«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ فروردین ۱۵, شنبه

افسانه ی افتادن خر در چاه

از نویسنده یا گوینده ی ناشناسی فرانسوی

خر یارو درون چاه افتاد
سخت آشفته گشت و راه افتاد

زور زد تا بیاورد بیرون
وزن خر بود از توان افزون

چاره جز دفن خر ندید آن مرد
رفت و همسایه را كمك آورد

خاك می ریختند بر سر او
داد می زد نریز جان عمو!

گوش آنها نبود با عرِ خر
بیشتر خاك می ریختند و بتر

خر دهان بست و چاره اندیشید
خاك ها را به زیر پاش كشید

پله پله رسید روی زمین
داستان شد تمام و نیست جز این:

كه به خود متكی اگر باشی
بُرده ای ، خود اگر چه خر باشی!

برگردان به پارسی از علیرضا بازرگان («گوگل پلاس»)

***

Secoue-toi et fonce !
Un jour, l'âne d'un fermier est tombé dans un puits.
L'animal gémissait pitoyablement pendant des
heures et le fermier se demandait quoi faire.
Finalement, il a décidé que l'animal était vieux
et le puits devait disparaître de toute façon,
ce n'était pas rentable pour lui de récupérer l'âne.
Il a invité tous ses voisins à venir et à l'aider. Ils
ont tous saisi une pelle et ont commencé à enterrer
le puits. Au début, l'âne a réalisé ce qui se produisait
et se mit à crier terriblement. Puis, à la stupéfaction
de chacun, il s'est tu. Quelques pelletées plus tard,
le fermier a finalement regardé dans le fond du puits
et a été étonné de ce qu'il a vu. Avec chaque pelleté
de terre qui tombait sur lui, l'âne faisait quelque chose
de stupéfiant. Il se secouait pour enlever la terre de
son dos et montait dessus.
Pendant que les voisins
du fermier continuaient à pelleter sur l'animal, il se
secouait et montait dessus. Bientôt, chacun a été
stupéfié que l'âne soit hors du puits et se mit à trotter !

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!