«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

در حاشیه سخنان آقای محمد رضا شالگونی با رادیو سپهر (۱)

حقیقت سرایی است آراسته
هوا و هوس گرد برخاسته
نبینی به جایی  که برخاست گرد
نبیند نظر گر چه بیناست مرد
«سعدی»

 بجای مقدمه

«قدرت نفت انگلیس در این نهفته است که ما در سراسر جهان امتیازاتی داریم که به موجب آنها، راساً به توسعه میادین نفتی پرداخته و بهره‌برداری و توزیع نفت آنها را در اختیار داریم. اگر کشورهایی بخواهند راساً منابع نفت خود را توسعه دهند، موقعیت ما تضعیف خواهد شد. اگر ایران به توسعهٔ میادین نفتی خود در شمال کشور اقدام کند، دیری نخواهد گذشت که خواستار اجرای همین سیاست در جنوب نیز خواهد شد. از این رو ما باید استفاده ازهمهٔ امکانات آنها را از توسعه نفت خودشان منصرف کنیم» Foreign Office, 371/ Persia 1945/45443
«از دستور العمل وزارت خارجه انگلیس به سفارت این کشور در تهران»

به ابتکار آقای خسرو رحیمی گوینده و مجری محترم برنامه زیر سپهر نیلگون سوئد بخش پایانی مقاله اینجانب که در پاسخ به آقای شالگونی و در بضاعت ناچیز من تهیه شده بود در این رادیو قرایت گردید.  آقای شالگونی نیز طی‌ توضیح طولانی مفصل در ۳ جلسه یک ساعته که به همه کس و همه چیز نیز مربوط میشد و از جابلقا تا جابلسا ادامه می‌‌یافت به این مقاله کوتاه پاسخ دادند. نگارنده قصد آن را ندارد که به کلیه موارد مطروحه توسط آقای شالگونی پاسخ دهد و فقط مایل است مواردی را که مربوط به نفت شمال است به اطلاع خوانندگان این مقاله برساند و در مقاله دیگری به برخی‌ از نظرات ایشان پاسخ دهد.

واقعیت‌ها بویژه واقعیت‌های تاریخی و اجتماعی ‌ دارای سه خاصیت هستند،الف: ذو جوانب اند ب: جنبه‌های مختلف دارند ج: از پدیده و ماهیت مرکب اند، یعنی‌ ظاهری دارند وبا باطنی ،صورتی‌ دارند و با سیرتی. گاه آن ظاهر و صورت با آن باطن و سیرت نمیخواند و اصل هم باطن است نه ظاهر،سیرت است نه صورت؛ لذا درک واقعیت به جستجو و تحقیق نیازمند است تا ما همه جوانب مطلب را ببینیم و تحولات و تغییراتی را که در موضوع رخ داده و می‌دهد بشناسیم تا تشخیص دهیم که ماهیت مطلب سر چیست و یا آنچه در ظاهر دیده میشود در واقع همانست و یا آن که ظاهر امر پرده‌ای است بر باطن. این تحقیق میتواند ما را به نتیجه‌ای برساند که ابدا و اصلا با میل،امید و انتظار ما تطبیق نمیکند. محتوی فکر ما تنها زمانی‌ حقیقت است که این واقعیت خارج از ذهن را صرفنظر از میل ما و هدف ما هر چه بیشتر و دقیق تر منعکس نماید. برای جستجوی واقعیت باید دلی‌ وارسته از اغراض، مغزی انباشته از شوق حقیقت و خردی جوینده داشت.

در میان فعالان سیاسی میهن ما کسانی‌ هستند که تنها آن فاکت‌ها و داده هایی از زندگی‌ و واقعیت خارجی‌ را برمیگزینند که فقط تمایل آنان را اثبات نماید و آن فاکت‌ها و داده هایی را که تمایل آنان را ردّ می‌کند یا در آنان شک وارد میسازد از پیش مسکوت می گذارند و اگر نتوانستند آن را مسخ مینمایند. این افراد را خواست اندیش مینامند ,خواست اندیشان این شعارهگلی را در نهان ذهن خود دارند که «اگر واقعیت مخالف فلسفه من است پس خاک بر سر واقعیت». خواست اندیشی‌ یکی‌ از بلیه‌های میهن ماست.

از مجموعه  گفتار آقای شالگونی می‌توان استنتاج کرد که;
۱ ـ ایشان می‌پذیرند میکنند آن جمله‌ای را که فرموده اند:
«در حالی‌ که دکتر محمد مصدق از ملی‌ شدن نفت در سراسر کشور صحبت میکرد حزب توده‌ دلقک مابانه راه افتاده بود و از دادن امتیاز نفت به شوروی در زمان استالین حمایت میکرد» نا‌ درست است و چیزی به نام «جنبش ملی‌ کردن نفت» به وسیله دکتر مصدق وجود ندارد و دکتر مصدق در این دوران نماینده مجلس است نه ملی‌ کننده صنایع نفت؛
۲ ـ آقای شالگونی می‌‌پذیرند که موضوع نفت شمال توطئه‌ای بوده است که به وسیله ایالات متحده و انگلستان در جهت غارت منابع نفتی‌ ایران و به منظور ناا امن سازی مرز های کشور شوراها  طراحی‌ شده بود؛
۳ ـ می‌پذیرند که در خواست اتحاد شوروی منطبق با قرار داد ۱۹۲۱ ایران بوده است؛
۴ ـ ایشان قبول میکنند که این قرار داد عادلانه  بوده است؛ و
۵ ـ آقای شالگونی می‌‌پذیرند موضوع نفت شمال جهات گوناگون و متنوعی دارد و برای بر رسی آن نیاز به تعمق است.

بررسی‌ مستندات کتاب خاطرات ایرج اسکندری 

آقای شالگونی برای اثبات نظرات خویش از ملاقات زنده یاد ایرج اسکندری با دکتر مصدق بهره میجویند که مذاکرات ۲ سیاستمدار را در نگاه‌های متفاوت آنان بازگو می‌کند و الزاما نظر حزبی که در چارچوب خرد جمعی‌ فعالیت می‌کند، نیست، ولی خواست اندیشانه و گزینشی نظر ایشان را در مورد موضوع نفت شمال که موضوع مرکزی بحث ما است حذف می نمایند. راقم این سطور یادآوری مینماید این کتاب بار‌ها به وسیله وزارت اطلاعات چاپ و پخش گردیده و فعلا از عواملی که منجر به انتشار این کتاب گردید صرف نظر می‌کنم، ولی‌ از آنجا که این کتاب مورد استناد آقای شالگونی قرار گرفته من نیز در همین چهار چوب پاسخ میدهم.

زنده یاد ایرج اسکندری در پاسخ فریدون آذرنور که پرسیده اند نقش فراکسیون حزب توده ایران در مورد نفت در مجلس چه بود می گوید:
«مخالفت با امتیاز نفت جنوب بعنوان استیفای حقوق ملت ایران.خود اقلیت وطرفداران مصدق هم در مجلس غیر از این چیزی نمی گفتند. آنوقت صحبت ملی شدن نفت در مجلس مطرح نبود. تا این که قضیه کافتارادزه پیش امد و هیئت نمایندگی شوروی به ریاست او در حکومت ساعد وارد شد و بلافاصله پیشنهادات خود را راجع به نفت مطرح کرد. در واقع ساعد مدت ۱۵ روز تمام با کمپانی ها و انحصارات نفتی درباره نفت شمال مذاکره و وعده هایی هم داده بود، بدون آن که به مجلس یا مرجع دیگری اطلاع دهد؛ هیئت شوروی که آمد موضوع بر ملا شد و قضیه کشف گردید که اینها به چه کاری مشغول بوده اند. تظاهرات از آنجا شروع شد؛ از طرف ما تظاهرات علیه دولت ساعد بود. واقعیت این است که به این عنوان قرار شد تظاهرات انجام گیرد که چرا این آدم حاضر شده در مورد نفت شمال با امریکایی ها صحبت کند. قرار داد سال ۱۹۲۱صریحا اعلام کرده بود که دولت شوروی امتیازات نفت شمال و امتیازاتی که در خوریان و کویر خوریان داشت به دولت ایران باز می گرداند ولی ماده ای در قرارداد مزبور گنجانیده شده بود که چنانچه دولت ایران در نظر داشته باشد امتیاز یکی از این محل ها را واگذار کند بدوا بایستی شوروی را مقدم شمرده و موضوع را به او اطلاع دهند. حرف ما این بود که شما بدون این که قبلا به آنها مراجعه کنید رفته اید و چنین مذاکراتی را انجام داده اید لذا دولت شما بر خلاف مصالح مملکت عمل و رفتار کرده و باید برود. این جوهر استدلال ما بود .................. واقعیت این است، به همین دلیل هم خیال می کردیم که اگر تظاهر بکنیم دولت ساعد ساقط می شود.» خاطرات ایرج اسکندری ـ صفحه ۱۶۸

خلیل ملکی،‌ موضوع  انشعاب و  نفت شمال

ایشان برای ارائه مستندات تاریخی‌ خویش می‌گویند:
«من از جبهه ملی‌،تاریخ خلیل ملکی‌ که بعدا بر سر این موضوع (نفت شمال )انشعاب کرد چیزی نمیگویم،چون دیدم در نوشته ایشان از آبراهامیان استناد کرده ...»

بدوأ به آقای شالگونی یادآوری می‌کنم که در آن زمان هنوز جبهه ملی‌ تشکیل نشده بود و با اجازه آقای شالگونی من رفتار و مواضع آقای خلیل ملکی‌ را که  متکی‌ به خاطرات ایشان تنظیم گردیده در اینجا  آورده و قضاوت را به خوانندگان و‌ا میگذارم. آقای خلیل ملکی‌ از پشتیبانان پیشنهاد نفت شوروی است او می‌گوید:
«سیاست یک جانبه (یعنی‌ تاسی‌ از سیاست انگلستان ) در رگ و پوست سازمان‌های دولتی ما ریشه دوانیده، باید برای خنثی کردن آن از نیروی جدید استفاده شود، ولی‌ این نیروی جدید نباید جانشین او (یعنی‌ استعمار انگلستان) شود بلکه آن را خنثی نماید" روزنامه رهبر ۲۹ آذر۱۳۲۳ (خاطرات خلیل ملکی‌ صفحه ۳۴ ) 

 او در همین مورد می‌گوید:
«ایمان قلبی من این است که مقصود دولت شوروی نه کشورگشایی است نه این که هدف اوست، بلکه هدف اصلی‌ آن دولت مخالفت با سیاست ضدّ شوروی است» (خاطرات خلیل ملکی‌ صفحه ۳۵) 

او پس از رد شدن پیشنهاد شوروی در مجلس که اکثریت آن را نمایندگان دربار و انگلیس تشکیل می‌دادند، شدیداً دکتر مصدق را مورد انتقاد قرار می‌دهد و می‌گوید:
«ندادن امتیاز به شوروی از طرفی‌ و الغا نکردن امتیاز نفت انگلیس از طرف دیگر سیاست موزنه منفی‌ نیست،بلکه حفظ حالت کنونیست، زیرا اولین کسی‌ که از امضا طرح رحیمیان راجع به امتیاز نفت ویلیام دارسی امتناع نمود و یک قدم ولو غیر عملی‌ برای این مقصود بر نداشت خود آقای دکتر مصدق بود» (خاطرات خلیل ملکی‌ صفحه ۳۷)

کتاب تجربه ۲۸ مرداد

ایشان مطلبی را از مقاله اینجانب نقل میکنند که مطلقاً در مقاله  وجود ندارد؛ ایشان می‌گویند:
«چون آقای (بصیر) رفته و از زنده یاد جوانشیر که توسط جمهوری اسلامی اعدام شده (می‌گویند به روباه گفتند شاهدت کیه گفت دمم) از دیگران شاهد آورده که ما هیچ وقت از امتیاز دادن دفاع نکردیم ... این که بعد از تبعید برگشتند، مثلا جوانشیر چه نوشت،چه ننوشت، آورد‌ند یک تاریخ را دوباره باز نویسی کردند این را که مردم قبول نمیکنند».

با عذر خواهی‌ از خوانندگان این مقاله آن چه را نگارنده از رفیق شهید ما جوانشیر از کتاب تجربه ۲۸ مرداد که تز‌ دکترای ایشان است نقل نموده ارائه مینماید:
«ادعا می كنند كه حزب توده ایران گویا به این دلیل مخالف اصل ملی شدن بود كه در اصل تصویب شده جبهه ملی، ملی شدن نفت در سرتاسر كشور درنظر گرفته شده بود و حزب توده ایران گویا می خواست نفت شمال ملی نشود و به شوروی ها واگذار شود. مبلغین این دروغ، انترناسیونالیسم پرولتری حزب ما را نشانه گرفته اند. آنان می خواهند این فكر را به مبارزین تلقین كنند كه گویا اگر حزب توده ایران جزو اردوگاه جهانی كارگری و كمونیستی نبود و در ورطه ضد شوروی می غلطید راه درست تری می رفت. درحالی كه ملی كردن نفت اصولا" به مساله نفت شمال ارتباطی نداشت. قرارداد همكاری ایران و شوروی برای بهره وری از نفت شمال : اولا"، اگر اجرا می شد، با ملی شدن نفت تناقضی پیدا نمی كرد زیرا این قرارداد به حاكمیت ملی ایران به طور كامل احترام می گذاشت.ثانیا"، این قرارداد چندین سال پیش رد شده و موضوع آن پایان یافته بود. دیگر نفت شمالی وجود نداشت كه حزب توده ایران بخواهد به اصطلاح برای شوروی ها حفظ كند. این نوع ادعاهای دروغین را دشمنان نهضت و نفاق افكنان حرفه ای ساخته اند تا تبلیغات ضد كمونیستی را دامن زنند و مانع اتحاد نیروها شوند.( ف. م. جوانشیرتجربه ۲۸ مرداد)»

شما خود اعتراف کردید که تمام این حوادث در سال‌های ۱۳۲۲ و ۱۳۲۳ اتفاق افتاده است، ارتباطی‌ با داستان ملی‌ شدن نفت در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲  [جا افتادگی]  فریبکارانه باز نویسی شده است و استناد ایشان بر این اتّهام سخیف چیست؟
                         
زنده یاد دکتر رضا رادمنش به عنوان نماینده مجلس و عضو فراکسیون توده‌ در مجلس چهاردهم در مقام توضیح خواهی‌ از دولت ساعد مراغه‌ای گفت:
«... و بنده خواستم عرض کنم که بنده با رفقایم با دادن امتیازات به دولت های خارجی بطور کلی مخالفیم. همانطور که ملت ایران توانست راه آهن را خودش احداث کند بنده یقین دارم که با کمک مردم و سرمایه داخلی ما می توانیم تمام منابع ثروت این مملکت را استخراج کنیم و شاید بتوانیم به موضوع بدبختی مردم این مملکت بهبودی بدهیم. اگر فرض کنیم که این مورد استثنائی است من تعجب از عجله در این قضیه می کنم که چرا ما در یک چنین موقع بحرانی که تمام دنیا در آتش می سوزد در این امر اینقدر تسریع می کنیم و به عقیده بنده بهیچوجه صلاح نیست و مقتضی نیست در چنین موقعی ما با عجله یک اقدامی بکنیم که شاید قرن ها در آتیه تاسف آن را بخوریم.»
  
ایران بین ۲ انقلاب - پروفسور آبراهامیان

این نکته را قابل ذکر می‌دانم که حقیر نه نوشته‌های پرفسور آبراهامیان را وحی منزل می‌دانم  و نه آن را ردّ می‌کنم، در هر موردی استدلال و مستندات  ایشان را واکاوی می‌کنم، اسلوب و روش تحقیق ایشان را بر رسی‌ می‌کنم، و از هر وسیله علمی بهره میگیرم تا نزدیک‌ترین روایت به واقعیت را پیدا کنم.  آن چه را نگارنده از پروفسور آبراهامیان نقل کرده‌ام دستور العمل وزارت امور خارجه انگلیس برای سفارت خود در تهران است که نگاه راهبردی  آنان را به موضوع نفت شمال مشخص مینماید که به سبب اهمیت آن و ذکر شماره سند نقل مینمایم:. 
«قدرت نفت انگلیس در این نهفته است که ما در سراسر جهان امتیازاتی داریم که به موجب آنها، راساً به توسعه میادین نفتی پرداخته و بهره‌برداری و توزیع نفت آنها را در اختیار داریم. اگر کشورهایی بخواهند راساً منابع نفت خود را توسعه دهند، موقعیت ما تضعیف خواهد شد. اگر ایران به توسعهٔ میادین نفتی خود در شمال کشور اقدام کند، دیری نخواهد گذشت که خواستار اجرای همین سیاست در جنوب نیز خواهد شد. از این رو ما باید استفاده ازهمهٔ امکانات آنها را از توسعه نفت خودشان منصرف کنیم» Foreign Office, 371/ Persia 1945/45443

کاش آقای شالگونی به جای آن ۳ ساعت صحبت در مطالب مختلف،فقط چند دقیقه تامل میکردند و این سند راهبردی را دوباره میخواندند و از خود میپرسیدند اگر آن روز به جای آن اکثریت نمایندگان سر سپرده  مجلس شورای ملی‌ نمایندگان واقعی‌ مردم در مجلس بودند آیا به همین شیوه عمل میکردند. شاید اگر به پیشنهاد آقای خلیل ملکی‌ عمل میکردند امروز ما شاهد آن نبودیم که در تمام منطقه شمال ایران بعد از ۶۸ سال حتا یک قطره نفت استخراج نکرده باشیم. . تجربه احداث ذوب آهن پیش روی ماست، امروز ایران صاحب صنعت فولاد است، این قابل انکار نیست.

حال مایلم نظر آقای شالگونی را به مستندات زیر جلب کنم: و از ایشان بپرسم اگر حقیقت جویی ملاک کار ایشان است چرا اسناد را گزینشی انتخاب میکنند؟
«هنگامی که شوروی برای نخستین بر یک امتیاز نفتی‌ درخواست کرد، ۴۳ نفر از اعضائ حزب (توده‌) که نامشان آشکار نشد پنهانی به نخست وزیر گفته بودند که اگر از گفتگو با شوروی‌ها خود داری کند از او پشتیبانی‌ خواند کرد. (ایران بین ۲ انقلاب صفحه ۳۸۱ ) " 1944/34-40241 Persia /371

«جورج کنان کاردار وقت سفارت آمریکا در مسکو با صراحت به دولت متبوع خود نوشته است: انگیزه اصلی‌ رفتار اخیر شوروی در شمال ایران شاید صرفا نفت نباشد، بلکه نگرانی از نفوذ احتمالی‌ خارجی‌‌ها در آن منطقه که با مساله وجهه عمومی‌ ارتباط می‌یابد نیز مطرح است، نفت شمال ایران مهم است ،اما نه به عنوان چیزی که ممکن است در صورت بهره برداری هر کشور دیگری از آن خطرناک باشد». (ایران بین ۲ انقلاب صفحه ۳۸۱ ) " 1944/34-40241 Persia /371 

پرفسور آبراهامیان در کتاب جدید خو یش (تاریخ ایران مدرن صفحه ۲۰۶ ) در این مورد سند دیگری را ارائه مینماید که درخور توجه است:                
«به گزارش بولارد (سفیر انگلیس آن زمان در ایران ) سران حزب توده‌ به نخست وزیر اعلام  کردند که آنان مخالف تقاضا ی شوروی هستند و در مقابل از سیاست رسمی‌ دولت در زمینه به تعویق انداختن کلیه مذاکرات نفتی‌ تا پایان جنگ حمایت میکنند»  British Ambassador 25 October 1944, FO 371/Persia 1934-6058

ملاحظه میشود که میان اسناد ارائه شده تضاد وجود دارد، در یکی‌ می‌گوید حزب ما در ۴۴ شهر تظاهرات بر پا کرده و در دیگری سران حزب توده‌ به نخست وزیر اعلام  کردند که آنان مخالف تقاضای شوروی هستند. از طرف دیگر آیا میشود در ۴۴ شهر مردم دانائی را جمع آوری کرد و به آن‌ها گفت بیائید برویم برای دادن امتیاز به یک کشور بیگانه تظاهرات کنیم؟ آیا در آن دوران در ایران ۴۴ شهر بزرگ وجود داشته است؟ پروفسور آبراهامیان چه دلیلی‌  را ارائه کرده اند؟ حتما به شیوه رفتاری شما باید بگوییم غلط کرده است مطلبی را بدون دلیل نوشته است. ما هرگز این کار را نمی‌کنیم. از ایشان درخواست مستندات می‌کنیم، بررسی‌ جمعیت شناسی‌ می‌کنیم، جغرافیای سیاسی آن دوران را بررسی‌ می‌کنیم و از هر وسیله علمی‌ مدد میگیریم تا نزدیک‌ترین روایت از واقعیت را پیدا کنیم.

آقای شالگونی به این اعتراض دارند که چرا حزب توده‌ ایران بنا به شهادت شارژ دافر حکومت آمریکا در مقابل مجلس با ۳۵۰۰۰ هزار نفر تظاهرات به سود امتیاز نفت شمال برای شوروی نموده است. آقای شالگونی از خود نپرسیدند که این شارژ دافر حکومت آمریکا چه دلیلی‌ برای طرفداری تظاهر کنندگان از امتیاز شوروی ارائه کرده است و این پرفسور آبراهامیان چه هوادار توده‌ ای‌ است که بنا بر روایت نادرست شما از یک کتاب ۷۰۰ صفحه‌ای فقط ۱۰۰ صفحه در مورد نفت شمال و مخالفت با توده‌ ای‌‌ها نوشته اند؟ 

بخشی از مبانی روایت پروفسور آبراهامیان بر مبنای مکاتبات میان وزارت امور خارجه آمریکا یا انگلیس و سفیران یا کارداران آنها در سفارت بوده است و الزاما نزدیک‌ترین روایت از رویداد نیستند و لاجرم باید اسناد دیگری نیز آن رویداد را تأئید نمایند. زنده یاد مهندس صادق انصاری به عنوان شاهد صدیقی در خاطرات خود مینویسند:
«در آن روز من نیز در صف انبوه تظاهرات کنندگان بودم،سخنی از نفت و دادن امتیاز آن به شوروی در میان نبود، جز فریاد رسای "مرگ بر ساعد" صدایی شنیده نمی‌شد. چنان که بعضی‌ از رفقا به طنز آن تظاهرات را "دمونستراسیون مرگ بر ساعد" نام نهاده بودند.» از زندگی‌ من‌خطرت سیاسی اجتماعی مهندس صادق انصاری صفحه ۹۳

مایکل بروکس روزنامه نگار انگلیسی‌ در کتاب «نفت و سیاست خارجی»  منتشره در سال ۱۹۴۴ در لندن در ا ن دوران چنین نوشت:
«اگر فرض ما در باره این که منظور روس‌ها این بوده است که کمپانی‌های آمریکا و انگلیس به شمال ایران راه نیابند درست بوده است ... در آن صورت باید چنین نتیجه گرفت که به منظور خود نائل آمدند و باید تعجّب کرد از این که محافل رسمی‌ انگلیس آن را شکست روس‌ها میدانند»

اسناد رسمی حزب توده‌ ایران

آقای شالگونی به عنوان یک فرد سیاسی حتما میدانند که برای بررسی‌ نظر یک سازمان سیاسی باید به اسناد رسمی‌ آن مراجعه کرد و در مقاله پیشین نظر حزب توده‌ ایران با صراحت به شرح زیر اعلام گردید :
۱- حزب توده‌ ایران با هر گونه امتیازی مخالف بوده است؛
۲-حزب توده‌ ایران معتقد است مردم ایران خود قادرند منابع ثروت خود را در دست بگیرند ولی‌ حزب اضافه مینماید در صورتی‌ که دولت این مورد را استثئایی میداند و تصمیم قطعی به دادن امتیاز دارد نباد چنین تعجیلی در کار داشته باشد که بدون مطالعه لازم و در نظر گرفتن مصالح مردم و مملکت عمل کند؛
۳- حزب توده‌ ایران در صورت چنین استثئایی مطالعه دقیق هر کسی‌ را که به مصالح کشور علاقه‌ دارد به این نتیجه خواهد رسند که شرایط شوروی را ارجح بداند،زیرا اولا دولت شوروی نمی‌تواند (و به حق هم نمی‌تواند)موافق باشد که در مناطق مرزی وی انحصارات امپریالیستی پایگاه هایی داشته باشند و ثانیا این عمل را ماده ۱۳ قرار داد ۱۹۲۱ منع کرده است .در این قرار داد حکومت شوروی لغو  امتیاز نامه نوبل را مشروط  به این کرده است که استخراج نفت در این منطق به هیچ دولت ثالثی داده نشود و این قرار داد در جهت تامین استقلال سیاسی و اقتصادی ایران بوده است.

کاش آقای شالگونی میفرمودند این تاریخ  دوباره بازنویسی شده کدام است و آن کدام بخش از مردم آن را قبول نمیکنند. آن مردمی که آقای شالگونی به نمایندگی آن‌ها صحبت می‌کند کی‌ و کجا هستند؟

آیا آقای شالگونی هیچگاه از خود پرسیده اند در این ۳۰ سالی‌ که با تمام قوا در برابر حزب توده‌ ایران ایستاده اند آب به کدام آسیاب می‌ریزند و همزبان با کدام محافل هستند؟ همین نفت شمال مثال خوبیست؛ شما حتما رفیق نازنین ما عباس حجری بجستانی را بخاطر میاورید. در سال ۱۳۶۲ او را زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها وادار کردند برای اثبات وابستگی حزب توده‌ ایران به شوروی این جملات را بگوید:
«از جمله نمونه‌های روشنی که ارایه شده مسله پشتیبانی حزب از دادن امتیاز نفت شما به شوروی است؛ در اواخر سال ۱۳۲۳ و اوایل سال ۱۳۲۴ موقعی که هیأت نمایندگی شوروی به سرپرستی کافتارادزه در تهران اقامت داشت و رسما خواستار امتیاز نفت شمال شده بود حزب فعالانه از آن حمایت کرد » حزب توده‌ از شکل گیری تا فروپاشی صفحه ۱۰۷۲ موسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي (وزارت اطلاعات )

ولی بد نیست رفتار شما و دوستانتان را در مقابل چنین جنایت‌های هولناک در اختیار خوانندگان این مقاله قرار دهم ۳ سال بعد از علم و اطلاع از شرایط زندان و چگونگی‌ این مصاحبه‌های رسوا نوشتید:
«ندامت مفتضحانه و زانو زدن ذلت بار رهبران دستگیر شده حزب توده‌ در شرایطی که کودکان و نوجوانان ایران گاه بی‌ آن که نام خود را اعتراف کنند با سربلندی و غرور از دالان‌های صعب شکنجه به استقبال مرگ شرافتمندانه میروند نه تنها پوشالی بودن پهلوان هایی چون کیانوری، دانشمندانی چون طبری را آشکار کرد، بلکه یک بار دیگر همچون ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عفونت متراکم در دستگاه رهبری کرم خورده حزب توده‌ را بیرون ریخت، و این آخرین پرده و گویا‌ترین پرده از موجودیت و تاریخچه حزب توده‌ و سرنوشت مکرر و محتوم آن بود».

من به جای شما از این جملات شرمسار شدم؛ اگر اندکی‌ به اخلاق سیاسی پایبند میبودید به دروغ نمی نوشتید:
«ثمره عملی‌ و ماحصل عملی‌ موجودیت سیاسی حزب توده‌ در دوران مهاجرت،عبارت بوده است از حذف شعار مرگ بر رژیم کودتا و در پیش گرفتن سیاست تأئید آمیز نسبت به رژیم شاه و انقلاب سفید امپریالیستی‌ضدّ دموکراتیک شاه به پاس خرید‌های نظامی از اتحاد شوروی و دیگر کشور‌های سوسیالیستی و تخطئه انقلابیون».

شما بار‌ها گفتید و نوشتید که در اثر همکاری اطلاعآتی رهبری و اعضا حزب توده‌ ایران، بسیاری از اعضاء شما دستگیر، بازداشت و اعدام شده اند و هر کسی‌ از شما سند خواست ، نام فاعل این اقدام را خواست، گفتید بروید به مواضع خود در آن زمان نگاه کنید. شما در آن "دادگاه غیابی" هم دادستان بودید، هم رئیس دادگاه و هم مجری حکم. و همه ما محکومان آن دادگاه.  این کار را کسی‌ کرد که ادعا دارد در رشته حقوق تحصیل کرده است.  شما در ۳۰ سال گذشته هر کجا و به هر منظوری پای حزب توده‌ ایران را به میان کشیدید و  به سیمای آن لجن پاشیدید. آیا می‌توان از شما پذیرفت که ضدّ توده‌ ای‌ نیستید؟

نگارنده بر این اعتقاد است که سخن خود را در یک امکان نابرابر در مورد نفت شمال گفته است؛ شما نیزقریب ۲۰۰ دقیقه آن چه در دل‌ داشته آید گفته اید. قضاوت را به عهده خوانندگان می‌گذریم.

شما میگویید حزب توده‌ ایران از خود انتقاد نمیکند، کافیست به همین ۲ کتاب که من در این ۲ مقاله به آنان اشاره کردم مراجعه کنید تا عیار سخنان خود را بسنجید. من بر این باورم شما مواضع حزب توده‌ ایران را نمیشناسید؛ یا آن را یاد بگیرید یا در این مورد صحبت نکنید. شما که یک موضع گیری حزب توده‌ ایران در ۶۸ سال پیش را که در آن زمان فقط ۲ سال از عمر آن می‌گذرد این چنین زیر میکروسکوپ سیاسی خود میگذارید و ۳ جلسه رادیویی در مورد آن صحبت می‌کنید، آیا این حق را به دیگران میدهید که از شما بپرسند کارنامه شما و سازمان متبوع تان چیست؟ این انتقاد و انتقاد از خود را شما در کجا ثبت و انتشار داده اید؟ آیا مردم حق دارند بدانند که چرا بد از ۳۰ سال امروز تحت ۲ نام سازمان راه کارگر فعالیت جداگانه می‌کنید و چرا پس از ۳۰ سال هنوز آن حزب کارگر مورد نظر خود را ایجاد نکرده اید؟

سخن پایانی

شهید راه حزب ما: هوشنگ تیزابی، ارثیه گرانقدری را برای ما به یادگار گذاشته است. او می گوید:
«کلاه گشادی سر ما گذاشته بودند. به ما تزریق کرده بودند که حزب توده یک دکان سیاسی است. یک دکان سیاسی که با اشاره انگشت کوچک استالین بوجود امده است. سرگذشت چند رهبر عاجز و زبون و یک مشت سیاهی لشگر بی بو و بی خاصیت را به جای شناسنامه تمام عیار یک حزب کبیر،حزب شهدا و قهرمان ها به ما قالب کرده بودند. بی شرفها چه تردست اند. ما از این منظره احساس تهوع می کردیم، اما وقتی خودمان را از دست این رسوبات تبلیغاتی که ذهن جامعه روشنفکری را پر کرده بود، [رها کردیم] روزبه  ،سیامک ،وارطان ،شوشتری و آرسن را یافتیم؛ مبشری، وکیلی و محقق زاده و هزاران قهرمان گمنام را کشف کردیم. میراث جاودانی از تعالیم مارکسیسم ـ لنینیسم را که با تار و پود میهن ما آمیخته و هزاران هزار آتش زیر خاکستر بجای گذاشته بازیافتیم و در چهره حزب، چهره قهرمان خلقهای خود را شناختیم. هر برگ از این شناسنامه انقلابی، هر عضو از این سپاه بی شمار شهدا و قهرمانان، برای اثبات فعالیت یک حزب رزمجو کافی بودند. آنگاه از قضاوت خود شرمسار شدیم.»

پرویز بصیر            سه‌شنبه  ۱۶ آذر ۱٣٨۹

برگرفته از تارنگاشت «صدای مردم»

این نوشتار در برخی جاها از سوی اینجانب ویرایش شده است.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!