«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

لیبی! ـ بازانتشار


افسوس
درزیرچشم ما
خیل خزندگان موذی
این زالوان نفت مکنده
این مار خوردگان ِ افعی شده همه
این هفت خطان ِ «حامی آزادی»
اینان که دم زنند به نیرنگ
هر لحظه از حقوق بشر
                                 درکمال ِ شر !

آخر
کمر به قتل تو بستند
شریان‌های تو گشودند
شیرازه ات ز هم گستند
راهت به نیمه راه بریدند
خاک ترا
             به توبره کشیدند
با این همه ولی
دستی برون نیامد
                         ازآستین کس
نز اژدهای زرد فرو مانده در لجن
نز خرس قطبی به حیل گشته مستقر ...

ما خام ماندگان
سر برده زیر برف
چون کبک ساده لوح
دل کرده خوش به این که بهاران تازه ای
در حال زادن است،
غافل از این که بستن بیهوده دل به خس
هستی خود به گونه ای
                                بر باد دادن است.

امشب دوباره باز
در هر کرانه می شنوم من نفیر تو
از هر رگ ات تنوره کشد
                              ضجه ی عراق!
ره بسته بر گلوی تو
                               افغان هیرمند!

لیبی!
        ببین!
                ترا
به چه روزی فکنده اند؟

اکتبر سرخ کو؟
که دهد هر دمت پیام!
اکتبر سرخ کو؟
که شود این دمت سپر!

آن دادگرکجاست؟
که ‌فریاد رس شود،
گیرد ترا در آتش وخون
زیر بال و پر!

در اوج فتنه بال گشاید به سوی تو
بیرون برد سفینه ی تو
از دل خطر!

هر لحظه ات به نام بخواند:
"بمان!
بمان!
مگذار بر زمین زندت
خصم حیله گر! "

"ما را چه چاره ای بو َد
جز متحد شدن،
جز همدلی و همرهی
هنگامه ی خطر؟!
این گونه
ریشه کن شود
این دشمن بشر! "

امشب
اگربه گوش ندایی نمی رسد
پرسم ز خود هر آینه با بغض و درد و غم

آن مرغ سرخ ‌فام
                       کجا آشیان گرفت؟
آن مرغ شب شکن
                         کجا رفت و بر نگشت؟

کو اختری که بود فروزان در آسمان؟
بگرفته بود،شورجوانی، از او
جهان!
کو؟
کوکبی
که بعد ِ غروبش در ابر ِ غم
عطری به گل نماند و
جهان ماند چشم تر!

برزین آذرمهر

با ویرایشی بازهم تازه تر و افزوده ای چند از سوی سروده سرا

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!