«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

آره ... لابد خر خورده!

مهندس هوشنگ ضیایی كه ... مسئولیت پروژه احیای ببر مازندران به وی واگذار شده است ... در گفت‌وگو با خبرنگار محیط زیست خبرگزاری دانشجویان ایران ... گفت:
«آزمایشات اولیه نشان داد FIV (بیماری ایدز در گربه سانان) ببر نر سیبری، ببر بنگال موجود در باغ وحش تهران و حداقل پنج قلاده شیر باغ وحش تهران مثبت بوده است.»
...
مشاور معاون محیط طبیعی و تنوع زیستی سازمان حفاظت محیط زیست با اشاره به آزمایشات انجام شده بر روی شیرهای باغ وحش تهران، گفت:
«متاسفانه دو شیر باغ وحش تهران بر اثر بیماری مشابه ببر سیبری تلف شدند و حال عمومی تعداد دیگری از شیرها نیز نامساعد است.»

وی با تاكید بر اینكه قطعا علت مرگ ببر سیبری گوشت الاغی بوده كه در باغ وحش تهران توزیع شده و بخشی از آن نیز به شیرها داده شده است، گفت:
«متاسفانه قرنطینه لازم برای الاغ‌هایی كه قرار است خوراك شیرها و ببرهای باغ وحش شوند صورت نگرفته و تست مشمشه آنها انجام نشده است ...» 

نخود آش:
حالا که ببر نر سیبری مرده، معلوم نیس مسوولیت ببر ماده شو کی باید به عهده بگیره و کار پروژه احیای ببر مازندران چه سرنوشتی پیدا کنه. از اون گدشته، بیماری ایدز گرفتن این حیوونا اونهم در نظام مقدس جمهوری اسلامی، اصلا شوخی بردار نیس. اگه هم راس باشه، حتما از اول تو همون سیبری ایدز داشتن و خواستن اینجوری شیر ها و ببرهای سربراه و پاکیزه باغ وحش اسلامی رو آلوده کنن؛ شاید هم آقای مشاور دور و برِ لاشه ی ببر سیبری، پالون الاغ پیدا کرده؛ وگرنه به این آسونی نمی تونس خودشو از زیر بار مسوولیت به این بزرگی خلاص کنه. آره، اینجوری بهتره و رابطه ایران و روسیه هم به خاطر این حیوونا خراب تر از این نمی شه. آره، «... لابد خر خورده»!


راستی، یادم رفت بگم: چه خوب شد ببر مازندران از بین رفت؛ وگرنه با ول کردن این ببرهای آلوده تو جنگل های مازندران، همه شون ایدز گرفته بودن و آقای مشاور هم نمی تونس گناه همه شون رو به گردن الاغ ها بندازه!





عنوان خبر، توضیح درون پرانتز و برجسته نمایی از اینجانب است.   ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!