«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

روز از نو، روزی از نو!


در آغاز انقلاب، یکی از شاخص ترین نمایندگان بورژوازی ملّی ـ لیبرال ایران: مهدی بازرگان، درباره چشمداشت های این لایه از بورژوازی ایران از انقلاب بهمن، جمله ای بسیار پرمایه بر زبان رانده بود که در ادبیات سیاسی برای دریافت روحیه طبقات و لایه های اجتماعی ـ نه تنها ایران که جهان ـ که از گسترش و ژرفش انقلاب ها بیمناک می شوند، بسیار روشن و گویاست:
«ما نم نم باران می خواستیم؛ سیل آمد!»

این خواست و چشمداشت را همچنان پس از گذشت سالها در بخشی پایانی گفتگوی خانم زهرا رهنورد با یکی از رسانه ها می توان به روشنی دریافت. وی که آشکارا از پیروزی آنچه به نام «اصلاحات» خوانده می شود، ناامید شده، از رخداد انقلابی دیگر در ایران بیمناک است. در همین بخش از گفتگو، نکته دیگری نیز به چشم می خورد که بار دیگر نشانه هایی از ساخت و پاخت های نیروهای امپریالیستی با بورژوا ـ لیبرال ها و واپسگرایان به جامه اسلام درآمده در پیش از پیروزی انقلاب را به نمایش می گذارد. خانم زهرا رهنورد در بخشی از این گفتگو چنین می گوید:
« ... شهید بهشتی آمده بودند امریکا ... مژده ای که داده بودند که ما به زودی پیروز می شیم. من باور نمی کردم ... ولی پیش بینی شون درست بود ... ما سریع پیروز شدیم ...». می توان خام بودن خانم زهرا رهنورد جوان را هنگامی که در امریکا درس می خوانده اند تا اندازه ای پذیرفت؛ ولی آیا وی از گفتگوهای چندین باره آن هنگام اسلام پناهان و از آن میان آقایان بهشتی و یزدی با نمایندگان امپریالیست های امریکایی و اروپایی که از ژرفش و سمتگیری انقلاب ایران به سوی چپ بسی بیمناک شده و راه حلی برای آن می جستند، هنوز هم بی خبر است؟ یا آنگونه که به زبان توده مردم گفته می شود: ایز گم می کنند؟

من، برپایه گفته ایشان و نشانه ها و نمودهای بسیار دیگری که اکنون دیگر درباره درستی آنها گفتگو و ستیزه ای نمی توان داشت، کمترین تردیدی ندارم که گفتگوهای بهشتی با ژنرال هایزر امریکایی و واسطه گری پادوهایی چون ابراهیم یزدی میان به اصطلاح «بیت آقای خمینی» و نمایندگان محفل های امپریالیستی گوناگون در آن هنگام، زمینه ساز همان پیروزی شتاب آمیز "انقلاب اسلامی" بوده است که خانم زهرا رهنورد آن را دیگر از دست رفته می بینند.

بهترین نمایندگان نیروهای چپ در آن هنگام یا آنچنان سر درگریبان دشواری ها و چالش های درونی خود داشتند یا با کم بها دادن و زیرپا نهادن تاریخ کار و پیکار کمونیستی در گذشته و آروین ها و آزمون های توده ای سترگ، چندان توجهی به این زمینه سازی ها و بستر سازی های نیروهای امپریالیستی و بند و بست های پنهان و آشکار آنها با «ستون پنچم» درون نیروهای انقلابی نکردند. آنها به آسانی از کنار این واقعیت های هشداردهنده گذشتند؛ دشواری بزرگی که همچنان دامنگیرشان است.

نه امپریالیست های بیمناک و نه بورژوا ـ لیبرال های لرزان از ژرفش انقلاب، البته نتوانستند جلوی سیل سهمگین انقلاب را بگیرند یا آن را به بارانی نم نم درخور این طبقات و لایه ها فروکاهند؛ ولی توانستند یکبار دیگر در تاریخ کنونی ایران، سیل انقلاب را به کاریزهایی ساخته و پرداخته رهنمون کرده، نیرو، شتاب و دامنه آن را فروکاهند. به آنها می توان نشست و ناسزا گفت که ره به جایی نمی برد. از آن بهتر آنکه از این آروین ها و آزمون های تاریخی آموخت و اشتباهات سرزده را دوباره نیازمود.

بخش پایانی گفتگوی خانم زهرا رهنورد را آماده کرده ام که در زیر می توانید ببینید:


ب. الف. بزرگمهر           ۱۹ دی ماه ۱۳۸۹



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!