«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ آبان ۱۸, سه‌شنبه

نکته هایی چند پیرامون گزینش میان سگ زرد و شغال در کشور «یانکی» ها

یک یادآوری کوتاه

به شَوَند بیماری نتوانستم همه ی آنچه برای نگاشتن نوشتاری دربرگیرنده درباره ی گزینش ریاست جمهوری در «ایالات متحد» در سر داشتم، بنویسم. هم اکنون نیز که دو ساعتی از نیمروز هفتم نوامبر ۲۰۱۶ می گذرد و حالم کمی بهتر شده، دیگر برای چنان نوشتاری که دستکم دو روز کاری زمان می برد، وقتی بسنده نیست. می خواستم از کنار آن درگذرم؛ با این همه، شمار کم و بیش بسیارِ گفته ها و نوشته هایی از دید من، نارسا، کوته بینانه، از روی محافظه کاری و پاسداری از وضعیت کنونی و در نتیجه واپس نگر، یکسویه نگر و گمراه کننده از آن میان، نوشته ای سردرگم و ناهمتا از دیدگاه منطق درونی از سوسیال دمکرات هایی که خواهان «شَرِّ کم ترند»۱ و از همین رو، «ماچه سگ تبهکار و آزمون پس داده»۲ را برای دستیابی به جایگاه کارپردازی امپریالیست های «یانکی» سزاوارتر از «ترومپت پرهیاهو»۳می دانند، مرا بر آن داشت که نکته هایی را حتا اشاره وار نیز شده در میان نهم. امیدوارم سودمند باشد.     

***

گزینش ریاست جمهوری و نمایندگان مجلس های دوگانه در «ایالات متحد»، بیش از هر چیز دیگر، «... بازارگرمی نمایش گزینش میان ”سگ زرد“ و ”شغال“ و همچشمی های انتخاباتی ... میان دو حزب ساخته و پرداخته ی امپریالیست های ”یانکی“ [است] ... که یکی از آن ها (”حزب دمکرات“) افزونه ای (زائده) بر آن حزب دیگر (”جمهوریخواه“) بیش نیست.»۴ در چنین گزینش های دستچین شده ای۵، نمایندگان توده های مردم آن کشور از کم ترین جایی برخوردارند. در این باره، در نوشتاری دیگر از آن میان آورده بودم:
«واقعیت آن است که تفاوت های حزب های دمکرات و جمهوریخواه ایالات متحده بویژه در زمینه سیاست خارجی بسی ناچیز است. اگر به سیاست های این دو حزب در طول تاریخ شان نگاه کنیم، این واقعیت را به چشم خواهیم دید. حتا با کمی ژرف نگری بیشتر درخواهیم یافت که حزب دمکرات این کشور براستی چیزی بیش از دنباله حزب جمهوریخواه، برای بازارگرم کنی و نمایش دمکراسی امپریالیستی نیست. هر دو این حزب ها ابزارهای دیکتاتوری بزرگترین انحصارهای نفتی، رزمی و مالی برای نیرنگ و فریب توده های مردم این کشور ـ و اکنون باید گفت: جهان ـ هستند. با این همه، برای بسیاری از مردم این کشور و نیز جهان بخوبی روشن شده است که هیچکدام از نمایندگان مجلس های این کشور که با هزینه های کلان انحصارهای غول پیکر بر صندلی های نمایندگی تکیه می زنند، نه نمایندگان راستین مردم که ابزارهای پیشبرد سیاست های امپریالیستی در این کشور و جهان هستند.»۶ به این ترتیب، آنچه هر چهار سال یکبار با هیاهوی فراوان رسانه ای در آنجا رخ می دهد و سرانجام یکی از دو نامزد «حزب بازها» یا «کفترها»، گوی برتری را از آنِ خود می کند، جداگانگی (تفاوت) های در کردار، کوچکی از دو نامزد را به نمایش می نهد که بویژه در پهنه ی سیاست بیرونی (خارجی) باز هم کوچک تر می شود. این جداگانگی ها را می توان همانند دو خَمِش یا خمیدگیِ (منحنی) سینوسی با بُرد و دامنه ی کوتاه پیرامون یک خط به پندار آورد که در بسیاری جاها با هم سازگار بوده یا همپوشانی (overlap) از خود نشان می دهند.

با همه ی این ها به شَوَند افزایش بیمانند همچشمی میان قطب های سرمایه در بازاری که هر آن کوچک تر و کوچک تر می شود و همچشمانی تازه نیز به آن دست درازیده اند۷، گزینش میان «سگ زرد و شغال» در کشور «یانکی» ها در دوره ی کنونی۸ با پدیده هایی چون برگزیده شدن سیاهپوستان در بالاترین جایگاه های دم و دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها از ریاست جمهوری گرفته تا وزارت دفاع و امور حارجی روبرو بوده ایم که جز سرپوش نهادن بر بحران های بزرگ اجتماعی ـ اقتصادی و همزمان، نابرابری های فزاینده میان نژادهای آدمی در آن سامانه ی تبهکار و نمایش هایی گولزنک و خر رنگ کن از برابری آدمیان در "برترین دمکراسی" جهانِ پس از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»، بیش نبوده و نیستند. زمینه ی بحران خیزِ اقتصادی ـ اجتماعی یاد شده در دوره ی کنونی گزینش  ریاست جمهوری و همچشمی های درون حزبی، مُهر و نشان خویش را با پدیداری دو پدیده ی کمابیش کم مانند در سنجش با دوره های پیش از آن به نمایش نهاد:
«برنی ساندرز»، همچشم آن ماچه سگ تبهکار در همچشمی های درونی «حزب دمکرات» با برنامه ای رویهمرفته ریشه ای تر به سود زحمتکشان از یکسو و «دونالد ترامپ» بی کمابیش هیچ برنامه ای در دیگر سو!۹

برخلاف واکنش و هشدار نیرنگبازانه ی «برادر مبارک»۱۰ به سخنان «ترومپت پرهیاهو» که درستی شمارش آرا در گزینش ریاست جمهوری را به پرسش کشیده و به برخی ساخت و پاخت ها اشاره نموده بود، «برنی ساندرز» هموند حزب وی در شرایطی که بر بنیاد بسیاری نمودها و نشانه ها و نیز گمانه زنی های آماری بویژه میان جوانان حزب دمکرات از هواخواهان بیش تری در سنجش با «هیلاری کلینتون» برخوردار بود با ساخت و پاخت های پشت پرده ی درون حزبی از پیگیری در همچشمی بازماند و در کردار، کنار نهاده شد. برخلاف سخنان «برادر مبارک» که «هشدارهای پیشگیرانه ی آقای ترامپ درباره ی ساخت و پاخت در انتخابات را امری بی‌ پیشینه در تاریخ نوین سیاست ابالات متحد»۱۱ می داند، این هشدارها بسیار بجا و درست اند. نمونه ی تاریخی نزدیک آن، پیروزی «جرج دبلیو سی پسر» بر «اَل گور»، نامزد ریاست جمهوری از «حزب دمکرات» به یاری آرای گمان برانگیز و نادرستی است که اگر درست به یاد داشته باشم در ایالتی که برادرِ آن کلّه خر تگزاسی در آنجا فرماندار بود و نیز شاید یک ایالت دیگر روی داد و وی با اندک آرای بیش تر، رییس جمهور «یانکی» ها شد.

به هر رو، در سنجش با «برنی سندرز»، هم «ترومپت پرهیاهو» و هم «ماچه سگ تبهکار»، هر دو از دیدگاه اجتماعی و سیاسی در جایگاه  «راست» تری می گنجند. اگر آن ماچه سگ تبهکار از پشتیبانی همه سویه تر نیروهای راست و فراراست اجتماعی و از آن میان، پشتیبانی نیرومند رسانه های سیهونیستی ـ امپریالیستی، نه تنها در آن کشور که در دیگر کشورهای بزرگ و کوچک امپریالیستی باختر زمین برخوردار است و هزینه ی کارهای تبلیغاتی وی بگونه ای سرسام آور بسی بیش تر از «ترومپت گوشخراش» بوده و هست، پا نهادن این یکی به میدان همچشمی برای دستیابی به جایگاه ریاست جمهوری، نشانه ای از بحران فراگیر اقتصادی ـ اجتماعی و بی هیچ گمان و گفتگو، سیاسی در سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی بگونه ای کلی و در «ایالات متحد» بگونه ای ویژه را بازمی تاباند؛ سامانه ای که با بحران های همه سویه ی درونی و برونی روبروست و هر روز زمینگیرتر و به همان اندازه هارتر و گستاخ تر می شود.

با این همه، پدیده ی «دونالد ترامپ» را آنگونه که برخی از تحلیلگران و از آن میان، "چپِ" های «سوسیال دمکرات»، پدیده ای با ماهیتِ فاشیستی ارزیابی می کنند و خودِ وی را نیز «فاشیست» می نامند از ماهیت فاشیستی برخوردار نیست و نمی تواند باشد؛ زیرا با آنکه بحران اجتماعی ـ اقتصادی در «ایالات متحد» نیز چون اروپای باختری، هر بار با ورشکستگی بازهم گسترده تر بنگاه های اقتصادیِ بویژه خرده پا و کم مایه، بسوی راست گرایش می یابد، بافت اجتماعی بسیار گوناگون ملی و نژادی در آن کشور زمینه و بستری درخور برای پیدایش فاشیسم و نازیسم بگونه ای که در اروپای پیش از جنگ جهانی دوم گواه بوده ایم، فراهم نمی کند و نمی تواند بکند. در اینجا جداگانگیِ میان ماهیتِ «پاتریوتیسم»۱۲ دامن زده شده با پدیده هایی چون «فاشیسم» و «نازیسم» را باید از دیدگاه طبقاتی بازشناخت و بدیده گرفت! درست به همین شَوَند است که بخش سترگی از سخنان "ترس برانگیز" «دونالد ترامپ» را حتا با نادیده گرفتن سمتگیری های تبلیغاتی آن، نمی توان سخنانی با ماهیت فاشیستی یا نازیستی ارزیابی نمود و خود وی را نیز در جایگاه فاشیست یا نازیست نشاند؛ این ارزیابی از بنیاد، نادانشورانه و نادرست است. به این ترتیب و با اندک باریک بینی بیش تر، ترسِ دستکم بخشی از امپریالیست های «یانکی» از روی کار آمدن ترامپ که در موضعگیری ها و مخالف خوانی های حتا هموندان حزب وی در بالاترین رتبه های «حزب جمهوریخواه» بازمی تابد را بهتر و ژرف تر می توان دریافت؛ در حالیکه نیاکان نزدیک همین امپریالیست ها بر بنیاد شم طبقاتی نیرومند خود که از دوران برده داری تا دوره ی پیش از جنگ جهانی دوم در اروپای باختری،  آن را نسل اندر نسل به ارث برده اند، بسیار زود کسانی چون هیتلر و موسولینی و باندهای آدمکش شان را به عنوان نیروهایی سودمند در سرکوب جنبش کمونیستی اروپای آن هنگام بازشناختند و سیل پول و دیگر کمک های بی دریغ از سازماندهی درخور آن نیروهای اهریمنی گرفته تا ساز و برگ دادن شان به جنگ ابزار را بسوی شان روانه نمودند.   

نکته های دیگری نیز هست که به شَوَند کمبود وقت و تندرستی نه چندان روبراهم، ناچارم از کنارشان بگذرم؛ شاید برخی از آن ها را در آینده نیز بتوان در میان گذاشت. به هر رو، چگونگی موضعگیری «سوسیال دمکرات» ها این کارچاق کن های سرمایه داری امپریالیستی درون جنبش کارگری در همه جای جهان و با چشم پوشی درخور در یکسان انگاری، بسیاری از «اصلاح طلبان» کشور نگونبخت خودمان را می توان چون فشارسنج هایی خوب از آن میان، درباره ی این جستار بدیده گرفت. بروشنی پیداست که کمابیش همگی آن ها و هر یک با اندک جداگانگی ها و انگیزه هایی جدا از دیگری با شَوَندها و بهانه های چنین که «شاید اندکی از اوباما تندتر باشد؛ ولی شناخته شده تر است» از آن ماچه سگ تبهکار پشتیبانی می کنند. همه ی آن ها همراه با گروه های اجتماعی بزرگ تری دربرگیرنده ی لایه های اجتماعی محافظه کار در همه جای جهان، خواهان پاسداری از شرایط کنونی اند. آن ها، حتا آگاه ترین شان که خواهان «شرّ کم تر»ند، در خوش بینانه ترین برخورد، می خواهند بحران های ناگزیر اجتماعی و سیاسی که به هر رو به هنگام خود زاده شده، گسترش می یابند را اندکی هم شده به آینده ای دورتر وانهند یا با این چشمداشت که پرِ قبای شان را نگیرد و به بهره مندی های شان گزندی نرساند، چشم بر آن فروبندند؛ در حالیکه آگاه ترین نیروهای اجتماعی جهان با چشم باز و تا آنجا که در توان دارند همراه با بسیج لایه های زحمتکش و فرودست جامعه، آماده و استوار به پیشواز بحران می روند. این نیروها نیک می دانند که نمی توان بر بحران های فراروینده چشم فروبست؛ در برابرشان سر خم نمود تا بگذرند و اوضاع باری دیگر بکام شود. آن ها نیک می دانند که چنین رویکردی، تنها و تنها به بدتر و ناگوارتر شدن اوضاع می انجامد. اگر به عنوان نمونه، بیم جنگ جهانی دیگری می رود، در ریاست جمهوری هر کدام از این عروسکان خیمه شب بازی امپریالیست ها می تواند پیش آید و بسته به تراز نیروهای درگیر  و گره خوردگی آن براستی روی دهد؛ همچنانکه چندی پیش نیز چنانچه هیچگونه گاوبندی پشت پرده ای میان امپریالیست های «یانکی» و همدستانش با رژیم مافیایی روسیه در کار نبود که بگمان نیرومند چنین بود و همچنان هست تا آستانه ی آغاز آن پیش رفت.

چگونگی و ماهیت برخورد نیروهای با خاستگاه های اجتماعی گوناگون درباره ی گزینش میان سگ زرد و شغال در ایالات متحد نیز با نادیده گرفتن جُستار و برخی پدیده های هماوند با آن تا اندازه ای بسیار بسان شیوه و ماهیت برخوردشان با  چالش بیرون رفتن انگلیس از «اتحادیه اروپا»ست. در آن باره نیز شیوه ی برخورد نیروهای «سوسیال دمکرات» به جُستار که نمودی آشکار از پاسداری از اوضاع کنونی را به نمایش نهاد، شایان درنگ بود. همه ی نگرانی این کارچاق کن های شایسته ی سامانه ی سرمایه داری را می توان در جمله ی زیر فشرد:
مبادا اوضاع بگونه ای بهم بریزد که دیگر نیازی به ما نباشد!

نکته ی دیگری را نیز در اینجا تنها اشاره می کنم؛ ولی به آن بیش تر نمی پردازم؛ نکته ای که به پندار من، در آینده نقشی برجسته تر در روند دگرگونی های سیاسی جهان خواهد یافت:
دگرگونی ناگزیر سیاست امپریالیست های یانکی و همدستان امپریالیست اروپایی باختری آن در رویارویی با تراز نیروهای نوپدید جهانی و از آن میان بویژه روسیه و سیاست های ماجراجویانه ی آن!

آیا چون روسیه تزاری، رژیم مافیایی کنونی آن کشور به همدستی و همیاری بیش تر در فرآیندهای جنگ جویانه و آماج های اهریمنی چیرگی بر کشورهای دیگر و به بردگی واداشتن خلق ها و ملت ها کشانده خواهد شد و نقشی پایور از سوی کشورهای امپریالیستی برای آن رژیم بدیده گرفته شده و برسمیت شناخته خواهد شد؟ آیا با افزایش تنش ها از آن میان، میان امپریالیست های «یانکی» در نقش سرکرده با امپریالیست های اروپای باختری، پدیداری پیشانی های سیاسی ـ نظامی تازه ای چون آنچه پیش از جنگ های جهانی نخست و دوم پدیدار شد و به جنگ فرارویید را گواه خواهیم بود؟

به پندار من، چه آن ماچه سگ بر سر کار آید، چه «ترومپت پرهیاهو»، این جُستارها با برجستگی هرچه بیش تر در آینده رخ نموده و به میان خواهند آمد. جُستارهایی که نمودهایی نه چندان روشن از آن را در ستیزه های میان آن دو گواه بوده ایم.

آنچه می ماند و بیگمان، شایان یادآوری کوتاهی است، منش ناوابسته و رویهمرفته درستکارتر «دونالد ترامپ» در سنجش با «ماچه سگ تبهکار و آزمون پس داده» ای است که بگمان من برخلاف این یک، نیاز به شیرینکاری و خودشیرینی چندانی برای خداوندان سرمایه که خود یکی از آنهاست، ندارد و به هر رو با آنکه هر کدام شان بگونه ای عروسک خیمه شب بازی و ابزار دستِ دسته بندی های «از ما بهترانِ» پشت پرده اند، آن ماچه سگ را بمراتب خطرناک تر از این یکی می بینم و می دانم؛ ماچه سگی که از آمادگی تن دادن به هر پستی یا باریک تر بگویم: «نرمش قهرمانانه» ای برخوردار است.

خوب! اکنون که نزدیک به نیمروز هشتم نوامبر ۲۰۱۶ است، نفسی چاق خواهم نمود و اندکی آسایش که به آن سخت نیازمندم.

ب. الف. بزرگمهر    ۱۸ آبان ماه ۱۳۹۵

پی نوشت:

۱ ـ «هشت نکته‌ در حمایت از رأی‌دادن به شر کم‌تر»، «نوآم چامسکی» و «جان هال»، برگردان: مصطفی آقایی

۲ ـ «هیلاری کلینتون»

۳ ـ «دونالد ترامپ»

۴ ـ  «روندی ضدانقلابی که شیرازه ی سرزمین ایران را از هم خواهد پاشاند ...»، ب. الف. بزرگمهر، دهم اسپند ماه ۱۳۹۳

۵ ـ "گزینش"های ریاست جمهوری و مجلس در «خیمه و خرگاه نظام» نیز صورتکی ریشخندآمیز از چنان گزینش هایی را به نمایش می نهد که بنا بر سرشت ایلخانیِ «ولایت آقا بیشعور نظام» از هرج و مرج نسبی نیز برخوردار است؛ بگونه ای که گاه مردگان نیز به نامزد دلخواه خویش رای می دهند (آرای بیش از ۱۰۰ در صد دارندگان حق رای!)

۶ ـ «صورتکی نو بر چهره امپریالیسم ایالات متحده»، ب. الف. بزرگمهر،  ١۹ بهمن ۱۳۸۷، درج شده در تارنگاشت «فرهنگ توسعه» (www farhangetowsee com) و برگرفته از همانجا و بازانتشار در «آفتاب» به تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۸۷؛ همچنین در پیوند زیر:

۷ ـ اگر هنوز نتوان از واژه ی «دراز»، فعلِ «درازیدن» ساخت و بکار برد که بگمانم می توان، بی هیچ گمان و گفتگو می توان از این واژه در پیوند با واژه ای چون «دست»، فعل ساخت؛ آمیخته واژه ای نه تنها درست و بجا که نیز خوش آهنگ: «دست درازیدن»!

۸ ـ بگونه ای باریک تر از دوره ی روی کار آمدن «جرج دبلیو سیِ پسر» که با دستبرد در آرای یک دو ایالت و نیرنگبازی های بیمانند تا آن هنگام همراه بود.

۹ ـ به این ترتیب، ما نه با یک پدیده («دونالد ترامپ»)، آنگونه که برخی آن را به رخ می کشند که با دو پدیده ی کمابیش رویارو با یکدیگر سر و کار داشته ایم و بازتاب بحران اجتماعی ـ اقتصادی از دیدگاه طبقاتی نمی توانست جز این باشد!

۱۰ ـ «باراک اوباما رییس‌جمهوری آمریکا در تازه‌ترین انتقاد خود از دونالد ترامپ نامزد جمهوریخواه مقام ریاست جمهوری، او را متهم کرد که در اذهان عمومی، بذر تردید و سوظن درباره صحت انتخابات می‌کارد. آقای اوباما هشدارهای پیشگیرانه آقای ترامپ در مورد تقلب در انتخابات را امری بی‌سابقه در تاریخ مدرن سیاست آمریکا خواند و از او خواست تا شکوه و شکایت را متوقف و بر آرای مردم تمرکز کند.»

برگرفته از گزارش «رییس جمهوری آمریکا از اظهارات دونالد ترامپ درباره سلامت انتخابات انتقاد کرد»، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۵

۱۱ ـ همانجا

۱۲ ـ پاتریوتیسم یکی از گونه های ملی گرایی (ناسیونالیسم) و ملی گرایی افراطی (شووینیسم) در کالبدی پوشیده تر از آن هاست. اگر در ملی گرایی افراطی، انگاره برتری ملی ـ نژادی، جنبه ای آشکار دارد، در پاتریوتیسم، ملی گرایی افراطی در کالبد دفاع و پشتیبانی از میهن پدری، لاپوشانی می شود.

برگرفته از پانوشت «صورتکی نو بر چهره امپریالیسم ایالات متحده»، ب. الف. بزرگمهر،  ١۹ بهمن ۱۳۸۷، درج شده در تارنگاشت «فرهنگ توسعه» (www farhangetowsee com) و برگرفته از همانجا و بازانتشار در «آفتاب» به تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۸۷؛ همچنین در پیوند زیر:

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!