«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

مردک پیزُری با چه رویی، گندکاری های دولت خود را ماسمالی می کند؟!

آنقدر باد بروتی که بسر داشت رقیب
بادزن وار همه پیزُری آمد بیرون

پس از "اکبرشاه" که کلید دروازه های اقتصاد کشور را به دست "کارآفرینان" بیگانه سپرد و مانند «مارگرت تاچر» که به خود لقب «بانوی آهنین» داده بود، به خود «سردار سازندگی» نام نهاد، "کفتر پرِ قیچی" پا به میدان نهاد. وی بسیار زود نهاد توزرد خود را به نمایش گذاشت. هم «آقا ولی»۱ و هم آن طرفی ها زود خرِ خودشان را شناختند؛ یکی برایش «مرکز بین‌المللی گفت‌وگوی تمدن‌ها»۲ ساخت و دیگری «بنیاد گفتگوی تمدن ها»۳ را در ژنو برایش فراهم کرد تا در هر دو جا به سخنرانی درباره "گفتگوی تمدن ها" با یکدیگر و «تعامل» با «باختر»۴ بپردازد. آن طرفی ها، البته لزوم چنین گفتگوهایی را بسیار پیش تر از آن، حتا بسیار جلوتر از آمدن «مک فارلین» به ایران و برقراری پیوند دوستانه با "اکبرشاه"، دریافته بودند و با آغوش باز به پیشواز آن رفتند. به این ترتیب، دروازه های اقتصاد کشور این بار تاقواز۵ شد و پای نمایندگان «صندوق بین المللی پول»، «بانک جهانی» و دیگر نهادهای امپریالیستی را به اقتصاد کشور ما همه جانبه گشود. شیفتگی به «دهکده جهانی» آنچنان بالا گرفت که "طوطیان شکرشکن" جمهوری اسلامی نیز همه ی آنچه در زمینه «عرضه و تقاضا» آموخته بودند۶ به میدان آورده و حتا «عسگر آقا» که الاغش را در بازار جمهوری اسلامی به بهایی خوب فروخته و پول و پله ای به جیب زده بود، در جایگاه "امپراتور اقتصادی"۷  آگهی تبلیغاتی برای "حاجی" های «قبله گاه سرمایه» در «بی بی سی» به چاپ زد که:
«حاجی، بازار رواج است رواج
کو خريدار؟ حراج است حراج
می‌فروشم همه ايران را
عرض و ناموس مسلمانان را
رشت و قزوين و قم و کاشان را
بخريد اين وطن ارزان را
يزد و خوانسار حراج است حراج
کو خريدار؟ حراج است حراج»۸

اندک اندک با بدتر شدن وضعیت اقتصادی و افزایش گرانی، گندِ کار "گفتگوی تمدن ها" بالا گرفت و همان هنگام که "کفتر پرِ قیچی" در بنیاد «چتم هاوس» (chatham house) داد سخن می داد، توده ی بینواتر از پیش شده ی مردم در بدبختی خود غلت می زدند. چاره ای دیگر باید اندیشیده می شد تا سر مردم گرم دارند و راه پیموده را بازهم پی گیرند؛ و این بار قرعه به نام "بز عزازیل"۹درآمد:
«مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا
[پس از این پول نفت آرد
بر سر سفره ی مسلمانا]
این خبر چون رسید بر موشان  
همه گشتند شاد و خندانا
[کین نظام مقدس اسلامی
بوده چون رحمتی ز آسمانا]»۱۰

به این ترتیب، «دولت مهرپرور و عدالت گستر»، پابرهنه، پا به صحنه ی سیاست نهاد و در ابتدا کمی لیبرال ها را ترساند؛ وعده های بزرگ و فریبنده داد؛ از سهام عدالت سخن گفت؛ در عرصه ی بین المللی کمی اینجا و آنجا چپ نمایی کرد؛ با این و آن عکس های یادگاری انداخت و دستِ آخر، پس از هیاهوی بسیار مشتی سیب زمینی و پیاز (بجای پول نفت!) در سفره ی «مستضعفین» نهاد؛ ولی آنچه کم ترین دگرگونی نیافت، پیگیری همان سیاست های اقتصادی گذشته با شتابی بیش تر و بیرحمانه تر بود. این بار، حتا دروازه ای برجای نماند که گفته شود: «در به روی همان پاشنه می چرخد!»

با زیرپا نهاده شدن اصل ۴۴ قانون اساسی، "کارآفرینان" قد و نیمقد از همه جا به کشور ما پای نهادند و از مهرپروری و عدالت گستری دولت تازه، فراوان بهره بردند. واپسین سدهای زدودن و از میان برداشتن یارانه ها برداشته شد؛ نیروی کار به مرگ گرفته شد که تکه تکه و نابود شود (کار از تب کردن گذشته است!)؛ هر جنبش و سازمانی در میان مردم سرکوب شد تا چرخ های اقتصاد و سیاست آنگونه بچرخد که بنگاه های امپریالیستی و اربابان قدرت جهانی به آقایان "ضد استکبار جهانی" و ملت ایران اماله نموده بودند. در دو دوره ی دولت وی به اندازه ی همه ی دولت های پیشین، کالا و بنجل از کشورهای گوناگون به کشور ما سرازیر شد؛ کمر اقتصاد بیمار ایران شکست و صنعت و کشاورزی آن به ورشکستگی کشانده شد. در پیِ آن، بحران همه جانبه اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی همه ی کشور را فراگرفت. «دولت مهرپرور و عدالت گستر»، آنچنان کاری کرد کارستان که حتا نظر اربابان قدرت جهانی را به سوی خود کشید؛ و کار می رفت تا بالا بگیرد که "بُز" را بر سر جایش نشاندند و جای دوست و دشمن به وی نمودند.

اینک "بزی" است گرفتار که پُفیوزی و بی جربزگی خود و به نابودی کشاندن اقتصاد، صنعت و کشاورزی کشورمان را با لودگی های بیشرمانه و گستاخانه ی خود ماسمالی می کند. به ویدئوی زیر نگاه کنید تا ژرفای نابودی میهن مان و اندازه ی گستاخی و بی شرمی وی را دریابید.

مردک پیزُری به آنچه به دست وی به انجامش رسانده اند، راضی نیست. همه چیز این کشور را فروخته اند یا بهتر است بگویم چوب حراج زده اند؛ اکنون می خواهند بجای کاشت سیب زمینی و کشاورزی، کارخانه ی بسته بندی آب درست کنند! آن را کِشتی کِشتی بار کنند و در اطراف کشور بفروشند!

آیا مردک خود را به خریت زده یا دیگران را خر می انگارد که عبارت «اطراف کشور» را بکار می برد؟! درون کشور که بی گفتگو منظور وی نیست تا چیزی را کِشتی کِشتی بار کند و بفروشد. در شمال ایران نیز هیچ کشور همسایه ای، نیازمند آب ایران نیست و تنها می ماند شیخک نشین های عرب خلیج هنوز پارس و عربستان سعودی ـ آمریکایی! پس چرا رُک و پوست کنده، همین را نمی گوید؟!

مردک بی آبرو می افزاید: درآمد آن را هم می دهیم به کشاورزان! خرمردِ رند نادان، آیا با خود نیندیشیده کشاورزی که سیب زمینی و پیاز و ... نکارد، دیگر کشاورز نیست و باید «برود غاز بچراند»؟! نه! غاز هم نمی تواند بچراند، چون آن کار هم چمن و سبزه و آب لازم دارد!

مردک پیزُری همه ی این ها را می داند. نیک می داند که زیر سایه ولینعمت نادان تر از خود وی و انبوه مفتخواران و داد و ستد کنندگان اسلام پناه، چه گند و پلشتی به بار آورده اند که حتا هستی و یکپارچگی میهن مان ایران را نیز به خطر افکنده اند.

مشتی دزد مردم فریب که زین پس، هر روز بودنشان در حاکمیت ایران زیانی بزرگ تر از پیش برای خلق های این زاد و بوم به همراه خواهد آورد.

ب. الف. بزرگمهر        ۲۰ شهریور ۱۳۹۰





پانوشت:

۱ ـ علی خامنه ای

۲ ـ «گفت‌وگوی تمدن‌ها نظریه‌ای است در روابط بین‌الملل. این نظریه در فرم کنونی اولین‌بار توسط محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق ایران، مطرح شد. او در اصل ایدهٔ گفت‌وگو میان تمدن‌ها را به عنوان واکنشی به نظریهٔ جنگ تمدن‌های ساموئل هانتینگتون مطرح ساخت.

عبارت گفتگوی تمدن‌ها بعد از اینکه در سپتامبر ۱۹۹۸ سازمان ملل متحد در بیانیه‌ای سال ۲۰۰۱ را «سال گفتگوی تمدن‌ها» نام نهاد مشهور شد. پس از آن در بهمن ۱۳۷۷ دولت ایران مرکز بین‌المللی گفت‌وگوی تمدن‌ها را برای هماهنگی فعالیت‌های مربوط به گفتگوی تمدن‌ها تأسیس کرد.

در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران نیز روز ۳۰ شهریور «روز گفتگوی تمدن‌ها» نامگذاری شده بود که در سال ۱۳۸۹ به دلیل «منقضی شدن زمان این مناسبت و نداشتن متولی خاص» از تقویم حذف شد» («ویکی پدیا»ی پارسی، http://fa.wikipedia.org/wiki )

۳ ـ این یکی هنوز تارنگاشت نیمه حانی در این نشانی دارد:

۴ ـ بخوان: سازش و داد و ستد سیاسی با کشورهای امپریالیستی باختر زمین

۵ ـ طاقباز یا تاقباز هم درست است!

۶ ـ «حتا می توان از طوطی هم عالِم اقتصاد ساخت. تنها کافی است دو کلمه به آن بیاموزیم: عرضه و تقاضا! (ساموئلسن، برگرفته از درسنامه ی «اقتصاد سیاسی»، زنده یاد قهرمان ف. م. جوانشیر، انتشارات حزب توده ایران)  

۷ ـ این یکی هم این لقب را خودش به خود داده است!

۸ ـ سيد اشرف‌الدين گيلانی، روزنامه «نسيم شمال»

۹ ـ «عزازیل واژه ای است عبری که در تورات آمده و می تواند مترادف ابلیس و شیطان گرفته شود. بز عزازیل بزی است زنده که در آیین «روز کفاره»ی یهودیان، گناهان و خطاهای قوم را با خود به وادی بی آب و علفی می برد:
«دو بز را بگیرد و آنها را به حضور خداوند به در خیمه اجتماع حاضر سازد و هارون بر آن دو بز قرعه اندازد، یک قرعه برای خداوند و یک قرعه برای عزازیل...و بزی که قرعه برای عزازیل بر آن برآمد... آن را برای عزازیل به صحرا بفرستد. (سفر لاویان، باب ۱۶، آیه های ۷ تا ۱۰) . آنگاه بز زنده را نزدیک بیاورد و هارون دو دست خود را بر سر بز زنده بنهد و همه خطاهای بنی اسراییل و همه تقصیرهای ایشان را با همه گناهان ایشان اعتراف نماید و آنها را بر سر بز بگذارد و آن را به دست شخص حاضر به صحرا بفرستد و بز همه گناهان ایشان را به زمین ویران بر خود خواهد برد پس بز را به صحرا رها کند (سفر لاویان، باب ۱۶، آیه های ۲۰ تا۲۲) و آن که بز را برای عزازیل رها کرد رخت خود را  بشوید و بدن خود را به آب غسل دهد و بعد از آن به لشکرگاه داخل شود (همانجا، آیه )۲۶» (نقل از کتاب کوچه، حرف ب، دفتر دوم، احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، انتشارات مازیار، تهران، ۱۳۷۷)

۱۰ ـ امیدوارم روان عُبید زاکانی مرا ببخشد که «موش و گربه» اش را چنین به پول نفت و "نظام مقدس اسلامی" آغشته ام!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!