«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ شهریور ۱, چهارشنبه

چشمانت آذربایجان است


نگاهت
شور امیراف است
کودکی است با نگاهی ساکت
مانده در کِناره این شیون و کاه و آه
در کنار این همه ویرانی

قلبت، نقش قالی هِریس است
که زیر آوار زلزله مانده ...
نگاه خیره مردی به رویاست  
به رقص سرانگشتان پینه بسته و آوازهایت
بَر پای دار قالی  
که دلباخته آن بود و اکنون
آوار خاطره بر دلش را
فرشی به زیر آوار لرزانده بود

آه ای آذربایجان

آه ای آذربایجان

ای سرزمین گندم ، نان و نغمه های چوپان
نه بوی نانی از تنورت و نه  صدای هی هی چوپانان
نه  خانه ای گلی
این زلزله  با تو همان کرد که اَفشین ...
در آغوش  سُرختاب  تو
چه غم ها  که ناله  کرده است 

سراسر جهانم  را به سوگ تو فرا می خوانم، فرزند مشروطه
تمامی میهنم را از کردستان و سیستان و خراسان
و از هر کجای این جهان بی هر کجا

سرصبوری نباید داشته باشد آدمی رنج آدمی را 
وقتی که زمینی زیر کشت مانده
و دهقانش  به زیر آوار
چوپانش گله رها شده
و جهان کورِ کلمات را  می گرید

و این منم و کودکی که واژگان مجروح را
تا سه گیر آمده است
آه بابک ، حیدرعمواغلی ، ستارخان
تبریز به تو چشم دوخته است، زینب پاشا
وقت در گشودن انبارها و بر افراشتن پرچم رعایا
براین خرابه های به زخم نشسته شهر و روستاست

ارشیا            ٣٠ امرداد ٩١ پس از بازدید از مناطق زلزله زده آذربایجان

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!