«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

تیک تاک ساعت چه گوید، گوش دار ...


 پیشکش به مانا نیستانی

گفتگوی زیر با عنوان «تقدیر از هنرمندان ایرانی در مسابقه کاریکاتور سازمان ملل» از سوی رادیو و تارنگاشت وابسته به حاکمیت و دولت هلند با آقای مانا نیستانی، کاریکاتوریست ارزنده ی ایرانی انجام پذیرفته است. آقای نیستانی در پاسخ به پرسش های «برنامه گردان» آن رادیو، از آن میان چنین می گوید:
«من هیچ وقت برای مسابقه و جشنواره، ارزشی بیش از آنچه دارد قائل نبودم. نخستین دلیلی هم که در این مسابقه شرکت کردم، این بود که نیاز نبود کاری برای جشنواره کشیده شود. چون معتقد هستم که کار کاریکاتور، خیلی کار جشنواره‌ای و مسابقه‌ای نیست و ترجیح می‌دهم چنین کاری را نکنم. خیلی کم پیش آمده که کاری برای جشنواره بکشم.
...
یکی از دلایلی که من کارهایم را دادم همین بود که روی کارهای چاپ شده و مطبوعاتی این قضاوت صورت می‌گرفت. به‌هرحال هر مسابقه‌ای، حالا متولی‌اش سازمان ملل باشد یا ارگانی دیگر، وقتی حالت رقابتی پیدا می‌کند، یکجور بازی است که قواعدش برآیند سلیقه‌ی داورانی است که رأی گیری می‌کنند؛ کار را براساس سلیقه‌ی خودشان انتخاب می‌کنند. در همین حد. البته خوشحال هستم که جزو یکی از کارهایی بودم که به نظرشان خوب آمده، ولی خب سلیقه‌ داوران است.

در واقع این مسابقه سه جایزه‌ی اصلی دارد که متأسفانه هیچ کدامش نصیب من نشد! جوایز نقدی هستند که به نفرات نخست تا سوم تعلق گرفت ... به غیر از این، ۱۰ نفر هم شایسته‌ی تقدیر دانسته شده‌اند، که من هم جزو این ۱۰ نفر بودم، و پلاک‌های امضاء شده توسط رئیس سازمان ملل به آنها اهداء شده است. البته خبر ندارم که مراسمی باشد. اما پلاک‌ها با پست ارسال شده و به دست من هم با پست رسیده است.» (برجسته نمایی ها از اینجانب است.   ب. الف. بزرگمهر)

در پیوند با این رویداد حاشیه ای که نقشی در سرنوشت ایران و جهان بازی نمی کند، گفتگوی پندارآمیز کوتاهی با دونفر ترتیب دادم: «جایزه دهنده ی سازمان ملل» یا همانا «جامعه ی جهانی» و «نخود آش»:
گفتگوی نخست

پرسش:
آقای جایزه دهنده! با پوزش از اینکه نام شما را نمی دانم، گویا کاریکاتوریست برجسته ی کشورمان: مانا نیستانی، از اینکه یکی از سه نفر نخست برندگان این جایزه نبوده و نقدا چیزی دست شان را نگرفته، چندان خوشوقت نیستند. البته، ایشان از اینکه «شایسته تقدیر» شناخته شده و پلاکی هم به امضای دبیرکل سازمان ملل برایشان فرستاده شده، خرسند هستند؛ گرچه نمی دانند آن را به کجایشان باید آویزان یا نصب نمایند و اصولا چه مزایایی برایشان دربر دارد. نمی دانم آیا می دانید که ما ایرانی ها زبانزدی داریم که می گوید:
«بی مایه فطیر است». بسیار خوب بود، چنانچه برای آن ده نفر نیز تقدیرنامه ای نقدی درنظر گرفته می شد. نظر شما در این باره چیست؟

پاسخ آقای جایزه دهنده:  
آقای نیستانی، آدم با استعدادی است و به همین دلیل به دریافت «تقدیرنامه» مفتخر شده اند. این، تنها گام نخست در راه دستیابی به جایزه های پرارزش تر است. وی باید کمی شکیباتر باشد و برای بدست آوردن جایزه های مهم تر کوشش بیش تری به خرج دهد. همین آقای بان کی مون، رییس خودمان در سازمان ملل را درنظر بگیرید. ایشان، در دفاع از «جامعه ی جهانی» آنچنان استعدادی از خود نشان داد تا به این مقام برگزیده شد. البته، ما انتظار چنین استعدادهایی را بویژه میان آنهایی که دیر کشف شان کرده ایم، نداریم. برای هرکاری باید افزون بر استعداد از همان نخست سرمایه گذاری نمود؛ درست مانند ژیمناست ها که اگر از کودکی به این کار آغاز کنند، در بزرگسالی کامیاب تر شده و جایزه های بیش تری بدست می آورند. آقای بان کی مون در نوع خود براستی نمونه است (در اینجا روشن نیست منظور آقای جایزه دهنده دقیقا چیست. شاید می پندارد که این سخنان جایی منتشر شده و امتیاز خوبی برای خود نزد رییسش دست و پا خواهد کرد؟!). گویا وی با آنکه در کره جنوبی زاده شده در هنگام پا به جهان گذاشتن واژه ی «هِلو» (Hello) را بسیار روان و زیبا بر زبان رانده اند؛ گرچه در جایی نیامده و نوشته نشده که آیا در آن هنگام سربازی امریکایی نیز در اتاق زایمان حضور داشته و آقای بان کی مون مستقیما به این سرباز درود فرستاده، با این همه، در نبوغ وی جای کم ترین گفتگو و چون و چرایی نیست. شما ایرانیان که با این پدیده آشنایید و آن را خوب درمی یابید؟!

به ایشان بفرمایید، نگران نباشند. ما اینجا جایزه فراوان داریم و به مناسبت های گوناگون آن را به کسانی که خوب دوست و دشمن و جایگاه آنها را شناخته اند، با کمال میل تقدیم می کنیم. سازمان ها و نهادهای دیگر وابسته به این سازمان در زمینه های «حقوق بشر» و دیگر «حقوق» بین المللی نیز سالیانه ـ و گاه ماهیانه و روزانه! ـ جایزه هایی برای کوشندگان، هنرمندان و ... که گامی در جهت آماج های نیکخواهانه ی «جامعه ی جهانی» و افشای دیکتاتورها برداشته باشند، درنظر گرفته اند؛ با نام های برخی از آنها هم که آشنایی دارید:
«خرگوش دلاور»، «نان قندی طلایی» و یادم رفت نام آن دانشمند روسی را «زُبالف»؟

اندرزی پدرانه نیز برای ایشان دارم که آن را از جیب خودم خرج می کنم؛ چون می دانید که اینجا مانند کشور شما و برخی کشورهای آسیایی، اندرز پدرانه دادن نیز به این آسانی نیست و حتما هزینه هایی دربر دارد! ولی به هر رو:
به ایشان بگویید، اگر بار دیگر برای جایزه گرفتن پیشگام شدند، انگیزه های شان را کمی نیرومندتر نمایند. به گوش ما هم رسیده که گفته اند:
«من هیچ وقت برای مسابقه و جشنواره، ارزشی بیش از آنچه دارد قائل نبودم. نخستین دلیلی هم که در این مسابقه شرکت کردم، این بود که نیاز نبود کاری برای جشنواره کشیده شود. چون معتقد هستم که کار کاریکاتور، خیلی کار جشنواره‌ای و مسابقه‌ای نیست». ما برعکس ایشان، می پنداریم که کار کاریکاتور نیز مانند بسیاری کارهای دیگر، ارزش جشنواره ای و مسابقه ای را دارد. به عنوان نمونه، «ساعت کره ای» ایشان، آنچنان خرسندی اعضای «جامعه ی جهانی» را برانگیخت که اخم برخی شان را که این روزها بیش تر نگران اوضاع جهان هستند، کمی باز کرد. ما بسیار متاسفیم که به دلیل روابط دیپلماسی و نیز به این دلیل که در آن کاریکاتور، نام آن کشور دیکتاتورزده، آشکارا بکار رفته بود، نتوانستیم آن را در جشنواره بگنجانیم؛ وگرنه، من از سوی جامعه ی جهانی با اطمینان خاطر می توانم بگویم که آن کار ارزنده، بی گفتگو جایزه نخست را می برد. به هر رو، در پاسخ به گفته های وی، ناچارم از زبانزدهای خود شما ایرانیان سود ببرم:
«کار از سرِ سیری که نمی شود»؛ «شترسواری هم دولا دولا نمی شود» واین را هر آدمی باید برای خود روشن نماید که «یا زنگی زنگی! یا رومی رومی!» می بینید که با فرهنگ پربار شما تا چه اندازه آشنا هستم؟

گفتگوی دوم

پرسش:
«نخود آش» گرامی! متن پرسش و پاسخ آقای نیستانی را با آن رادیو برایتان خواندم. می خواستم در صورت امکان، نظر خود را در این باره بیان کنید. البته، پیشاپیش خواهشمندم که از بکار بردن واژه های ناخوشایند خودداری فرمایید!

پاسخ «نخودآش»:  
داداش جان! با این حرفت که دهن منو بلکل می بندی . چیزی واسه ی گفتن نمی مونه! خُب حالا که اینطور شد برات یه شعر می خونم که از مکتب خونه های قدیم یادم مونده. زمون ما هنوز یه چندتایی از اینا بود و قرآن و گلستان و بوستان و «اَنمَن یُجیب» و از این جور چیزا می خوندیم. فکر کنم شعر از گلستان شیخ مصلح الدین سعدی باشه که می گه:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند         تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سر گشته و فرمانبُردار             شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری!

ولی خُب حالا توی این دور و زمونه، دیگه اون شعر قدیمی شده و مصرع اولشو باید حتمن عوض کرد و به جای ابر و باد و مه و این حرف ها باید چیزهای دیگه ای بذاری تا درست درآد؛ مثلا اینجوری:
بوی پول و حزب باد و فلک سرمایه در کارند     تا تو نانی به کف آری و به ذلّت بخوری
همه از بهر تو سر گشته و فرمانبُردار             شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری!

شیرفهم شدی داداش جان؟!

ـ راستش، می پندارم که سخنان شما را وقتی مانند همیشه چند تا واژه ی ناخوشایند چاشنی اش می کنید، بهتر می شود دربافت!

ب. الف. بزرگمهر     هشتم دی ماه ١٣٩٠


|||||||||||||||||||||||||


تقدیر از هنرمندان ایرانی در مسابقه کاریکاتور سازمان ملل

جواد علیزاده و مانا نیستانی، دو کاریکاتوریست ایرانی در بین دریافت‌کنندگان تقدیرنامه از سازمان ملل هستند؛ این تقدیرنامه‌ها از سوی مسابقه کاریکاتورهای سیاسی این سازمان موسوم به «جایزه‌ رانان لوری» به ۱۰ کاریکاتوریست برگزیده ارسال شده است.

سه برنده اصلی جایزهء سال ۲۰۱۲ عبارتند از کلی بنت، (ایالات متحده)، برنده جایزه ۱۰ هزار دلاری؛ ریک مک‌کی (ایالات متحده) برنده جایزه ۵ هزار دلاری و دیوید پاپ (استرالیا)، برنده‌ جایزه ۳ هزار دلاری.

دو کاریکاتوریست ایرانی نیز که مورد تقدیر قرار گرفتند، مانا نیستانی، برای کاریکاتوری که از او در تارنمای رادیو زمانه منتشر شد و جواد علیزاده، برای کاریکاتوری در نشریه «طنز و کاریکاتور» در تهران بودند.

ساعاتی پیش مانا نیستانی در رابطه با دریافت تقدیرنامه از «جایزه کاریکاتور سیاسی سازمان ملل» به رادیو زمانه گفت:
«من هیچ وقت برای مسابقه و جشنواره، ارزشی بیش از آنچه دارد قائل نبودم. نخستین دلیلی هم که در این مسابقه شرکت کردم، این بود که نیاز نبود کاری برای جشنواره کشیده شود. چون معتقد هستم که کار کاریکاتور، خیلی کار جشنواره‌ای و مسابقه‌ای نیست و ترجیح می‌دهم چنین کاری را نکنم. خیلی کم پیش آمده که کاری برای جشنواره بکشم.

این مسابقه‌ای بود که سازمان ملل برگزار می‌کرد، در واقع هرسال برگزار می‌کند و از کاریکاتوریست‌های حرفه‌ای رسانه‌ها می‌خواهد که دوتا از کارهای منتشرشده را در طول آن سال ارسال کنند. آنها هم قضاوت می‌کنند و جایزه به برندگان تعلق می‌گیرد.

یکی از دلایلی که من کارهایم را دادم همین بود که روی کارهای چاپ شده و مطبوعاتی این قضاوت صورت می‌گرفت. به‌هرحال هر مسابقه‌ای، حالا متولی‌اش سازمان ملل باشد یا ارگانی دیگر، وقتی حالت رقابتی پیدا می‌کند، یکجور بازی است که قواعدش برآیند سلیقه‌ی داورانی است که رأی گیری می‌کنند؛ کار را براساس سلیقه‌ی خودشان انتخاب می‌کنند. در همین حد. البته خوشحال هستم که جزو یکی از کارهایی بودم که به نظرشان خوب آمده، ولی خب سلیقه‌ داوران است.»

در مورد خود کار برایمان بگویید. چه زمانی این کار را کشیدید و منتشر شد؟

تاریخ دقیق‌اش خاطرم نیست. فکر کنم حدود سال ۲۰۱۰ بود که در «رادیو زمانه» این کار منتشر شد؛ رسانه‌ای که من این دو کار را از آن شرکت دادم. تصویر یک بازجوی نظامی و یک بازجوشونده را نشان می‌دهد که بازجو دارد با انواع و اقسام فحش و بدوبیراه او را مخاطب قرار می‌دهد و بازجوشونده از میان تمام آن حروف فحش‌های رکیک، حروف یک واژه یعنی «آزادی» را می‌سازد؛ مانند جداول متقاطعی که آدم حروف‌شان را ضربدری پیدا می‌کند.

برندگان تنها به همین شکل اعلام می‌شوند یا این که قرار است در مراسمی جوایز اهداء شود؟
در واقع این مسابقه سه جایزه‌ی اصلی دارد که متأسفانه هیچ کدامش نصیب من نشد! جوایز نقدی هستند که به نفرات نخست تا سوم تعلق گرفت؛ به دو کارتونیست آمریکایی و یک کارتونیست استرالیایی که هر سه از بهترین‌های کارتون‌های مطبوعاتی دنیا هستند. به غیر از این، ۱۰ نفر هم شایسته‌ی تقدیر دانسته شده‌اند، که من هم جزو این ۱۰ نفر بودم، و پلاک‌های امضاء شده توسط رئیس سازمان ملل به آنها اهداء شده است. البته خبر ندارم که مراسمی باشد. اما پلاک‌ها با پست ارسال شده و به دست من هم با پست رسیده است.

چه چیزی روی آن نوشته شده؟
 باور کن نخوانده‌‌ام (با خنده). نمی‌خواهم از ارزش‌های این جایزه یا هر جایزه‌ دیگری کم کنم. می‌دانم که پیش از این خیلی از کارتونیست‌های خوب ایرانی مانند حسن کریم‌زاده یا خیلی‌های دیگر جوایزی مشابه یا بهتر از این را برده‌اند. اما به نظر من ارزش کارتون مطبوعاتی به جوایزی که می‌برد نیست. هدفش و کارش چیز دیگری است. این‌ها یکسری مسائل جنبی است. به اضافه‌ی این که می‌خواهم اشاره کنم که این تقدیرنامه را تنها من از ایران نبردم. آقای جواد علیزاده هم برده که یکی از کارتونیست‌های خیلی خوب و با سابقه‌ی ایرانی است. به ایشان هم می‌خواهم تبریک بگویم.

پژمان اکبرزاده*     10/06/1390



 پی نوشت:
* گرچه، همانگونه که یکبار در موردی دیگر رفیقی گوشزد نموده بود، می دانم که آوردن نام این یا آن شنگول سیاسی به خدمت درآمده، در تارنوشتم تنها از ارزش آن خواهد کاست؛ با این همه، نگاهی به خوش خدمتی این «ساکن مفتخر در کشور هلند» که لقمه نانی از رسانه پارسی زبان وابسته به حاکمیت و دولت هلند در می آورد، تهی از لطف نیست؛ حاکمیتی که در همه تبهکاری های پیمان «ناتو» به همراه ایالات متحده، انگلیس و دیگر ششلول بندهای "جامعه ی جهانی" شرکت داشته است. به سخنان زیر، خوب باریک شوید:
 «آقای د زوان، برنامه‌ای که شما با همکاری سفارت جمهوری اسلامی در لاهه سازماندهی کرده‌ايد مايه شرم شهر لاهه است. شهر عدالت و صلح. شهری که در آينده نزديک، رهبران ايران در دادگاه آن، به دليل جنايت عليه ملت خودشان محاکمه خواهند شد.
به عنوان مدير شبکه ايرانيان هلند، به عنوان يکی از ساکنان مفتخر در کشور هلند و به عنوان يک انسان به شما پيشنهاد می‌کنم که برنامه ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۰ خود را لغو کنيد. لطفا نشان دهيد که ارزش‌های ملی هلند، تاريخ مصرف‌شان به پايان نرسيده و جنايتکاران يا نقض‌کنندگان حقوق بشر، در هلند جايی ندارند.»  (http://www.perslit.com/eteraz_nl.html)
  
به این می گویند: «کاسه ی داغ تر از آش». اگر چنان یاوه هایی چون «شهر عدالت و صلح» را درباره ی لاهه برای بسیاری از دانش آموختگان هلندی بسرایید، پوزخند زده یا دستِ کم با نگاهی پرسش آمیز به شما خیره خواهند شد که آرش آن در جامعه ای پراگماتیک که دستیابی به سود، آماج و تعیین کننده ی همه چیز است، کم و بیش چنین خواهد بود: «او دنبال کدام آب و نان می گردد؟»
                                                                                                                                          ب. الف. بزرگمهر



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!