هم فشرده می شوند. به ذهنم می رسد که پاسخ «شیخ اجل» که به هنگام خود، پوش لای پالانِ فلان شاه یا به زبان خود وی: «مَلِک» گذاشته و گوشزدی نموده را از زبان رهبر نادان و نابکار که وضعیت دشوار و تا اندازه ای خودکرده اش، حتا احساس دلسوزی «بَرَک حسین اوباما» را نیز برانگیخته (و باید بیفزایم: خاک بر فرقِ سر چنین رهبری!)، بدهم:
نه شیخ اجل!

نخست آنکه خزانه نیست و خزینه ای پر دُرّ و گوهر است؛
دوم آنکه «بیت» همینجاست که ما نشسته ایم؛ منطقی* که بیندیشی، مال هم از آنِ همین بیت و در نتیجه از آنِ خود ماست؛
سوم که همانا نتیجه ی دوم است آنکه «بیت المال»، لقمه ی مساکین نیست؛ هر کس در آن بهتر و ژرف تر شیرجه رفت، بیش تر گیرش خواهد آمد و البته سهم ما را هم کنار می گذارد؛
چهارم آنکه مساکین باید تنها در اندیشه ی نان باشند و به هیچ چیز دیگر و چنین خزینه ای که اگر در آن بیفتند، امکان دارد در آن غوته ور شده، خدای نکرده کالبد بیجان شان را بیرون بکشند، هیچ نیندیشند! می دانی که مساکین، شناگران خوبی نیستند؛ اگر بودند که مسکین نمی شدند؛
پنجم البته آنچه درباره ی «اخوان ‌الشیاطین لعنت الله علیه» گفته اید، ما هم با آن موافقیم. ما که نمی خواستیم آن ها را به خزینه مان راه بدهیم؛ ما حتا چشم دیدن برخی از این خوش چُسان دمِ خزینه نشین که برای شیرجه رفتن در آن، دور از چشم ما به سر و مغز یکدیگر نیز می کوبند و ما بر آن آگاهیم را نداریم؛ چه برسد به آن شیاطین که روشن نیست از کدام سوراخ سنبه ها به همه جای «بیت» راه یافته و وبال گردن مان شده اند؛ ولی چاره ای نداریم؛ کار از کار گذشته و ناچاریم آن ها را نیز به خزینه راه بدهیم؛ اینگونه حتا سنگین تریم؛ زیرا بی اجازه و اِذن ما هم هر کار دل شان می خواهد می کنند و سخن ما را گاه با چنان نیشخندی پاسخ می دهند که قلب مان پاره پاره می شود ...**

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

ب. الف. بزرگمهر  هفتم اردی بهشت ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

* در اینجا همان منطق وارونه و سفسطه بازانه ای که وی بارها و بارها در سخن سرایی هایش سود برده و واقعیت ها را به دلخواهِ خود کژدیسه نموده را بکار گرفته و به آسودگی جای «بیت» و «مال» را با یکدیگر جابجا نموده ام. همین "منطق" را دیگرانی از دم و دستگاه «ولایت ورشکسته ی وی» نیز آموخته و با گستاخی هرچه بیش تر بکار می برند. به عنوان نمونه ای دمِ دست، «عین الله نظام» همین دیروز یا پریروز در یک برنامه رسانه ای با گستاخی بیمانندی گفته است:
«با توجه به فضای عمومی کشور ”گزاره برگ“ی [همانا ”فاکت شیت“] را آماده کردیم؛ اما گفتگوی دو ساعته وزیر امور خارجه با برنامه ”نگاه ۱“ و مطرح شدن همه موارد و گفتگوی اینجانب با برنامه گفتگوی ویژه خبری ”شبکه ۲“ موجب شد گزاره برگ منتشر نشود و همین صحبت ها تبدیل به گزاره برگ شد»!

علی اکبر صالحی در گفتگو با برنامه ی «نگاه یک شبکه اول سیما»، برگرفته از گزارش «من پیشنهاد مذاکره با آمریکا را به رهبری دادم»، «پایگاه خبری تحلیلی انتخاب»، ششم اردی بهشت ماه ۱۳۹۴ (با اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر اینجانب در نشانه گذاری ها؛ برجسته نمایی ها و افزوده ی درون [ ] نیز از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر)

** ناچارم دیگر سخنان وی را درز بگیرم تا کم تر آبروریزی شود.


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!