«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ مهر ۱۴, دوشنبه

... احوط در آن است که ببارد!

شامورتی، آب بده! شامورتی آب نده!

یکی دو روز پیش، یادداشت کوتاه طنزآمیزی با برنام: «... برگ های درختان بریزند یا نریزند؟»۱ نوشته بودم.

در آن یادداشت از آن میان، آمده بود:
«... کار بیگمان به آنجا نیز خواهد رسید که به عنوان نمونه از آن رهبر بیش از اندازه فرزانه، بپرسند:
ـ آقا فصل خزان است؛ برگ های درختان بریزند یا نریزند؟
... و او که دریای دانش را در دامان خود گرد آورده و «بحرالعلوم» شده، شاید یاوه ای اینچنین بسراید:
ـ البته، گردشِ فصل است و اگر برگ ها نریزند، برگ های تازه در فصل بهار چگونه برویند و جای آن ها را بگیرند؟ احوط در آن است که بریزند.»۲

امروز که درخواست محمدعلی موحدی کرمانی، «امام جمعه» ی موقت تهران از همه ی مژگت (مسجد) ها در شهرهای دچار کم آبی، برای برپایی «نیایش باران» را دیدم۳، ناخودآگاه پوزخندی بر لبانم نشست و با خود گفتم:
می بینی؟! «شاهد از غیب رسید»!

«امام جمعه» از آن میان فرموده است:
«در تمام مساجد شهرهایی از ایران که گرفتار کم‌آبی هستند، عده‌ای از مومنین و صالحان که در بین آنها افراد گناهکار نباشند، نماز باران اقامه کنند؛ ان‌شاءالله رحمت خدا نازل شود.»۴ آن یکی «امام جمعه» ی چشم دریده تهران نیز پیش تر گفته بود:
«در جامعه ما نماز باران به کل از ذهن‌ها رفته است. من از علما، متدینان و ائمه جماعات می‌خواهم این سنت الهی را احیا کنند و کسی نگوید که ما نماز باران خواندیم و باران نیامد، چرا که خداوند اگر مصلحت بدانند اجابت می‌کند و اگر مصلحت نداند اجابت نمی‌کند.»۵

هنگامی که بر پایه ی روایت ها و پیشامدهای (احادیث) اسلامی، اهریمن (همانا شیطان به زبان آشنای خودشان!) خود را لابلای نزدیک نرین فرشتگان آسمانی به درگاه خداوندی (جبرئیل و اسرافیل و عزرائیل و میکائیل و فرشتگان درجه های پایین تر) جا می زند و خدا وی را بازنمی شناسد، چگونه مردم باید «مومنین و صالحان» را از «افراد گناهکار» بازشناسند؟ افزون بر آنکه، بسیاری از «مومنین و صالحین» مورد اشاره، همیشه اینگونه "دیندار" و "درستکار" نبوده اند که نماز و روزه های شان را خوب بجا آورند و سپس ذخیره ی پولی «بانک ملی» کشور را با همدستی دیگر «دینداران و درستکاران» به کول بگیرند و در بانک های کانادا و جاهای دیگر انبار کنند؛ بنا بر گواهی های بسیار نیرومند، روستانشینان، برخی از آن ها را در دوره ی نوجوانی و جوانی (به گفته ای آن ها: شباب!) از آغل های گوسپندان بیرون کشیده و ناچار شده اند، سرِ یکی دو گوسپند مادرمرده را پیش از فرارسیدن «ماه مبارک رمضان» بریده و در چاله ای به خاک سپارند.

از این ها که بگذریم، چرا اکنون که فصل پاییز آغاز شده و به ماه آبان (فصل بیش ترین باران ها در کشورمان) نزدیک می شویم، یاد نیایش های باران افتاده اند؟!

نمی دانم چرا؟ ولی رد پای آن آقای آسمانی ریسمانیِ بیش از اندازه فرزانه را در اینجا نیز می بینم و نوای لفظ قلمش در گوشم زنگ می زند که:
«... احوط در آن است که ببارد»!

این نیز بماند که ماجرا اندکی هم به یکی از کهنه نیرنگبازی های چشم بندان و تردستان سال های دور می ماند:
«شامورتی، آب بده! شامورتی آب نده!»۶ 

روی همه از شاه گوربگورشده گرفته تا تردست ترین دزدان فیلم های آمریکایی چون «آرسن لوپن» را سپید کرده اند و می پندارم، رفته رفته، دست جادوگران آفریقایی را نیز از پشت ببندند! در این میان، آبروی ما ایرانیان است که هر روز بیش از پیش برباد می رود؛ تنها ثروت های مان نیست که به یاری دزدان «الله کرم» بار زده و برده می شود؛ به ریش مان نیز می خندند و حق هم دارند که چنین کنند!

ب. الف. بزرگمهر     ۱۴ مهر ماه ۱۳۹۳

پی نوشت:

۱ ـ «... برگ های درختان بریزند یا نریزند؟»، ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ مهر ماه ۱۳۹۳

۲ ـ همانجا

۳ ـ «صالحان شهرهای کم‌آب، نماز باران بخوانند»، خطبه ی نماز عید قربان، «ایسنا»، ۱۳ مهر ماه ۱۳۹۳

۴ ـ همانجا

۵ ـ احمد خاتمی، نماز جمعه، «ایسنا»، ۱۱ مهر ماه ۱۳۹۳

۶ ـ خاطره ای نه چندان روشن از این چشم بندی را هنگامی که کم تر از شش سال داشتم، در یکی از شهرهای شمال ایران به یاد می آورم. شامورتی، ابزاری بسان آفتابه با لوله ها یا سوراخ هایی بیش تر است. در کتابی به نام «اسرار شعبده بازی» تا جایی که به یاد می آورم، درون آن بگونه ای کژ و اُریب دو بخش شده و بر پایه ی «قانون لوله های مویینه» در فیزیک به ترتیبی که درست به یاد ندارم، آب از بخش پر شده به تناوب در بخش تهی از آب و لوله هایی که به بیرون راه دارد، سرریز می شود و چشم بند یا تردست، کار ویژه ای انجام نمی دهد؛ تنها هنگام این تناوب را می داند و بر پایه ی آن «آب بده!» یا « آب نده!» می گوید؛ به همین سادگی!   

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!