پسر جان! مگر مغزت تاب برداشته که می خواهی جهان را به آتش بکشی؟! می خواهی چون «هیتلر» نامی ماندگار در تاریخ بیابی و هر آدمی که سرش به تنش می ارزد با شنیدن نام تو تُفی به روح و روانت نثار کند؟ آن آسمانجُل دیوانه سر، روی پای خود ایستاده بود؛ ولی تو که زمانی با تلخک بازی در رسانه ها مردم را می خنداندی، آیا روی پای خود ایستاده ای یا روی انگشت دیگران پیچ و تاب می خوری و بازیگوشی هایت را پی می گیری؟ آیا اندکی هم شده، اندیشیده ای چنانچه جنگی هسته ای در گیرد، جز کژدم ها و برخی بندپایان دیگر، تنابنده ای روی زمین بر جای نمی ماند و تاریخی نیز در کار نخواهد بود؟
از زبان «نارندرا» جانِ پشتیبانِ توانگران هندی: ب. الف. بزرگمهر ۱۳ شهریور ماه ۱۴۰۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر