«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه

اصلا مرغ نخواستیم ...


اینگونه که به نظر می آید، احمد میرعمادی، امام جمعه خرم آباد هماوند (در رابطه) با افزایش بهای بیمانند کالاهای مورد نیاز مردم و از آن میان گوشت مرغ، چنین گفتار "حکیمانه" ای بر زبان رانده اند:
«مرغ همان پرنده ای است که نافرمانی حضرت نوح پیامبر خدا را کرد که خدا بال پرواز کردن را از او گرفت. به نظر من خوردن گوشت مرغ مکروه می باشد. مخصوصا زمانی که دین اسلام با خطر کفار مواجه شود که دیگر حرام بودن آن قطعی است.»

هرچه اندیشیدم، هماوندی میان نافرمانی مرغ از حضرت نوح، اینکه چرا خدا بال پرواز کردن را از او گرفت، مکروه یا حرام بودن گوشت مرغ و خطر کفار ندیدم: معادله ای با بیش از چهار مجهول که لابد برای گشودن آن باید سراغ آن امام جمعه را گرفت! ولی از آنجا که دستِ من به دامن وی نمی رسد که افزون بر پرسش در این باره، چهارتا ناسزای چارواداری هم نثارش کنم، دست به دامن «نخود آش» شدم و گفته ی آن امام جمعه را موبمو برایش خواندم. می گوید:
«غلط نکنم، موضوع یه رابطه یی هم با انگلیسی ها باید داشته باشه ... مث داستان قند تو دوره ی قاجار که اول حلال بود. بعد یه دوره ای حرام شد و دوباره با زدن قند توی چایی حلال شد ... راستی نگفت که حضرت نوح چی ازین پرنده ی بنده ی خدا که تا دنیا دنیاس راضیه سر شو ببرن بیاد روی سفره ی مردم، خواسته بود که دس به نافرمانی زد؟»

پاسخ می دهم:
« نه! در خبر چیزی در این باره نوشته نشده بود!»

پوزخندی زده، می گوید:
«شاه کلید معما تو همین مساله اس دیگه! باید البته رفت از خود ...سوخته اش پرسید ... ولی خب یه اشاره یی هم به موضوع کرده که سرِنخ حل معما رو دس آدم می ده ... بیخودی که نگفته مخصوصا زمانی که دین اسلام با خطر کفار روبرو شده حروم بودنش قطعیه. من البته می دونی که درس آخوندی نخوندم و ازین احادیث هم زیاد خبری ندارم؛ ولی اگه اشتباه نکنم دلیلش باید کارای جاسوسی و خبرچینی مرغ ها بوده باشه ... بیخودی نیس همش قُدقُد می کنن ... لابد هرچی اسرار حضرت نوح و خانواده ش بوده می رفتن یعنی منظورم اینه که پرواز می کردن، واسه ی اون قوم لوط که خدا لعنتشون کرد و شهر و رو سرشون خراب کرد، می بردن ... واسه ی همین خدا بالِ پرواز کردنُ ازشون گرفت که دیگه راحت نتونن بال بزنن هرجا دلشون خواس برن خبرچینی ... ولی این همه ی داستان نیس و نمی تونه باشه چون حالا که دیگه مرغا بدبختا قوه ی پرواز ندارن برن اسرار مسلمینُ به کفار، خدا لعنتشون کنه، برسونن! تازه اینا چه ربطی به حروم بودن گوشت مرغ داره؟ نکنه این پرنده هم از همون موقع ها تحت تاثیر اون قوم همجنس باز، زبونم لال منحرف شده که اونوقت شرعا گوشتش حروم حرومه، شاید هم واسه ی همین این آخونده از ترسش جرات نکرده همه ی حقیقتُ به مردم بگه؟ چون اونوقت یقه خودشونُ می گیرن که چرا اینُ تا حالا نگفته بودین که ما نسل اندر نسل لقمه ی حروم نخوریم؟! تازه خودشون هم که بیش تر از همه مرغ دوس دارن و تا دو لنگِ مرغِ چاق و چله زیر پلوشون نباشه راضی به رضای خدا نیستن! ولی آخه اینم که دُرُس در نمیاد ... اگه اینجور بود که اینهمه تخم نمی تونستن بذارن! تا همین چند وقت پیش درسته که تخم مرغ گرون بود ولی تو بازار پیدا می شد ... تازگی هاس که کمیاب شده. اینه که من فکر می کنم اگرم خدای نکرده زبونم لال این مرغ و خروسا هم یه جورایی حال و هوای قوم لوطُ پیدا کردن مالِ همین چند ماهه ی اخیر باشه. شایدم این انگلیسی ها و آمریکایی ها که خدا هر دو شونُ لعنت کنه یه بلایی سر مرغ و خروسای ما آوردن ... اینجور که شنیدم هر روز آزمایشای زیادی روی حیوونا و حتا آدما انجام میدن و چیزای مختلف رو به هم جفت می کنن که جز فضولی تو کار خدا چیز دیگه ای نمی شه اسمشو گذاشت. خدا همشونُ ذلیل کنه انشاءالله! همون! غلط نکنم زیر سرِ انگلیس هاس که می خوان اینجا فتنه راه بندازن؛ وگرنه این برادران دست اندرکار اقتصادی که شبانه روز به حول قوه الهی واسه ی مردم دوندگی می کنن و حتا یادشون میره تو صف مرغ وایسن ... امان از دستِ این قوم یأجوج و مأجوج ... حالا دوباره چه جوری می خوان حلالش کنن؟ مرغ و خروس همجنس باز که دیگه قند نیس بزنی تو چایی حلال بشه! خدا لعنتت کنه [رو به من] یه کاری کردی که منم پامُ تو کفش آخوندا بکنم ...»

و وقتی با اعتراضم روبرو می شود، چند تا ناسزای چارواداری نثار همه شان، از حضرت نوح و حضرت لوط و قومش گرفته تا همه ی آخوندها می کند و می گوید:
«اصلا مُرغ نخواستیم! خدایا! خودت آخر و عاقبت این قوم نفرین شده را به خیر کن!»

ب. الف. بزرگمهر      یازدهم امرداد ماه ١٣٩١ 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!