«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نزدیک تر می شود!

فرشته سازی و شیطان سازی را از «شیطان بزرگ» بیاموزیم!

گفتگوی زیر از سوی رادیوی وابسته به دولت «یانکی ها» با دیوید پرایس، نماینده ی «حزب دموکرات» از کارولینای شمالی ایالات متحد، انجام پذیرفته است. هنگامی که آن را خواندم، نخستین گام های «فرشته سازی» از آخوند حسن فریدون (روحانی) از سوی این کشور را دیدم و با خود گفتم:
«آقایان، سال های سال دم از ”شیطان بزرگ“ و مرگ بر وی زدند و سرانجام با خوشنودی گفتند که آماده ی گفتگو با وی حتا در ژرفای دوزخ هستند ... باید چگونگی ”فرشته سازی“ و ”شیطان سازی“ را از ”شیطان بزرگ“ بیاموزند؛ شیطانی که تاکنون با برجسته نمودن کوچک ترین ندانمکاری ها و نسبت دادن اتهام های ناروا به دشمنان خویش توانایی خویش در ”شیطان سازی“ را به نمایش نهاده، اینک گام بگام ”فرشته ای نه چندان بلندپرواز“ را بال و پر می دهد؛ گرچه "فرشته" با ریش حنایی خود هنوز در ”جهان برزخ“ دست و پا می زند تا چه پیش آید ...»

آقای پرایس درباره ی «گفتگوهای هسته ای» نیز نتوانسته یا نخواسته آنچنان ایز گم کند. دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا اگر تا چند سال پیش هنوز بسیاری می پنداشتند که چنین گفتگوهایی تنها برنامه ی هسته ای ایران را دربرمی گیرد، اکنون دیگر برای آن ها نیز روشن شده که این گفتگوها، همانگونه که ۵ محور «بسته ی ریشخندآمیز شفاهی» نیز نشان داد، جُستارهای دیگر و از همه مهم تر پایوری (تضمین) بقای «بیضه ی اسلام» را نیز دربرمی گیرد. «بیضه  اسلام»ی که دیگر تفاوت چندانی با بیضه های خود آقایان ندارد که از ترس شورش های خودجوش و ناخشنودانه ی توده های مردم به انگیزه های گوناگون و از آن میان، گرسنگی، جفت شده اند! نماینده ی کارولینای شمالی که همه ی این ها را نیک می داند، از همین رو، «هویج شیرین» را نشان می دهد:
«... از همین رهگذر و به واسطه عادی‌سازی روابط ایران با دیگر کشورهای جهان، دستاورد های بزرگی برای این کشور خواهد داشت.» (گزارش زیر) و فراموش نمی کند تا «چماق» یا بهتر است بگویم: «تُخماق»ی* را که حاکمیت فرومایه ی ایران تاکنون چندین بار نوش جان کرده نیز یادآور شود:
«تحریم‌ها به خودی خود راه حلی دیپلماتیک به شمار نمی‌روند. تحریم یک ابزار است و می‌بایست با هدف واکنش به هر آنچه ایران انجام می‌دهد ـ یا از انجام آن سرباز می‌زند ـ وضع و اجرا شوند.» (همانجا)

اینکه آیا "فرشته" سرانجام بال و پر خواهد گشود یا نه، هنوز چندان روشن نیست و به تراز نیروهای سیاسی و اجتماعی درون و پیرامون ایران و بویژه آتش زیرخاکستر جنبش توده ای مردم ایران بستگی دارد که چنانچه بار دیگر شعله ور شود، بال و پر "فرشته" را سوزانده و شاید دودمان رژیم جمهوری اسلامی را نیز به باد دهد؛ ولی، آنچه روشن تر از روز است، بن بست رژیمی تبهکار و ضدملی است که از سویی توانایی در پیش گرفتن راه رشد اقتصادی ـ اجتماعی با سمتگیری سوسیالیستی** به سود توده های کار و زحمت را ندارد و از سوی دیگر، هرگام تازه ای به سوی «شیطان بزرگ» برای در آغوش کشیدنش برمی دارد، فاجعه ی اقتصادی ـ اجتماعی را به مرزهایی فراتر از پیش گسترش داده، زمینه های گسستن هرچه بیش تر پیوندهای اجتماعی و فرهنگی جامعه، بویژه میان خلق های ایران زمین و جنگ برادرکشی میان آن ها را که سده ها در کنار یکدیگر برای سرفرازی ایران زمین جنگیده و یکپارچگی بخش عمده ای از آن را با همه ی شکست های کوچک و بزرگ پاس داشته اند، از هر باره فراهم می کند. چنین بن بستی، هیچگونه «بازی برد ـ برد»، آنگونه که آقایان به آن دل بسته اند، همراه نخواهد داشت و از امپریالیست ها، هیچگونه پایوری نیز دریافت نخواهند نمود. هرچه، شکاف میان حاکمیت ضدانقلابی با توده های مردم ایران گسترده تر شده و ژرفای بیش تری می یابد، بیگمان ضربه های تخماق بیش تر، کوبنده تر و گیج کننده تری از «شیطان بزرگ» و همدستانش برای پذیرفتن بازهم بیش تر از پیش خواست های اهریمنی شان دریافت خواهند نمود.

پیگیری چنین وضعیت بیمناکی با حاکمیت ضدانقلابی و دولت هایی که به درازای بیش از سه دهه، هیچگونه برنامه ی یکپارچه و هماهنگ ملی برای شکوفایی اقتصاد ایران نداشته و تنها و تنها در پی برقراری پیوندهای نو و کهنه با کشورهای امپریالیستی و باج دادن از کیسه ی بودجه ی ملی به آن ها بوده و همچنان هستند، در فرجام خود تنها سرافکندگی تاریخی بزرگ دیگری برای ایران رقم خواهد زد و شاید این بار نه از تاک نشانی برجای ماند و نه از تاک نشان.

نمودها و نشانه های بیشماری در پهنه های گوناگون اقتصادی ـ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گواه آن است که برای برونرفت از بحران دامن گسترده ی اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی در میهن مان، راهی جز سرنگونی این رژیم برجای نمانده است. کودتای خزنده ی بخشی از رژیم بر ضد بخشی دیگر در سال ۱۳۸۸ در شرایطی که آتش زیر خاکستر جنبش مردمی همچنان پابرجا بود، بجای یکپارچگی بیش تر حاکمیت، چندپارچگی بیش از پیش آن را در پی داشت؛ واگرایی اقتصادی ـ اجتماعی ایران که نمود روشن آن، رشد منفی اقتصادی در چند سال گذشته است، در کنار خصوصی سازی های گسترده صنایع و معادن و بخش های دولتی اقتصاد کشور و نیز نبود مدیریتی کارآمد، اقتصاد سرمایه داری مافیایی را که در آن دزدان و راهزنانی گاه یکشبه، میلیاردر می شوند (نمونه: بابک زنجانی) گسترش بخشید و هرج و مرج اقتصادی و گرانی روزافزون کالاها و از آن میان، کلیدی ترین کالاهای مورد نیاز مردم را دامن زد؛ نبود کم ترین دورنمای دگرگونی های مثبت به سود توده های کار و زحمت، نابسامانی گسترده در مدیریت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که نشانه های روشن حاکمیت ملوک الطوایفی در حال فروپاشی را به نمایش می گذارد، نبود کم ترین برنامه و راهکاری روشن و درست برای برونرفت از بن بست بیمناک پدید آمده، همه و همه، نشاندهنده ی درستی شعار سرنگونی رژیمی در بن بست مانده و در لبه ی پرتگاه ایستاده است. با این همه، از سوی مزدوران و قلم به مُزدان رژیم با به رخ کشیدن نیروهای سرنگونی طلبی چون سازمان دوزخی مجاهدین و سلطنت طلب ها، این اندیشه پرورده می شود که گویا همه ی نیروهایی که خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستند، نیروهای ضدانقلابی اند و از همین رو، نمی خواهند دولت تازه به پیشکاریِ حسن فریدون (روحانی) کامیاب شود! چنین یاوه ای، این نکته را در خود نهفته دارد که گویا رژیم تبهکار جمهوری اسلامی، رژیمی انقلابی یا دستِکم پیشرو است. بازی «موش و گربه» ی کشورهای امپریالیستی با رژیم فرومایه نیز بر سردرگمی ناآگاهان و ساده لوحانی که انقلابیگری دروغین رژیم را می باورند، می افزاید. ناگفته نماند که نیروهای سازمان دوزخی مجاهدین، سلطنت طلب ها و برخی گروه های کم اهمیت تر «چپ رو» از همان آغاز انقلاب بهمن ۵۷ یا اندکی پس از آن، خواهان سرنگونی رژیم برآمده از انقلاب بوده اند. بخش هایی از این نیروها که تنها جریان های یادشده را دربرنمی گیرد، همگام با بالاپایین شدن های سیاست ایالات متحد، از موضع سرنگونی رژیم کوتاه آمده اند که شایان درنگ بوده و بخوبی نشاندهنده ی این واقعیت ساده است که نیرویی ضدانقلابی نمی تواند در بنیاد خود، سرنگونی نیروی ضدانقلابی دیگری را در کشور خود خواهان باشد؛ مگر یکی از دو حالت زیر:
الف. با یکدیگر در حاکمیت همدستند و در شرایط ویژه ای که توده های مردم سرکوب شده یا هیچ زمینه ای برای جنبش انقلابی هستی ندارد، یکی آن دیگری را از حاکمیت می راند (کودتای ضد انقلابی)؛ و
ب. یکی از نیروهای ضدانقلابی رانده شده از حاکمیت، در سایه ی سیاست کشور دیگری، نقشه های خود را برای سرنگونی آن دیگری پی می گیرد که سیاست و عملکرد آن به هر رو، پیروی کم و بیش بی چون و چرایی از سیاست آن کشور خواهد داشت.

هر دو این نمونه ها را در دوره ی کنونی دیده و آزموده ایم و همچنان نیز جلوی دیدگان ماست. به این ترتیب، آنچه چکیده ای از آن را در میان نهادم، هیچگونه هماوندی با خواست چنان نیروهایی که کم تر از رژیم فرمانروای ایران تبهکار و ضدانقلابی نیستند، ندارد.

سمتگیری اجتماعی ـ اقتصادی حاکمیت ضدملی جمهوری اسلامی به درازای بیش از سه دهه، بازپیمودن راه رشد سرمایه داری، بازسازی گام بگام بورژوازی وابسته (کمپرادور) و پیوندی استوارتر از پیش به سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی بوده و هست. دستبرد رهبری نابکار و نادان رژیم به اصل مهم ۴۴ قانون اساسی ایران، زیر فشار خردکننده ی بورژوازی سوداگر ایران و گشودن دروازه های اقتصادی کشور به روی کشورهای امپریالیستی که پیش از آن نیز از سوی دولت رفسنجانی تبهکار تا اندازه ای بازگشایی شده بود، واپسین میخ تابوت انقلاب بهمن ۵۷ بود و روند بحران را افزایش و شتاب بسیار بیش تری بخشید. پایه و بنیاد ضرورت سرنگونی رژیم نیز بویژه در واپسین دوره ای که با نام رییس جمهور مهرورزِ  بزرگ سرمایه داران جهان و سیب زمینی پیاز پخش کن در میان مردم بینوا گره خورده در واقعیت بسیار اسفناک گره زدن هست و نیست اقتصاد و سیاست ایران به کشورهای بزرگ امپریالیستی و به فرجام رساندن سیاست نولیبرالی سرمایه داری امپریالیستی در کشور ما نهفته است؛ کاری که در دوره های پیش از وی با همه ی کوششی که از سوی جناح های بورژوا لیبرال صورت گرفته بود، نتیجه ی دلخواهی اینچنین به بار نیاورده بود. با این همه، بزرگنمایی بیش از اندازه ی گند و گه کاری های دوره ی ۸ ساله ی احمدی نژاد و شکاندن همه ی کاسه کوزه ها به سر وی که این روزها با شدت هرچه بیش تر جریان دارد  و از سوی مزدوران و پادوهای رسانه ای جناح بورژوازی لیبرال حاکمیت و همه ی کسانی که در بیرون کشیدن «آخوند ریش حنایی» از "کلاه جادو" نقش داشته اند، دامن زده می شود با آماج پنهان نمودن ندانمکاری ها و تبهکاری های انجام یافته از سوی دولت های پیش از وی و بازنمودن جای پای تازه برای دولت لیبرال آینده است تا به بهانه ی آن، بی برنامگی اقتصادی ـ اجتماعی خود را پوشش داده و توده های سرگردانی که منتظر گشایشی در اوضاع بسیار نابسامان کنونی هستند را سر بدوانند.

در پایان به نکته ی مهم دیگری نیز اشاره می کنم که هنوز مانند سال ها پیش از این برای آن نیروهایی که سرنگونی رژیم یا هرگونه جنبش انقلابی را با یکی گرفتن شکل و مضمون (درونمایه و برونزد) تنها در لوله ی تفنگ می بینند و هرگونه انقلاب یا سرنگونی هر رژیمی را با همه ی گوناگونی شکل هایی که می تواند بخود بگیرد و از کالبدی به کالبدی دیگر درآمده یا با یکدیگر آمیخته شوند، تنها به شکل مسلحانه ی آن فرومی کاهند، روشن نیست. پیش بینی شکل های گوناگونی که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بخود خواهد گرفت، ازهم اکنون، جز یاوه گویی بیش نخواهد بود. هرکدام از این شکل ها را به هنگام فرارویی آن ها می توان تا اندازه ای پیش بینی نموده به شکفتن آن ها یاری نمود. آنچه هم اکنون مهم است و در آینده ی نزدیک بازهم بر اهمیت آن افزوده می شود، سمتگیری و برنامه ریزی همه ی نیروهای انقلابی و میهن پرست ایران برای چنین شرایطی و افزایش آمادگی درخور برای هر «واریانتی» است.

هر روز که می گذرد، رژیم ضدانقلابی و ضدخلقی جمهوری اسلامی، میهن مان را بیش تر به ژرفای باتلاقی که خود نیز در آن گرفتار آمده، فرو می کشد. سرنگونی این رژیم، اگر همین امروز ممکن بود بهتر از فردا و فرداهای دیگر بود. بر ماست که با آمادگی هرچه بیش تری به پیشواز آن برویم.

سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، برو برگرد ندارد و زمانی دراز نخواهد پایید؛ چنانچه این کار با سازماندهی درخور از سوی نیروهای چپ و آفرینش جبهه ی گسترده ای از نیروهای کار، پیشرفت، صلح و آزادی های مدنی و اجتماعی همراه باشد، توده های مردم و خلق های ایران از بهترین جایگزین برای سرنگونی رژیم ضدملی و ضدخلقی برخوردار خواهند شد و این امکان فراهم خواهد آمد تا کار به شکل های آشتی جویانه تر و درنگ ناپذیرتری فرجام یابد؛ وگرنه، چنانچه این رژیم فرومایه با باج دادن ها از کیسه ی مردم و بند و بست های هر از گاهی با امپریالیست ها از یکسو و زیر پا نهادن خواست های مشروع توده های مردم و خلق های ایران زمین و سرکوب توده های برانگیخته از سوی دیگر بتواند اندکی عمر خود را درازتر نماید، شاید اندکی دیرتر سرنگون شود؛ ولی این سرنگونی، بیگمان بهای سنگین تری برای ملت ایران داشته و شاید خواری و سرافکندگی ملی را که هم اکنون نیز نمودها و نشانه های بسیاری از آن در دست است، در پی داشته باشد.

سرنگون باد رژیم تبهکار جمهوری اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر     یکم امرداد ماه  ۱۳۹۲

* تُخماق از ریشه ی ترکی، چماق کم و بیش بلندی است که به سر کُلُفت آن چندین لایه پارچه ی پشمین یا مانند آن می پیچیدند تا ضربه ی آن تا اندازه ای نرم شده و شکستگی در پی نداشته باشد. در دادگاه های سده های میانه ی منطقه ی بزرگی از آسیای میانی و جنوب باختری، دربرگیرنده ی کشورمان، بویژه در دوره ی حاکمیت های ملوک الطوایفی و خانخانی از این ابزار در بالای سر محکومی که وادار به نشستن در چاهکی تنگ و سر بزیر افکندن بود، سود برده می شد. هر بار که از محکوم، پرسشی از سوی داروغه یا خان بزرگ فرمانروا در میان نهاده می شد و محکوم، آگاهانه یا ناآگاهانه سر خود را برای پاسخ گفتن بالا می آورد، تخماق از سوی نگهبانی که بالای سر وی به این منظور گماشته می شد، فرود می آمد تا سر به زیر افکند. چنین ضربه ای، گرچه شکننده نبود، ولی با هر ضربه گیجی و منگی بیش تر محکوم نگونبخت را به همراه داشت.

** «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را گاه «راه رشد غیر سرمایه داری» نیز نامیده اند که از دید من، بسیار بیجا و نادرست است. «راه رشد غیر سرمایه داری» به جز ابهامی که در صورت خود دارد، از نظر ماهیت آن نیز نامفهوم و نادرست است؛ زیرا به هیچ سویی رهسپار نیست و تنها می گوید که چیزی غیر از سرمایه داری است. چه چیزی؟ آن را روشن نمی کند؛ اگر به سوی سوسیالیسم سمتگیری ندارد، پس چیست؟ آیا راهی در میان آن دو است؟! که در آن صورت نادرست بودن آن بیشتر آشکار می شود. زیرا هر دانش آموز ساده ی آموزش سوسیالیسم نیز می داند که لایه های میانی جامعه سرمایه داری از دورنما و افقی برخوردار نیستند. افزون بر آن، جامعه نیز مانند کالبدی زنده حرکت دارد و این حرکت حتا در ساده ترین شکل های آن مانند حرکت یک آمیب، همواره سمت و سوی مشخصی دارد و باید داشته باشد؛ در غیر این صورت آمیب به دونیم بخش می شود یا هریک از اندام های کالبد به سمتی حرکت می کنند که با مجموعه کالبد هماهنگ نیست که معنای آن ازهم پاشیدن کالبد است.

«راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را با «راه رشد سوسیالیستی» نیز نباید یکسان پنداشت. «ساخت» یا ترکیب «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» برای کشورهایی بکار می رود که از سطح رشد اقتصادی ـ اجتماعی پایینی برخوردارند یا اگر حتا رشد اقتصادی ـ اجتماعی در آنجا در حال افزایش پرشتابی است هنوز از بنیان های مادی و معنوی بایسته و شایسته برای پیگیری استوار «راه رشد» خود برخوردار نیستند. در این باره، جمهوری توده ای خلق چین، با وجود رشد غول آسای اقتصادی ـ اجتماعی خود در سال های کنونی نمونه ی بسیار خوبی از کشورهایی است که «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» را برگزیده اند. «ساخت» یا ترکیب «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی»، افزون بر این آشکارا می گوید که به سوی سوسیالیسم سمتگیری نموده است و به درجات مشخصی که از این کشور تا کشور دیگر تفاوت های گاه عمده دارد، از «راه رشد سرمایه داری کم رشد و گسترش نیافته» روی برتافته است. در اینجا، دانسته به ویژگیها و خطوط عمده «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» نپرداخته
ام. (برگرفته از پانوشت نوشتار: «سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹)

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

نباید پیشاپیش دیپلماسی میان ایران و آمریکا را مردود بدانیم

۱۳۰عضو مجلس نمایندگان آمریکا در نامه‌ای خطاب به باراک اوباما، رییس جمهوری این کشور از وی خواسته‌اند با توجه به انتخاب حسن روحانی به عنوان رییس جمهوری ایران، برای حل اختلافات موجود میان دو کشور با وی وارد مذاکره شود.

این نامه توسط دیوید پرایس، نماینده دموکرات از کارولینای شمالی و چارلز دنت، نماینده جمهوریخواه از پنسیلوانیا تهیه شده است.

دیوید پرایس در این خصوص با رادیو فردا گفت‌و‌گو کرده است.

رادیو فردا:
در این نامه اشاره کرده‌اید که «ایران رییس جمهوری را بر بستر میانه روی و اصلاح انتخاب کرده است، تاریخ نیز به ما نشان داده که در قبال چشم انداز تحولی معنادار در این کشور باید هوشیارانه برخورد کرد». ممکن است توضیح بدهید، منظورتان از «تحول معنادار» چیست و چطور این تحول می‌تواند به اندازه کافی معنادار باشد که در نهایت منشاء تماس و ایجاد ارتباط ایالات متحده با ایران شود؟

دیوید پرایس:
تحولی که ما به دنبال آن هستیم، رویکرد جدی ایران در گفت‌وگوها است که به توافقی میان ایران و جامعه جهانی برای توقف [کوشش] برای ساخت جنگ ‌افزار هسته‌ای منجر شود و البته از همین رهگذر و به واسطه عادی‌سازی روابط ایران با دیگر کشورهای جهان، دستاوردهای بزرگی برای این کشور خواهد داشت. در عین حال ساخت این جنگ‌افزارهای هسته‌ای توسط ایران حقیقتاً غیرقابل قبول است و رییس جمهوری نیز چنین چیزی را مطرح کرده ... سابقه رییس جمهوری جدید ایران [نیز] حاکی از وجود سطحی از آمادگی برای دیپلماسی و [مذاکره] درباره مسأله هسته‌ای است.

هدف از نگارش نامه فراحزبی ما به رییس جمهوری ایالات متحده، هم تشویق ایشان و دیگر مذاکره‌کنندگان به آزمودن شرایط ناشی از تحولات اخیر بود که ببینیم چه امکاناتی برای پیشبرد نوعی دیپلماسی موفقیت‌آمیز ایجاد شده است.

رادیو فردا:
شما در نامه‌تان نوشته‌اید: «باید هوشیار بود که با اقداماتی تحریک آمیز امکان چنین پیشرفتی را از میان نبریم و زمینه تضعیف احتمالی رییس جمهوری منتخب جدید ایران را در برابر محافظه کاران ایجاد نکنیم». آیا منظورتان از «اقدامات تحریک آمیز»، تشدید تحریم‌ها یا تهدید نظامی است؟

دیوید پرایس:
خیر، ما درباره مسأله تحریم‌ها به شکلی باز برخورد می‌کنیم. تحریم‌ها بخش مهمی از کوشش برای اعمال فشار بر روی ایران هستند؛ اما تحریم‌ها به خودی خود راه حلی دیپلماتیک به شمار نمی‌روند. تحریم یک ابزار است و می‌بایست با هدف واکنش به هر آنچه ایران انجام می‌دهد ـ یا از انجام آن سرباز می‌زند ـ وضع و اجرا شوند.

بنابراین، منظور اصلی ما این است که بگوییم نمی‌بایست عجولانه درباره رییس جمهوری جدید ایران داوری کنیم یا پیشاپیش، انجام هرگونه کوشش سازنده ی دیپلماتیک را مردود بدانیم؛ ما نیاز داریم، بررسی کنیم و ببینیم چنین کوشش‌هایی چه امکاناتی را به دنبال خواهد داشت.

رادیو فردا:
ایالات متحده احتمالاً انتظار دارد که گفت‌وگوهای هسته‌ای میان ایران و کشورهای «گروه ۵+۱» پاییز امسال پی گرفته شود. فکر می‌کنید این تصمیم از جانب آمریکا، ایرانی‌ها را دلگرم خواهد کرد که توقف غنی سازی را بپذیرند؟

دیوید پرایس:
پاسخ این سؤال را نمی‌دانم و فکر نمی‌کنم به استثنای خود ایرانی‌ها کسِ دیگری بداند. ما باید دیپلماسی را در راستای دیگر اقدام‌ها پیگیری کنیم. از دید من، در برابر ما راه دیگری وجود ندارد که دریابیم گفتگوها با ایران احتمال موفق شدن خواهند داشت یا خیر. این چالش، کوشش ما را خواستار است و به باور من، در چنین وضعیتی، حتی در برابر سرسخت ترین دشمنان، نباید از کنار تغییر در رهبری [در دولت ایران] به سادگی گذشت. برعکس، تغییر در رهبری فرصتی برای آزمودن این تحول و بررسی چگونگی ایجاد پیشرفت از این رهگذار است و من معتقدم که رییس جمهوری ما هم چنین برنامه‌ای را به پیش خواهد برد.

به همین جهت، این نامه فراحزبی از سوی مجلس نمایندگان در عمل حامی چنین سیاستی است و از این جریان پشتیبانی می‌کند.

رادیو فردا:
آیا شما از گفت‌وگوی مستقیم میان ایران و ایالات متحده آمریکا به عنوان بهترین شیوه برای یافتن راه حلی برای دشواری های دوطرفه پشتیبانی می‌کنید؟

دیوید پرایس:
من درباره این موضوع پیش داوری نمی‌کنم؛ فکر می‌کنم، نیاز داریم که درباره گفت‌و‌گو در همه زمینه‌ها و به تمامی اَشکالِ ممکن به شکلی باز برخورد کنیم و اگر چنین چالشی به آرش انجام گفت‌وگوی مستقیم با ایران بود، [آن را مد نظر قرار دهیم]. اما در عین حال، هر دو طرف باید حُسن نیت و جدیت خود را نشان دهند. ما نیز از رییس جمهوری جدید ایران چنین انتظاری داریم. باید با زیر نظر گرفتن رفتار آنها ببینیم، امکانات پیش رویمان چیست.

همان طور که در نامه ما هم تصریح شده، درباره ناامیدی احتمالی هم [خود را آماده کرده‌ایم] و دچار توهم نیستیم، می‌دانیم که برنامه ی میانه‌روها در آن کشور پیش از این نیز به شکست انجامیده است. می دانیم که رییس جمهوری جدید درباره مسأله هسته‌ای پیام‌های متناقضی فرستاده، بنابراین با خوش‌خیالی به مسائل نگاه نمی‌کنیم؛ ولی بدگمان هم نیستیم؛ می‌خواهیم اطمینان حاصل کنیم که هرگونه گزینه مثبتی را به طور کامل بررسی کرده‌ایم.

«رادیو فردا»     ۱۳۹۲/۰۴/۲۹


این گزارش از سوی اینجانب، پارسی نویسی و ویرایش شده است. عنوان و برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!