«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ مهر ۱۲, شنبه

بارگاه ما از روز ازل ریسمان نداشت؛ بی جهت از ما آویزان نشوید!


عربی به حج شد و پیش از دیگر مردم داخل خانه ی كعبه شد و به پرده ی كعبه آویخت و گفت:
بار خدایا! پیش از آنكه دیگران در رسند و زحمت افزایند مرا بیامرز.

جاودانه عُبید زاکانی

برنام از آن من است.   ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

ماجرای «آقایان» با «ریسمان الهی» نیز چنین چیزی است! گرچه آن اندازه کوله بارشان سنگین و گناهان شان افزون و بیشمار است که ترسم آن ریسمان، تاب سنگینی شان را نیاورده، پاره شود!

آنگاه شاید خدا چیزی در این مایه بگوید:
بارگاه ما از روز ازل ریسمان نداشت؛* بی جهت از ما آویزان نشوید! دیدار به روز رستاخیز!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ مهر ماه ۱۳۹۳

* با الهام از «خرِ ما از کُرّگی دُم نداشت!»

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!