«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آبان ۲۲, پنجشنبه

آب گوارا را از سرچشمه ی گل آلود نشده ی آن بنوشیم!


خود را «دانشجویان خط امام» می خوانند؛ خطِ کدام امام، روشن نیست! تصویری از یک تلویزیون کهنه درج کرده و می نویسد:
«به اعتقاد نگارنده، ادامه ی وضعیت موجود باعث بروز شکاف و بی اعتمادی روز افزون جامعه نسبت به این رسانه می شود و به فراخور آن، این امر باعث تبدیل وضعیت ”رسانه ملی“ به ”رسانه ی حکومتی“ خواهد شد که مسلماً در تراز جمهوری اسلامی که خود را متکی به آراء عمومی می داند، نخواهد بود.»

از «گوگل پلاس»

اگر آنچه نوشته شده را با خوش بینی بنگریم که من چنین نمی نگرم و برای آن ـ از روی نمونه کارهای دیگرشان ـ دلیل های بسیار دارم، انتقادی آبکی و خودگولزنک بیش نیست! با دادن عنوان هایی چون «رسانه ملی» و «متکی به آراء عمومی» به پندار خود، هندوانه هایی گنده زیر بغل رژیم تبهکار و دستگاه رسانه ای اش نهاده اند؛ کاری کودکانه در جهان سیاست و گوشزدی که تنها لبخند تبهکاران فرمانروا را در پی خواهد داشت و خواهند گفت:
بگذار از اینگونه انتقادها در میان گذارند! این خود نشانه ای بر دمکراسی اسلامی ماست ... هرچه نباشد به کمک برادران این سو و آن سوی اقیانوس،* انشاء الله این دمکراسی را که برتر از آنِ طالبان و داعش است به سراسر جهان صادر نموده، تخم اسلام عزیز را به همه جا خواهیم پراکند ... این هم بخشی از بازی برد ـ برد میان ماست که بر سرِ آن با آن ها همداستان شده ایم ...

آیا جوان های کم تجربه ای هستند که تازه پا در جهان سیاست نهاده و از تاکتیک و استراتژی و جستارهای اجتماعی، همان اندازه درمی یابند که «آقا بزرگ عظیم الشان»** شان درمی یابد؟

آیا نمی دانند که «شکاف و بی اعتمادی روز افزون جامعه» نه تنها به آن رسانه که بگونه ای ریشخندآمیز ملّی اش می خوانند که همه ی دم و دستگاه حاکمیت پلید از همان روزهای نخست بر سر کار آمدن دولت بورژوا لیبرال «مهدی موش» (مهدی بازرگان) آغاز و در میانه ی جنگ با رژیم صددام، آنگاه که ناروا پای در خاک کشور همسایه نهادیم و شعار کودنانه ی: «راه قدس از کربلا می گذرد» سر دادیم، گسترده تر و روزبروز بر شتاب آن افزوده شد؟!

نه! نمی شود که این همه را ندانند؛ بویژه آن میرزابنویس شان که خرده سوادی نیز دست و پا کرده، انشاء می نویسد، بیگمان چیزهایی می داند.

آیا ترس از گسترش هرچه بیش تر اندیشه های سوسیالیسم علمی و چپ راستین، بویژه میان جوانان نیست که رژیم ورشکسته و پوسیده از درون را به تکاپو برای جلوگیری از گرایش هرچه بیش تر جوانان مسلمان به سوی چپ واداشته و در کنار گروهک های چپ نمای تروتسکسیتی که دست شان را برای پراکندگی هرچه بیش تر نیروی چپ تا اندازه ای باز گذاشته اند ـ و من نمودها و نشانه های فراوانی از آن در دست دارم! ـ به گونه هایی از چپ نمایی در میان سازمان های جوانان و دانشجویان با باورهای دینی نیز میدان داده اند؟

درست به همان دلیلی که اشاره کردم، نمی خواهم و نمی توانم همه ی آن ها را به یک چوب رانم و چنین انگی بر پیشانی همگی شان بنهم؛ ولی در این زمینه که رژیم پلید و تبهکار جمهوری اسلامی به یاری مشاورین اروپایی و امریکایی خود به چنین کارهایی دست می یازد نیز کم ترین تردیدی ندارم. به هر رو، آنچه مهم تر است، هشیار بودن جوانان مسلمان پاک سرشت، پاک اندیش و خواهان سرفرازی و پیشرفت میهن است که به دام چنین جریان های مخالف خوان دروغین نیفتند! نمونه ی تاریخی آن را نیز خوشبختانه یا شوربختانه در کشورمان داریم که شایان بررسی و آموختن است:
چگونگی پیدایش و گسترش «انجمن های حجتیه» در دوره ی رژیم گوربگورشده ی پادشاهی در همکاری تنگاتنگ با «ساواک» آن رژیم که به دستگیری و زندان افتادن بسیاری از جوانان مذهبی استوار و آماده برای فداکاری در راه سرفرازی میهن خود انجامید؛ انجمنی دوزخی در هماوندی با دیگر سازمان دوزخی و همچنان کنشگر در ایران به نام «فراماسون ها» که رهبرشان در آغاز انقلاب و بگمانم بیش تر برای گوشزد درباره ی نیروی پشتوانه ی خود یه رهبر انقلاب: روح الله خمینی گفته بود:
ما سی هزار نیروی سازمان یافته داریم؛ همگی را در اختیار شما می گذاریم! (نقل بسیار نزدیک به مضمون)

تا چه اندازه رهبر آن انجمن دوزخی: شیخ حلبی، درباره ی شمارگان نیروهایش راست یا دروغ گفته بود را نمی دانم؛ ولی آنچه روشن است، بسیاری از نیروهای شان که کسانی بویژه پیرامون رهبر دروغگو و دَبَنگ کنونی ـ و بگمان بسیار خود وی ـ از مهره های آن هستند و من در این باره کم ترین تردیدی ندارم، گام بگام و بگونه ای سازمان یافته در حاکمیت جمهوری اسلامی نفوذ کردند؛ برجای ماندگان نیروهای انقلابی مسلمان را یا کشتند یا بیرون رانده، خانه نشین شان کردند ـ و در این زمینه به هیچ روی منظورم گروه های نامیده شده با برنامِ «اصلاح طلب» نیست که چشم دیدن شان را هم ندارم! ـ تا اینجا که همه ی حاکمیت و بخش عمده ای از حاشیه ی امن پیرامون آن را از آنِ خود نمودند:
نیروهایی بگونه ای عمده وابسته به امپریالیسم انگلیس!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۲ آبان ماه ۱۳۹۳

* واژه هایی چون امپریالیست، مستکبر، شیطان بزرگ یا کوچک و را دانسته از قلم می اندازند!

** یکی از عبارت های عربی که حال مرا به هم می زند!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!