«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آبان ۲, جمعه

ارتجاع داخلی‌ تر

سروده ای طنزآمیز از سراینده و طنزپرداز توده ای: محمد علی افراشته
 
لعن بر مخترع خط و سواد
 
بخصوص آن که به زن‌ها رو داد
 
باز هم رفته ضعیفه جلسه
پس کی‌ بایست به کارم برسه
 
کتم از داغ اتو چین و چروک
 
عیناً آسفالت خیابان مفلوک
 
کرواتم همه در هم برهم
 
مُردم از حسرت یک سوپ کلم
 
این کت و این یقه‌ اینم زانوست
 
اثر مرحمت کدبانوست
 
من که نه‌ این ور و نه‌ اون  وریم
 
وسط الحالم و از این سریم
 
بی‌ طرف، بی‌ نظر و منفردم
 
زنده هستم فقط از بهر خودم
 
به دل‌ مور تلنگر نزدم
 
ورق هیچ که را ٔبر نزدم
 
مملکت را همه گر‌ آب بَرَد
 
فدوی را خُر و پوف خواب بَرَد
 
زن یک همچو منی آزاده
 
ساکت و صامت و جا افتاده
 
حق چه دارد برود تشکیلات
 
بکند صرف تمام اوقات
 
حیف از این عمر عزیزی چو طلا
 
که شود صرف چنین پرت و پلا
 
زن کجا بحث امور جاری؟
 
زن کجا امر سیاست داری؟
 
زن که گفته است شود چیز نویس؟
 
برود مجلس شورا با گیس؟
 
زن کجا کرسی دار الشورا؟
 
زن کجا جای رئیس الوزرا؟
 
زن که گفته است شود افسر هنگ
 
یا که طیاره چی‌ عرصه جنگ
 
زن برای چه شود دندان ساز
 
کند آرواره مردان را باز؟
 
نیستم بنده موافق ابداً
 
شده‌ام سخت مخالف جدآ
 
جان سرکار و به روح مغفور
 
هست این‌ها همه آثار غرور
 
زن شده وضع برای دیزی
 
شست و شو وصله زنی‌، آشپزی
 
ای‌ خوشا دوره مرحوم حجاب
 
چادر یزدی و نعلین و نقاب‌
 
بودم هر گاه وزیر فرهنگ
 
به هواداری آن کهنه دبنگ
 
خواندن درس زنان را از دم
 
با دو فوری قدغن می‌‌کردم
 
چلمنی کرده‌ام از روز ازل
 
گربه در حجله نکشتم اول
 
میل دارم که بچسبم به گلوش
 
چنگ چون گربه بگیرم از موش
 
بزنم مشت درشتش به دهان
 
باز هم لعن خدا بر شیطان
 
چه کنم هست در این قلب فکار
 
ته و تو مانده عشقی‌ به تغار
 
تق تق، کیست؟ منم باز کنید
 
آمد، ای‌ داد مبادا که شنید
  
محمد علی‌ افراشته

برگرفته از تارنگاشت «اتحاد کارگر»
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!